امروزه در بعضی از کشورها مانند فنلاند آنچنان به موضوع آینده پژوهی اهمیت داده می شود که در مجلس یک کمیسیون تخصصی برای آن در نظر می گیرند. در سال ۲۰۰۶ نیز چند اندیشکده و بنیاد آمریکایی با همکاری دانشگاه نیویورک پروژه ای را مشخصا با هدف ارتقای آینده پژوهی در کنگره و ریاست جمهوری تعریف کردند. البته به خاطر فرهنگ حاکم بر آمریکا نسبت به تدوین چشم انداز حساسیت خاصی وجود دارد و چشم انداز نوشتن را به نوعی سوسیالیسم مخفی به شمار آورده و با آن مخالفند. به هر حال با توجه به اینکه می دانستند من به موضوع برنامه ریزی پابرجا علاقه دارم از طریق ایمیل اطلاع دادند که اخیرا روش مذکور را در موضوعات مختلف از جمله بحث داغ صندوق تامین اجتماعی آمریکا به کار برده اند و لینک گزارش ها را فرستادند تا بخوانم.
روش برنامه ریزی پابرجا که بويژه در شرایط عدم قطعیت عمیق و افق های دورتر از ۳۰ سال آینده پیاده می شود نسبتا نخبه گرا بوده و نیازمند تسلط بر شبیه سازی رایانه ای پیچیده است. بر اساس این روش مهم ترین ويژگی های یک استراتژی پابرجا عبارتند از:
استراتژی مذکور به جای اینکه برای یک آینده محتمل بهینه باشد باید بر روی دامنه ای گسترده از سناریوها، مثلا شامل هزاران یا میلیون ها سناریو، تاسف نسبی کمی داشته باشد. به بیان دیگر چنین استراتژی باید به تغییر در فرض های اساسی درباره آینده ای که واقعا رخ خواهد داد حساسیت کمی داشته باشد.
استراتژی مذکور باید از همان ابتدا به صورتی انطباق پذیر تدوین شود. یعنی اینکه در واکنش به ظهور اطلاعات جدیدی که از محیط اخذ می شود در گذر زمان استعداد انعطاف و تکامل داشته باشد.
استراتژی مذکور باید بر روی دامنه گسترده ای از نظام های ارزشی خوب جواب دهد. یعنی اکثر ذی نفعان درباره مطلوب بودن آن توافق نسبی داشته باشند.
در ضمن در این روش از چارچوب مفهومی XLRM برای آینده پژوهی استفاده می شود. مطابق این چارچوب نگاشت فاکتورهای تحلیلی در چهار طبقه بندی زیر صورت می گیرد:
X: عدم قطعیت های خارج از کنترل که احتمالا رخدادهای آینده را تحت تاثیر قرار می دهند. مثلا در مورد صندوق تامین اجتماعی نرخ زاد و ولد و مهاجرت جزو این طبقه هستند.
L: اهرم های سیاستی که مجموعه اقدامات تحت کنترل هستند که به صورت منفرد یا ترکیبی استراتژی های بدیل را می سازند. مثلا در مورد صندوق تامین اجتماعی تغییر قوانین مرتبط با بازنشستگی.
R: روابط علت و معلولی که چگونگی تعامل بین اهرم ها و عدم قطعیت ها را تعیین می کنند. مثلا در مورد صندوق تامین اجتماعی مدل های اقتصاد خرد و کلان.
M: مجموعه ای از ارزش ها، معیارها، یا هنجارها که میزان مطلوبیت سناریوها را مشخص می کنند.
وقتی که بعضی از گزارش های تهیه شده در قالب پروژه مذکور را می خواندم به ذهنم رسید که نقدی کوتاه بر آنها بنویسم. در نامه ای نوشتم که:
اساتید گرامی،
نکاتی به ذهن رسید که مایلم با شما در میان بگذارم.
1- احساس می کنم که پیش از انجام چنین پروژه هایی شما نخست باید تلاش کنید تا باورهای مخاطبان خود را تغییر دهید. در واقع آنها باید اول بپذیرند که واقعا با چنین روش هایی می توان آینده بهتری ساخت.
