وحید وحیدی مطلق
دبیر کل فدراسیون جهانی آینده پژوهی (WFSF)
واشنگتن دی سی، ایالات متحده آمریکا
این کتاب را یک آینده پژوه کارکشته در هشتاد سالگی نوشته است. او درها را به روی امکان آگاهی جهانی و بلوغ تمدن بشری باز می کند. ویلیام هلال یک نویسنده برجسته و معتبر و معلم مادام العمر است که در زمینه آینده پژوهی کار می کند و در طول سالیان متمادی به طور مداوم در افزایش روش شناسی و محتوای آینده پژهی سهیم بوده است.
فراسوی دانش که عنوان اصلی کتاب اش است به یک سوال بسیار مهم می پردازد: در چند دهه آینده، و به طور خاص تا سال 2050، در نتیجه مستقیم انقلاب فناوری چه اتفاقی می افتد؟ به بیان دیگر، ماهیت و ویژگی های انقلاب بعدی چیست و ما از دوران گذار چه می دانیم؟
ما بسیار خوش شانس هستیم زیرا در همان اول کتاب موضع سیاسی و ایدئولوژیک اش را در طیف سیاسی معمول از چپ به راست شفاف بیان می کند. هلال از همان ابتدا تصریح می کند که از سیاست میانه رو حمایت می کند و به وظیفه چالش برانگیز تشخیص بحران بزرگ جهانی از دیدگاه منحصراً چپگرا یا راستگرا نزدیک نمی شود.
به عنوان مثال، او به یک نسخه بهتر از سرمایه داری به نام شرکت مشارکتی اعتماد دارد، که با توجه به وابستگی او به یک مدرسه بازرگانی در پایتخت ایالات متحده، واشنگتن دی سی، تعجب آورهم نیست. در واقع، او معتقد است که شرکتها، علیرغم تمرکزشان بر سود آوری، در واقع میتوانند تغییر کنند و به رفاه کلی جامعه کمک کنند، اگر توسط نوعی دولت پاسخگو تنظیم شوند. آنها همچنان منبعی اساسی برای نوآوری های پیشرفته خواهند بود که بسته به بلوغ و خرد سیاره ای، بسیار مفید یا مضر خواهند بود.
از سوی دیگر، اگرچه او یک کاتولیک بزرگ شده است، اما از علم و معنویت بدون مذهب و مدرن استقبال می کند و از این رو به ادیان سازمان یافته سنت گرا و بنیادگرا آشکارا انتقاد می کند. انقلاب ذهنی یا روحی و دگرگونی فضای درونی یا باطنی که به گفته او منادی عصر آگاهی خواهد بود، آشکارا به یک تجربه شخصی و سکولار مربوط می شود و در درجه اول توسط طیف وسیعی از انقلاب های فناوری هدایت می شود و دسترسی به آموزش عالی را متحول می کند. این رویکرد او را در سنت یکپارچه یا تلفیقی و انتگرال آینده پژوهی و نزدیک به مکاتب انتگرال به رهبری کن ویلبر و ریچارد اسلاتر قرار می دهد.
با این حال، انتخاب او از میان سنت های فکری آینده پژوهی روشن است. هلال از نظر روششناسی و مکتبی که مفروضات زیربنای چارچوبهای آیندهنگری او را تعیین میکند، اساساً از سیستمهای پیشبینی تجربی، علمی، مبتنی بر شواهد و متخصصان پیروی میکند. این یکی از مولفه ها و دستاوردهای کلیدی کتاب او است. در این کتاب به ما فرصتی نادر داده می شود تا خروجی یک سیستم گردآوری، مدیریت و تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعی را که از بینش های حرفه ای گروه نخبه ای از ناظران و تحلیلگران استفاده می کند مطالعه کنیم. پیشبینیهای کلیدی در مورد روندهای شناخته شده مربوط به نرخ پذیرش فناوری در افقهای زمانی خاص، با فواصل احتمالات مشخص شده و سطح عدم قطعیت در بخشهای مختلف صنعتی مانند انرژی و محیط زیست، فناوری اطلاعات، اقتصاد دیجیتال، تولید و رباتیک، دارو وبیوژنتیک، حمل و نقل و فضا به ما می دهد. روندهای خوشهبندی شده و مفهومسازی کلان، پایه و اساس رویکرد قابلتوجه او برای ساختن نظریه داده بنیاد یا مبنائی است. آنچه از جمعآوری دادهها در بیشتر موارد پدید میآید، مبتنی بر شواهد، معقول و منطقی است و هم برای متخصصان و هم برای افراد معمولی بسیار منطقی است.
