بسترهای فراگیر شدن طراحی صنعتی در ایران بر پایه الگوهای الوین تافلر
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
سخن های بسیار در گروه های گوناگون در سال های دور و نزدیک در مورد طراحی صنعتی در ایران و دلایل عدم شناخت کافی از سوی صاحبان صنعت و تولید بیان شده است. سخنرانی ها و دست نوشته های دغدغه آمیز از اساتید، دانشجویان و فعالان این رشته در طی این سه دهه منتشر شده و هر کسی بنا به تجربیات شخصی و دیدگاه و تعاریف خودش آسیب را در جایی تشخیص داده است که البته همگی دارای نکاتی قابل تأمل می باشد.
در تحلیل شرایط فراگیری طراحی صنعتی با توجه به تأثیر پذیری مستقیم این رشته از سیاست های کلان اقتصادی و برنامه های کوتاه و بلند مدت در صنعت نمی توان به روشنی به نتیجه ای دقیق رسید.
برای روشن تر شدن موضوع در ادامه به بیان اجمالی نظریات الوین تافلر در مورد شرایط اثرگذاری و اثرپذیری اجتماع و صنعت در دوره های تاریخی پرداخته و نهایتاً به موضوع اصلی بحث باز خواهیم گشت.
آلوین تافلر
الوین تافلر آینده پژوه، خبرنگار و تحلیلگر آمریکایی است که نگاه خود به گذشته، حال و آینده جریان های اجتماعی و صنعتی را در چندین کتاب به نام های: شوک آینده، مدرسه در شهر، مصرف کنندگان فرهنگ و موج سوم بازتاب داده است. تافلر در اثر ارزشمند خود بنام موج سوم تحلیلی روشن وموشکافانه از دوره های مختلف حیات بشر را ارائه می دهد که بیش از آنکه اطلاعاتی را در اختیار خواننده بگذارد، شیوه نگریستن و تحلیل را به او می آموزد. تافلر سه دوره مختلف را در مسیر خطی تاریخ تصویر می کند که هر دوره دارای ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خاص خود است. در ادامه به بیان مهم ترین ویژگی های هر دوره می پردازیم.
دوره اول: عصر کشاورزی که همزمان با آغاز کشت و کار در دوره نوسنگی و اسکان دایمی بشر در حاشیه منابع آبی آغاز می شود؛ دوره ای چند هزار ساله که با رشدی کند تا انقلاب صنعتی قرن هجدهم ادامه می یابد؛ در این عصر ساختار خانواده منسجم، همگرا و دارای کالبدی هسته ای است که غالباً از فرزندان یک خانواده به همراه همسر و فرزندانشان و تحت مدیریت متمرکز پدر مالک تشکیل شده است. منابع انرژی در این دوره به دلیل وابستگی انسان به انرژی ماهیچه ای خود و حیوانات اهمیت کمی دارد؛ ساختار صنعتی این دوره محدود به ابزارسازی های ابتدایی برای کشاورزان بوده است.
دوره دوم: در پی رشد علمی ناشی از رستاخیز اومانیستی در رنسانس و دستیابی بشر به روش های علمی تولید دوره دوم که دوره صنعتی است جایگزین دوره کشاورزی می شود؛ تولید صنعتی همگام با افزایش جمعیت و بالا رفتن توقعات رفاهی انسان اصالت می یابد؛ تولید کارخانه و انبوه ساختار خانواده را دگرگون کرده و نظام آموزشی اجتماع را تحت تأثیر قرار می دهد؛ مردانی که در دوره کشاورزی در کنار همسر و فرزندان خود به کار و زندگی می پرداختند در دوره صنعتی ناچارند برای کار در کارخانجات روزانه مسافت های طولانی را طی کنند، الگوی زنان خانه دار و مردان شاغل حاصل این تغییرات در روش تولید و صنعت می باشد؛ آموزش در خدمت ایجاد نیروهای کار در کارخانجات قرار می گیرد و کودکان مستقل دوره کشاورزی به اهرم های آینده هدایت تولید ماشینی در دوره اصالت تولید صنعتی تبدیل می شوند و اینگونه پرورش می یابند. موج دوم با پیشرفتی جنون وار در تغییر انسان به ابزار ماشین به پیش می رود و در مسیر خود منابع معدنی، آبی و محیط زیست را تحت تأثیر قرار می دهد. نظام سرمایه داری جایگزین نظام فئودالی کشاورزی شده و قدرت مطلقی را شکل می دهد که کوچک ترین مسئولیتی در قبال کاهش منابع معدنی و انرژی و تخریب محیط زیست را نمی پذیرد. سود اقتصادی رکن اصلی فعالیت ها می شود و انسان به ابزاری برای تحقق این هدف تبدیل می شود.
