چرا جامعه ما خسته است؟ چرا مردم ایران علیرغم ثروت ملی فراوان و تلاش بسیارشان باز هم به سطح مطلوب زندگی نمیرسند یا به عبارت بهتر از وضعیت موجود زندگی راضی نیستند؟ آیا رسیدن به زندگی مطلوب و آرام برای هر فردی فقط در سایه تلاش و کوشش خود اوست یا از فضای جامعه هم اثر میپذیرد؟ چرا اکثر ایرانیها حس عقب ماندن از یک جریان پیشرفت(خرید خانه بزرگتر، خرید وبلا، خرید ماشین بهتر، مدرک تحصیلی بالاتر، عمل زیبایی بیشتر و...)را دارند و بدون اینکه از دستاوردشان در هر مرحله لذت ببرند به فکر مرحله بالاتر هستند و در نهایت بدون هیچ لذتی فوت می کنند؟
پیش فرض من این است که ما شاید به پیشرفتهای شخصی خوبی میرسیم اما چون بنا به روند و دلیلی که در این یاداشت خواهم گفت دچار عقب ماندگی گروهی و جمعی شدیم همیشه حس عدم رضایت و عدم پیشرفت را در زندگی فردی خود هم داریم.
وقتی یک کوچه را یک طرفه میرویم که زودتر برسیم.
وقتی برای رسیدن به خروجی اتوبان تا منتهیالیه سمت مخالف را اشغال میکنیم.
وقتی برای فرار از ترافیک پشت آمبولانس میافتیم.
وقتی برای نرفتن تا سطل زباله آشغالمان را روی زمین پرت میکنیم.
وقتی برای خریدن زودتر نان در صف جلو میزنیم.
وقتی برای اینکه در سازمانی کارمان سریعتر انجام شود رشوه میدهیم.
وقتی در مسافرت به ترافیک میرسیم و تلاش می کنیم از سمت راست و خاکی چند ماشین جلوتر بیفتیم.
وقتی برای کمتر کار کردن یا بزرگ جلوه دادن کار، پرونده و کاری که امروز قابل انجام است را به روز دیگر موکول می کنیم.
وقتی کالایی را گرانتر میفروشیم تا سود بیشتری کنیم.
وقتی میتوانیم صد متر جلوتر پارک کنیم اما ترجیح میدهیم که درست مقابل جایی که کار داریم دوبله پارک کنیم.
این وقتها و بسیاری از اوقات شبیه به اینها ممکن است چند دقیقه ای زودتر برسیم، چند لحظه کارمان سریعتر انجام شود، کمی زودتر به خانه برویم. کمی پول بیشتری به دست آوریم. اما وقتی برآیند همه این بدو بدوها و تلاشها برای پیش افتادن را میبینیم احساس حرکت رو به جلو و پیشرفت را نداریم. مدام حس در جا زدن و نرسیدن و عقب ماندن داریم. این حس غالب اجتماع ایران است که هیچ کسی در هیچ طبقه اجتماعی حس آرامش و پیشرفت را ندارد.
اما دلیل این حس چیست؟ حسی که من اسمش را می گذارم عقب ماندگی اجتماعی. حسی که باعث افسردگی، نارضایتی فردی و روحی است و مانع پیشرفت اساسی و درست جامعه میشود.
طبق نظریه شش درجه جدایی که از نظریات قوی اجتماعی به ویژه در عصر حاضر محسوب میشود هر دو انسان در کره زمین و به تبع در ایران با شش واسطه یا کمتر با هم در ارتباط هستند. بنابراین هر کنش یا واکنش فردی ما در قالب رفتارهای نادرست با اندک فاصله زمانی و مکانی به خودمان منتقل میشود.
فرض کنید که شما در اتوبان قصد خروج از اولین خروجی سمت راست را دارید و به جای قرار گرفتن در مسیر مستقیم خروجی که طبیعتا کمی کندتر و با ترافیک است سعی می کنید از منتهی الیه سمت چپ و با دور زدن همه آنهایی که در صف ایستاده اند خود را به خروجی برسانید که زودتر وارد آن شوید.
حالا فرض کنید که مادر شما همان روز وقت دکتر دارد و دکتر ایشان در همین ترافیک افتاده است و اتفاقا آقای دکتر فردی است که قوانین را رعایت میکند و در مسیر صحیح رانندگی می کند.
تلاش شما و افرادی مثل شما برای رسیدن سریع به خروجی باعث ایجاد ترافیک برای ماشین هایی میشود که قصد ادامه مسیر در اتوبان را دارند و این موضوع باعث می شود آقای دکتر دیرتر از وقت معمول به بیمارستان برسد و طبیعتا مادر شما هم زمان بیشتری را در بیمارستان معطل شود.
قضیه ارتباطات اجتماعی و بر هم کنش اجتماعی انسانها به همین سادگی است. ارتباط اثر کار و عملکرد و رفتار هر یک از ما در کوتاه مدت یا دراز مدت با چند واسطه به خود ما یا نزدیکان ما بر می گردد.
نتیجه اینکه در قبال هر رفتاری که به ظاهر برای مدتی کوتاه باعث پیش افتادن یک شخص میشود به دلیل در هم تنیده بودن اثرات اجتماعی این رفتارها در حال و افکار و کردار و رفتار دیگر مردمان ناخواسته دست اندازها و سرعتگیرهایی در تمام سطح جامعه ایجاد می شود که یکی از سرعتگیرهایی که شاید خود ما در خلقش تاثیری نداشتیم جلوی خود ما را خواهد گرفت و ما را کند خواهد کرد.
بر این اساس کل جامعه مملو می شود از سرعتگیرهای ذهنی و روانی که در کلان باعث ایجاد عقب ماندگی در همه افراد می شود و این حس کاملا درست و واقعی است چرا که جامعه علی رغم تلاش و حرکت پیش نمیرود گویی روی تردمیل درجا می دود. انرژی از دست میدهد، عرق میریزد و خسته میشود و حاصل چیزی جز یک جامعه خسته نیست.