دستاورد دوران طولانی مدت هلال در مدیریت فناوری و آیندهنگاری شرکتی، توسعه نمودار چرخه تکامل او است که مراحل متوالی تکامل اجتماعی را که از عصر زمینشناسی منتهی به عصر دانش و فراتر از آن شروع میشود، تجسم میکند و در نهایت فراتر از سیاره و به عصر فضا می رسد. هلال بر خلاف اکثر متخصصان آیندهنگاری شرکتی به رتبه محدود و بالای آن دسته از آیندهنگارانی میپیوندد که به تاریخ کلان جهان و چالش فکری شناسایی الگوها یا قوانین گسترده و عمیق تغییر در مقیاس جهانی سیاره ای اهمیت میدهند.
تز اصلی او این است که انقلاب های دیجیتال و هوش مصنوعی به اتوماسیون کار دانش بنیان روتین منجر شده، و یک مرحله آگاهی یا هوشیاری بالاتر را در آماده سازی برای بازار کار محقق می کند که با کارهای خلاقانه ای مانند رهبری، نوآوری، چشم انداز سازی، خردمندی و سایر کارکردها یا کیفیت های بالاتر آگاهی توصیف می شود . علاوه بر این، در آینده شناخت علمی بسیار بیشتری از روح و معنویت انسان وجود خواهد داشت که آن را با فن آوری های آگاهی ترکیب می کند تا جهان اخلاقی و تمدن سیاره ای بهتری ساخته شود. چنین چشمانداز یا پیشبینی آینده، خروجی مستقیم نمودار چرخه تکامل او است. این نمودار ما را به یاد تمام مورخان کلان می اندازد که مشتاقانه منتظر آینده بلندمدت کل جهان هستند.
با این حال، یک جنبه تا حدودی مشکل ساز یا بحث برانگیز این کتاب، انتخاب کلمه آگاهی به عنوان محور اصلی کل بحث است. او کاملاً استادانه به بررسی و شناسایی قلب مشکل می پردازد که عبارت است از جهل و اطلاعات نادرست در عصر دسترسی آسان و گسترده به دانش و امکان ها حیرت انگیز هوش مصنوعی که وظیفه تولید و نگهداری دانش را بر عهده دارد. با این حال، دو نقطه ضعف کلیدی در کتاب وجود دارد که مخاطب آن را به دانش آموختگان رشته های مدیریت، کسبوکار، نوآوری و شیفتگان فناوری محدود میکند. اول از همه، هلال، علیرغم تلاشش برای روشن کردن مشروعیت علمی تحقیق و توسعه معنویت، انتخاب معرفتی روشنی به نفع گفتمان یا سنت تجربی و علمی غالب در ایالات متحده آمریکا دارد.
هلال یک اندیشمند دکارتی است، او در صفحه 61 صراحتا به این موضوع اشاره می کند و از این مکتب یا سنت خاص حمایت می کند. با این حال، طیفی از فلسفه ها وجود دارند که به سادگی مفروضات دکارتی در مورد سوبژکتیویته را نمی پذیرند، اینکه آگاهی ذهنی را فراسوی دانش عینی تلقی کنند.
هلال می پذیرد که دانش عینی وجود دارد و همه حوزه های ذهنی اعم از ارزش ها، اهداف، باورها، احساسات، امیال، عواطف، و به قول خودش در صفحه 29 توشه ذهنی آشفته، برنامه های شخصی، منافع شخصی ، آرمان های سیاسی، و غیره همگی خارج یا فراسوی دانش عینی هستند. و بنابراین، نسخه ارائه شده او برای مقابله با بحران های ناشی از فقدان بلوغ جهانی باید از طریق نوعی تغییر هدفمند آگاهی یا حوزه ذهنی در سطح شخصی باشد. این به سختی نقطه عزیمت قابل قبولی برای محققان با دیدگاه ها و وابستگی های مختلف در فلسفه و روانشناسی است. برای نام بردن از چند مورد، امانوئل کانت، گئورگ هگل، فردریش نیچه، دیوید هیوم، توماس کوهن و پل فایرابند را در نظر بگیرید.
من نمی گویم سنت دکارتی او صحیح نیست یا علمی نیست. بنابراین اساساً هیچ مشکلی با آن وجود ندارد. من می گویم فلاسفه دیگر و پیروان آنها مانند او فلسفه غالب دکارتی را نمی پذیرند. دیدگاه کانتی را در نظر بگیرید که میگوید ابژههای تجربه و ماهیت اشیا آنگونه که هستند برای ما ناشناخته هستند. یا حتی فایرابند رادیکال تر که می گوید همه دانش علمی صرفاً آگاهی ذهنی است.