دوره سوم: دوره فرا صنعتی: بحران جهانی نفت در دهه 70 میلادی اولین نشانه های شکست دوره دوم است؛ انرژی به عنوان خون در رگ های صنعت، پایان پذیر بودنش را نمایان می کند؛ سیر نزولی ذخایر منابع انرژی برای کارخانه داران به تهدیدی جدی بدل می شود؛ دیگر تولید بی محابای موج دوم نمی تواند به شکلی پایدار ادامه حیات دهد؛ از طرفی آگاهی از تخریب محیط زیست در چند قرن گذشته برای همگان به دغدغه ای جدی تبدیل می شود. همزمان آگاهی طبقاتی قشر کارگر سندیکاهای قدرتمندی را شکل می دهد که صاحبان صنایع را محدودتر می کند، بشریت نهادهای اجتماعی خود را که در چند قرن حاکمیت صنعت تا حدودی تحت تأثیر بوده را باز می جوید؛ گسترش رسانه و آگاهی جمعی بشر راه را بر خودکامگی ها و استعمار کارگران می بندد؛ مباحث انسان محور وارد گفتمان علمی می شود، مباحثی که بر پایه اصالت طبیعت، روح و روان انسان وانحصار گریزی، برابری و برخورداری توده وخردگرایی جمعی، کاهش مصرف منابع و پایداری توسعه صنعت آینده است. دانش ارگونومی و مهندسی عوامل انسانی که ویژگی های روان و جسم انسان را در فرآیندهای صنعتی مورد تأکید قرار می دهد حاصل تغییر نگرش موج سوم است. اقتصاد انرژی، بهینه سازی تولید، تفکر توسعه پایدار، روان شناسی کار، استانداردها و معاهدات بین المللی زیست محیطی و پژوهش در انرژی های پاک همگی مباحث نوظهور دوره سوم حیات بشری هستند.
با این مقدمه و طرح چند سوال به موضوع اصلی باز می گردیم،
• ساختار صنعت ایران در کدام مرحله است؟
• برای صاحبان صنعت و تولید ایرانی کدام فاکتورها اولویت اصلی هستند؟
• برای کارخانه ای که به سختی ساختار اقتصادی اش را سر پا نگاه داشته، تا چه حد موضوع حفاظت از محیط زیست مطرح است؟
• برای طراح صنعتی ای که در مورد استانداردهای موج سوم در دانشگاه آموزش دیده، صنعت چقدر قابلیت پذیرش دارد؟
و سوالات بسیار از این دست، با طرح این سوالات تناقضی ریشه دار آشکار می شود، تناقضی عمیق بین دو جهان متفاوت، تناقضی بین جهان موج دوم و جهان موج سوم. تناقض بین تولید کننده ای که با تمام سود محوری اش به سختی کسب و کار خود را سرپا نگاه داشته و دانشجویی که راجع به طراحی پایدار و طراحی سبز و... مطالب بسیار در ذهن دارد. واضح است که این دو ادبیات با این همه فاصله به ارتباط موثر نمی انجامد.
این تناقض ها گردابی ست که دانشجویان ما در آن سرگردانند؛ همه می گوییم آموزش و دانشگاه ناکارآمد است، صنعت دانشگاه و دانشگاهیان را قبول ندارد، قضاوت دانشگاهیان از صاحبان صنایع بر عدم درک از طراحی صنعتی استوار است؛ دانشجویان یا باید به اصول و معیارهای موج دومی صنعت با ویژگی هایی که ذکر شد تن دهند یا به استانداردهای علمی و آکادمیک توجه داشته باشند که عموماً معیارهای صنعت موج سومی هستند، برای همین است که متأسفانه عموم -و نه همه- اساتید دانشگاه موفق به ارتباط با صنایع به لحاظ اجرایی نشده اند و سوءتفاهم های بسیار از این دست که برای همه ما آشناست.