2- برای من واقعا دشوار است که بین ادعای روش شما مبنی بر اینکه می توان استراتژی هایی یافت که بر روی دامنه گسترده ای از نظام های ارزشی خوب جواب دهد از یک طرف و قضیه ناممکن بودن کنث آرو از طرف دیگر آشتی ایجاد کنم. قضاوت شخصی من این است که در ترتیبات مختلف و بویژه در مورد یک قوه قانون گذاری، می توان همه پنج شرط مطلوب تصمیم گیری جمعی را به جز شرط وجود دامنه بسیار گسترده ارزشی حفظ کرد. به بیان دیگر بهتر است تنوع ذی نفعان را مثلا ماکسیمم به دو حزب محدود کنیم. بدین ترتیب مطمئن می شویم که قضیه ناممکن بودن تا زمانی که به سیاست گذاری در کنگره یا هر نهاد مشابه دیگر مربوط می شود نادیده گرفته نخواهد شد.
3- من فکر می کنم که چارچوب مفهومی XLRM فاقد یک عنصر حیاتی است. شما به خوبی می دانید که هر سازمان مالی به اندازه چشمگیری نسبت به پیش بینی های آلفا و بتا حساس است. اما به نظر می رسد که اگر کسی بخواهد این نوع پیش بینی ها را در چارچوب مذکور بگنجاند دچار بلاتکلیفی می شود. مثلا فرض کنید شخصی مانند وارن بافت درباره آینده صندوق تامین اجتماعی نظری بدهد. آیا شما نظرات موثر او بر آینده را در قالب X می بینید یا L یا R ؟
جوابی که دریافت کردم از بعضی جهات آموزنده بود. در بخشی از آن آمده:
وحید عزیز،
1- ما دیگر به این نتیجه رسیده ایم که صحبت درباره تغییر باور مخاطبان فاقد ارزش و بی فایده است. درست شبیه اینکه بخواهی باور شخصی را درباره نظریه توطئه تغییر دهی، چنین کاری غیر ممکن است حتی همین تلاش برای اصلاح این باور خود به نظریه توطئه دامن می زند. مشابها بعضی از اعضای خانواده ما که مسیحی معتقد هستند علی رغم همه بحث ها حاضر نیستند نظریه تکامل را به جای نظریه آفرینش هوشمند بپذیرند. اما مثلا در مورد استخدام هم جنس گرایان در ارتش مشاهده کرده ایم که می توان رفتار را تغییر داد بی آنکه امیدی به تغییر باورها داشته باشیم. روش آینده پژوهی مذکور نیز اگرچه لزوما باورها را تغییر نداده است اما در تغییر رفتار موثر بوده است.
2- از یک دیدگاه نظری علم تصمیم گیری، ما به هیچ وجه قصد نادیده گرفتن قضیه ناممکن بودن را نداریم. در واقع کسی نمی خواهد در برابر منطق ریاضی مقاومت کند. بلکه در تلاش هستیم که مدنیت و عقلانیت را در تصمیم گیری های عمومی افزایش دهیم. ما قبول داریم که رسیدن به نقطه بهینه برای همه ذی نفعان میسر نیست اما می خواهیم که از طریق یافتن استراتژی های پابرجا با تعریفی که گفته شد با عدم قطعیت ها بهتر کنار بیاییم. در ضمن باید گفت که تمدن انسانی آنقدر پیشرفت کرده است که دیگر مثل سابق آن کسی که قوی تر و پر زور تر است نمی تواند حرف خود را به کرسی بنشاند. ما می خواهیم گامی دیگر به پیش برداریم به این صورت که اجازه ندهیم آن کسی که صدای بلند تری دارد حرف و نظر خود را به کرسی بنشاند.
3- از یک دیدگاه کاملا تخصصی بهتر است که نظرات اشخاصی مانند وارن بافت را در طبقه R قرار دهیم. به بیان دیگر اگر نظرات چنین اشخاصی که مردم آنها را دارای شم اقتصادی قوی نسبت به آینده می دانند بر سیستم اثر گذار باشد آنگاه دو حالت ظهور می کند یا چنین نظراتی بیان می شود یا نمی شود. اگر بیان شود روابط علت و معلولی تاثیر آن را نشان می دهد. از دیدگاهی عملی تر هم باید گفت که اظهار نظر توسط چنین اشخاصی را می توان یک شگفتی ساز تلقی کرده و پیامدهای بالقوه آن را به صورت موردی برسی نمود چرا که یافتن فرمول ریاضی مناسب مرتبط با چنین تاثیری واقعا دشوار است.