بنابراین دیدگاه های متعددی وجود دارد. برخی از کارشناسان برجسته آینده نگر مانند فیلسوف-روانشناس که به آینده پژوه تبدیل شده است توماس لومباردو به طور گسترده درباره چنین کثرتی و بحث تاریخی بین فیلسوفان و روانشناسان در مورد قطبیت ذهنیت در مقابل عینیت و نقش آن در دانش به عمیقا بحث کرده اند و با یک رابطه متقابلا وابسته بین ذهنیت و عینیت به پایان می رسند. اریک اوورلند ، رئیس فداسیون جهانی آینده پژوهی نیز بر روی دیدگاه گرایی در آینده پژوهی کار کرده است. این اصل معرفتشناختی که ادراک و معرفت از چیزی همیشه مقید به دیدگاههای تفسیری ناظران آن است.
دوم، هلال مانند لومباردو، با شجاعت تمام در جامعه مذهبی آمریکا، اصل تکامل یا فرگشت را به عنوان یک نیروی محرکه اساسی، برای دستیابی به بلوغ و خردمندی سیاره ای در دنیای یکپارچه آینده معرفی می کند. اما او تاریخچه تکامل آگاهی و معنویت و عرفان در ایالات متحده و به ویژه جنبش معنویت عصر نو در دهه 1970 را پوشش نمی دهد. او فقط در صفحه 33 به طور خلاصه به معنویت عصر نو اشاره می کند و می گوید آنها فقط به خوب بودن دعوت می کردند در حالی که آگاهی باید شامل نفرت، درگیری و توهم نیز باشد. برای خواننده کاملاً روشن نیست که شباهت ها و تفاوت های کلیدی بین عصر آگاهی، انقلاب ذهنی و معنوی پیش روی ما قبل از نظم جهانی و عصر فضا در دهه 2050، و معنویت عصر نو و ضد فرهنگ شناخته شده و به خوبی ثبت شده آن دوران تاریخی چیست. برای اکثر آمریکاییها، آگاهی و معنویت نو پیوندهای قوی با پذیرش دیدگاههای شرقی، بودایی، تائوئیستی، عرفانی و صوفی گری و درویشی دارد که البته شامل خرده فرهنگ نئشگی و مصرف روانگردان و مواد مخدر هم می شود. هلال در واقع شامل دو عنصر اساسی سبک زندگی مرتبط با معنویت عصر نو یعنی استفاده از داروهای روانگردان، مخصوصا حیشش کشیدن، و رابطه جنسی را به عنوان معنویت و نمونه ای از فناوری های آگاهی مورد تائیدش در صفحه 139 کتاب آورده است.
این در واقع یک انتقاد سازنده خوب است، زیرا شاید در نسخه بعدی به او کمک کند تا تمایز بزرگی بین عصر آگاهی و معنویت نوین خود با جنبش تاریخی هیپی ها در معنویت عصر نو در آمریکا ایجاد کند. فکر میکنم خواننده بپرسد که چه چیزی در معنویت او با دوران معنویت عصر نو کاملا تفاوت دارد. اگرچه انصافا نباید انتظار داشت که در هر کتابی درباره آگاهی نویسنده شرح کاملی از کل تاریخ آگاهی و معنویت بشریت ارائه دهد.
بنابراین، انتخاب اصطلاح عصر آگاهی، به عنوان چیزی که فراسوی عصر دانش قرار می گیرد، فقط خوانندگان کتاب را به افرادی که دارای سابقه تحصیلی کاری در مهندسی، فناوری، تجارت و مدیریت هستند محدود می کند و نه دانش آموختگان فلسفه و جامعه شناسی و روان شناسی. شاید عنوان تا حدودی بهتر می توانست عصر آگاهی جهانی باشد، با این همه تأکید بر تحول جهانی به سوی بلوغ و خردمندی پیام کلیدی در سراسر کتاب است، اگرچه انتخاب خودم قطعاً آگاهی سیاره ای برای فاصله گرفتن از لفظ گلوبال و جهانی شدن خواهد بود یا همان ذهنیت جهانی گرایی و انترناسیونالیستی که اغلب در تقابل با ایدئولوژی های ناسیونالیستی و مذهبی ارائه می شود.
آیندههای سیارهای جایگزین و آگاهی سیارهای کلمات مورد علاقه من هستند و در کتاب خود به تفصیل به آن اشاره میکنم. این نکته درباره کتاب هلال نه انتقاد است و نه ضعف، بلکه پیشنهادی برای توسعه بیشتر و بهتر این ایده است. اگر هلال در سراسر کتاب از اصطلاح آگاهی جهانی استفاده می کرد، بسیار بهتر بود و مشکل کمتری داشت. آگاهی به تنهایی معمولا موضوع بحث و مناقشه است. اصطلاح آگاهی سیاره ای لزوما فقط مرتبط با تمام اشکال حیات دیده نمی شود و مربوط به دوران سیاره ای تاریخ بشریت، شهروندی جهانی، جهان وطنی و دوره بعدی تمدن است.