ریشه اصلی این تناقضات در پروسه علم آوری از خارج کشور توسط آموزش مدرسان در خارج از کشور نهفته است؛ ورود علم و تئوری و سرفصل از کشورهایی مانند: ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلستان که دارای ساختار نوگرا، پیشرفته و فراصنعتی هستند و کشورهای موج سومی تلقی می شوند؛ آموزش این دیدگاه ها به دانشجویان و عدم درک صنعت از این سطح مباحث دلیل اصلی این عدم درک است؛ با صنعتی که به سوددهی بی چون و چرا، قرارگیری در حاشیه امنیت خطر سرمایه گذاری، افزایش تولید حداکثری در مقابل هزینه حداقلی، پایین آوردن هزینه نیروی انسانی و هزینه های سربار می اندیشد؛ تا چه حد می توان از لذت گرایی در مصرف، زیبایی شناسی فرم، تناسبات حسی و ادراکی سخن گفت؟ این مباحث برای تولید کننده ایرانی جملاتی زیبا، غیر کاربردی و غیر جدی تلقی می شود. چرا که صنعت ما به آن حد از بلوغ نرسیده تا این استانداردهای نوین را بپذیرد. دانشجویی که بر خلاف جهت خیلی زود به کارخانجات راه می یابد دیگر دانشگاه را جدی نمی گیرد، گویی معیارهای جدیدی یافته است، معیارهایی که صنعت از او می خواهد و چون اشتغال و درآمد آتی او بستگی به پیوند با صنعت دارد لاجرم تن می دهد؛
از طرف دیگر دانشجویی که تماماً با برنامه های آموزشی دانشگاه پیش رفته پس از فارغ التحصیلی با ادبیات صنعت بیگانه است و مسیر حرفه ای اش لاجرم یا از ام دی اف می گذرد یا طراحی پوستر و لوگو. تأمل در موفقیت دانشجویان و فعالان طراحی صنعتی در مسابقات بین المللی طراحی به خوبی بیانگر این ست که هرگاه ایده های دانشجویان ما با معیارهای کشورهای پیشرفته موج سوم سنجیده می شود به خوبی درک شده و تعامل ایجاد می شود، تعامل و درکی متقابل از معیار فراصنعتی و آموزش فراصنعتی. حال آنکه همان ایده در ساختار صنعتی کشور با کمترین اهمیت و استقبال روبروست. به همین دلیل است که ما رتبه 19 احراز موفقیت های برون مرزی را در زمینه مسابقات طراحی داریم در حالی که برون داد صنعت و تولید ما به هیچ عنوان در چنین رتبه ای نیست. آموزش فراصنعتی برای صنعت موج دومی نه تنها کارآمد نیست بلکه به فاصله بیشتر علم و عمل انجامیده است. در تحلیل بیشتر می توان گفت که صنعت ما در واقع از موج دوم هم عقب تر و ابتدایی تر است اما به جهت جلوگیری از عدم انسجام بحث از وارد شدن به این موضوع صرفنظر می کنیم. درجایی گفته می شد که این اختلاف سطح بین دانشگاه و صنعت اتفاقی مثبت است و دانشگاه می تواند معیارهای صنعت را ارتقا بدهد؛ در نگاه اول این گفته درست است ولی با قدری تأمل در می یابیم در ایران این اتفاق به هیچ وجه به وقوع نمی پیوندد، به این دلیل که اصولاً ارتباطی از جنس مفاهمه متقابل وجود ندارد، دو طرف در دو دنیای جدا بسر می برند، دو دنیا به اختلاف حقیقت و واقعیت؛ چگونه این تعامل سازنده به وقوع می پیوندد؟ دانشگاهی که ادعا دارد استانداردها، معیارهای علمی، حقایق و قوانین را ترویج می دهد، در مقابل مدیریت صنعتی بی برنامه، اتفاقی و پر نوسان و تحت تأثیر صدها تصمیم متناقض به عنوان واقعیت.
برای حل این سوءتفاهم ها نیازمند تغییرات بنیادین در آموزش طراحی صنعتی و همچنین تفکر حاکم بر تولید هستیم، دستیابی به ادبیاتی مشترک، حرفه ای و موثر نیازمند حرکت صنعت به سوی حقایق علمی و حرکت دانشگاه به سوی واقعیت های صنعت است. اگر به جایی برسیم که کارخانجات در چنان رقابتی باشند که بدون داشتن نوآوری در محصولات بر پایه تحقیق علمی و دقیق نتوانند ادامه مسیر دهند در این حالت است که پژوهش، نوآوری و علم به عنوان ابزار بقاء وارد کالبد صنعت ما می شود؛ اگر به جای اینکه طراحان خود را با مهندسان بخش تولید هماهنگ کنند، تولید به دنبال تفکر طراح باشد آن موقع است که طراح می تواند انسانیتی که از علم و هنر به وام گرفته وارد طرح و تولید کند. این گذار به موج سوم است. صنایع موج دوم به دلیل عدم توجه به پایداری منابع و انرژی دیر یا زود محکوم به شکست هستند؛ اگر هم مشاهده می شود که موج دوم در کشور ما باقیست به دلیل دسترسی صنعت به مقادیر متنابه منابع و انرژی نفتی ست؛ گذار به موج سوم امری قطعی ست پس ناگزیریم پیش از غافلگیری های پر هزینه به استقبال تغییرات برویم.
منابع بیشتر برای مطالعه:
http://www.alvintoffler.net
Toffler، Alvin، Future shock، 1970
Toffler، Alvin، The third wave، 1980
Toffler، Alvin، Creating a New Civilization، 1995
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴ نوامبر ۲۰۲۴
اندیشمندان آیندهنگر
|
|