انتخاب دیگر ممکن است عصر پسا دانش باشد، دقیقاً به همان شکلی که ما در مورد جامعه فرا یا پسا صنعتی یا نظریه دانش پسا یا پست مدرن صحبت می کنیم. این ممکن است هلال را حتی به سایر گروههای آیندهنگر مانند ضیاء الدین سردار نزدیکتر کند که درباره دوران پساعادی یا پست نرمال مینویسند و مانند او به درستی دوره گذار ما را با پیچیدگی، هرج و مرج و تناقض مشخص میکنند.
با توجه به استعاره اولیه هلال یعنی بالغ شدن یک نوجوان برای فهم تمدن سیارهای بالغتر، حتی میتوانیم از اصطلاحات تثبیتشدهتر در انسانشناسی مردم شناسی یعنی دوران بینابینی یا لیمینالیتی استفاده کنیم. مشکل بسیاری از آینده پژوهان و متفکران کلان تاریخ که به درستی به ماهیت تغییرات در مقیاس بزرگ سیاره ای و مراحل بعدی تکامل اجتماعی-تکنولوژیکی اشاره می کنند این است که نمی توانند به راحتی برای مرحله بعدی یک واژه نو بسازند. هلال نیز مانند سردار از این نظر مستثنی نیست.
ویلیام هلال دارای دیدگاهی جسورانه است که با مجموعه ای غنی و جامع از شواهد غیرقابل انکار پشتیبانی می شود و با توجه به خوش بینی او در صورت تغییر مسیر تفکر و اقدام در زمان مناسب می توانیم از بدترین سناریوهای ممکن فاجعه در دهه های آینده جلوگیری کنیم، کره زمین را نجات دهیم و حتی مانند آینده پژوهانی مانند وندل بل و اریک اوورلند ، لزوم برخورداری از ارزشهای جهانی، دیدگاهگرایی جهانی، هویت مشترک جهانی ، و اخلاق جهانی را که باید فراگیرتر باشد، خاطر نشان می کند. الهام گرفتن از اساطیر و الهه های مونث و زنانه (به جلد کتاب نگاه کنید) که حامی ارزش های شفقت، دلسوزی، مهر ورزی، همکاری، و پذیرای تنوع انسانی است نسخه تجویزی هلال به شمار می رود. او برای بهره مندی از اصول دموکراتیکتر برای حکمرانی شرکتها، فراتر رفتن از قطبیت گمراه کننده مصنوعی در برابر طبیعی، و استفاده از پتانسیل گسترده فناوریهای اطلاعات و دانش پیشرفته برای گذار موفقیتآمیز به دور از عصر محدودیت فراخوان می دهد.
من نزدیکی زیادی با ایده های هلال در مورد عصر آگاهی سیاره ای و هویت سیاره ای یافتم. به ویژه، تأکید بر اینکه افراد باید ذهن خودآگاه خود را پرورش دهند و آن را با قصد آگاهانه پایدار تکامل دهند، چیزی که لومباردو آن را تکامل هدفمند آگاهی می نامد. این سایبورگهای خردمند ممکن است تأثیر بزرگ ایجاد تمدنهای بهتر، ساختارهای اجتماعی و فرهنگهای جدید دلخواه را در چند دهه آینده به ارمغان بیاورند. اگر از جهان بینی انسان محور که عمدتاً از اساطیر، مذاهب و خدایان باستانی الهام گرفته شده است، دور بمانیم، این شناخت خود تغییری هدفمند در آگاهی است و به جای آن تعدادی از نظام های باور و ایمان مدرن را قرار دهیم.
او در واقع موضع خود را در مورد سیستم های اعتقادی و نظام های باور و ایمان در صفحه 70 کتاب کاملا روشن می کند: " وجود برخی از انواع نظام اعتقادی باورمندی اجتناب ناپذیر است. هدف ما باید ایجاد سیستم های اعتقادی پیچیده تر باشد که با پیچیدگی زندگی مدرن مطابقت داشته باشد". تمایز بزرگ و مهمی بین جهانی شدن و سیاره ای شدن وجود دارد و هلال به طرزی ماهرانهای، عمیقاً و به طرز شگفتانگیزی این جفت متضاد معنایی در حال تکامل را روشن و برجسته کرده است. او خواستار دگرگونی ارزش محور آگاهی برای دستیابی به خردمندی سیارهای است.