جامعه سینما: الوین تافلر روز ۲۷ ژوئن امسال در سن ۸۸ سالگی درگذشت و جامعه مجازی ما چیزی در باره علم او ننوشت چرا که اساسا علم در جامعه ما چندان صاحب جایگاه نیست همچنان که نمی توان روی آن موج سواری کرد . مرگ کیارستمی و اهانت به همسر رونالدو و چیز هایی از این دست فضای حقیقی و مجازی را این روزها اشباع و تا حد تهوع پیش می برد.
به نقل از روزنامه اعتماد گروه تخصصی آیندهپژوه فرهنگ و ارتباطات و جامعه در انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات طی روزهای اخیر، نشستی را با عنوان «تاملی در ایدههای آیندهنگرانه تافلر» برگزار کرد. الوین تافلر، نویسنده و آیندهاندیش امریکایی بود که برای آثارش در زمینههای انقلاب دیجیتال، انقلاب ارتباطات و آیندهنگری فناوری شناخته میشد و در ایران نیز نخستین بار با ترجمه و انتشار کتاب «موج سوم» شهرت یافت. پس از آن کتابهای «مدرسه در شهر»، «مصرفکنندگان فرهنگ»، «آن سوی بحران»، «پیشنمایشها و فرضیات»، «شرکت انطباقپذیر»، «به سوی تمدن جدید» و «ثروت انقلابی» نیز به تدریج به فارسی ترجمه شدند. تافلر روز ۲۷ ژوئن امسال در سن ۸۸ سالگی درگذشت و این نشست به همین بهانه و برای مرور اندیشههای او برگزار شد. شهیندخت خوارزمی، عضو هیات موسس و نایب رییس انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی و مترجم کتابهای «موج سوم»، «جابهجایی در قدرت» و «جنگ و ضد جنگ» تافلر است که در این نشست به همراه هادی خانیکی، عضو هیات علمی دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و ریاست انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات به عنوان سخنران حضور داشت. خانیکی با بیان اینکه تافلر کسی است که مفاهیم دشوار جامعهشناسانه، مطالعات آینده، فلسفی و اقتصادی را به موضوعاتی قابل طرح در سطوح غیرآکادمیک تبدیل کرد، گفت: به نظر من تافلر نگرانی از آینده را در سطح وسیعی از جامعه ما کم کرد زیرا جامعه را قابل رصد کردن و فهم دید. خوارزمی نیز به بررسی زندگینامه تافلر، الگویهای ذهنی او و مهمترین اندیشههای وی پرداخت و گفت که برای تافلر هیچ چیز مهمتر از انقلاب ارتباطات نبود. او معتقد بود این انقلاب ارتباطات است که در حال رقم زدن سرنوشت بشر است و حتی حوزههای دیگر علوم نیز به آن وابسته هستند. از نظر او تمام تحولاتی که در انقلاب ارتباطات به وجود میآید به نفع مردم و به نفع فرد است اما نیازمند فرهنگسازی و نوعی خرد است که بتوان واقعیتهای امروزی را درک کرد.
از دغدغه کارگران تا روزنامهنگاری
شهیندخت خوارزمی:تافلر و همسرش مارکسیست بودند و به طور طبیعی دنیای کارگری و مسائل آن، برای آنها اهمیت ویژهای داشت اما آنها چیزی از دغدغههای کارگران جز آنچه در کتابها خوانده بودند، نمیدانستند. بنابراین تصمیم گرفتند مانند جک لندن و جان اشتاین بک که برای نوشتن کتابهای خود میخواستند تجربه دست اول داشته باشند، به کارخانه رفته و کارگری کنند تا بفهمند که وضعیت کارگران در عالم واقعیت چگونه است. آنها ۵ سال را در کارخانههای آلومینیومسازی و ریختهگری کارگری کردند و تافلر در تمام این مدت، جوشکار بود. در این مدت همسر او به یک فعال کارگری تبدیل شده و از نزدیک با اتحادیهها همکاری میکرد و خود تافلر نیز درد و رنج طبقه کارگر را در صنایع دودکشی با گوشت و پوست لمس کرد و همیشه این درد در عمق وجود او وجود داشت، حتی زمانی که دیگر مارکسیسم را کنار گذاشت و به کلی به یک منتقد بزرگ مارکسیسم و کمونیسم تبدیل شد. از آنجا که تافلر این تجربه کارگری را داشت، شروع به نوشتن مقاله درباره آن کرد از جمله در مجله فورچون و در واقع کار روزنامهنگاری او از اینجا آغاز شد. سپس روزنامه دیگری که در پنسیلوانیا واقع بود و به اتحادیههای کارگری وابستگی داشت از او درخواست میکند که به عنوان گزارشگر این روزنامه در کاخ سفید و کنگره فعالیت کند. تافلر روزنامهنگاری را تجربه کرده بود و حال به وسط گود سیاست، یعنی به کاخ سفید، جایی که سیاستهای مهم در آنجا شکل میگرفت، رفت و با واقعیتهای کاخ سفید و کنگره از نزدیک آشنا شد که این خود برای او تجربه بسیار خوبی بود. بعد از مدتی، مجله فورچون از او دعوت کرد تا یک ستونی را در آن نشریه با عنوان «گرانباری اطلاعات» سرپرستی کند، تافلر پذیرفت و در این ستون به طور مرتب مقاله مینوشت و خیلی زود نیز به سردبیر فورچون ارتقا یافت.
شکلگیری تمثیل شوک آینده
از این به بعد، مطالب او به یکباره خوانندگان زیادی پیدا کرد و کمکم نیز با روزنامهنگاری آشنا شد و اهمیت کامپیوتر در روزنامهنگاری را درک کرد. ای.بی.ام از او دعوت کرد تا یک پروژه پژوهشی را برای او اجرا کند به این منظور که بداند کامپیوتر چه نقشی در زندگی مردم دارد و آثار اجتماعی آن چیست. در جریان این پروژه بود که تافلر با غولهای اطلاعات و ارتباطات امریکا آشنا شد و هرچه بیشتر با آنها معاشرت و گفتوگو میکرد بیشتر جذب این موضوع میشد و اینجا بود که احساس کرد کامپیوتر در حال رقم زدن یک انقلاب است. از طرف دیگر نیز ای.تی.اند.تی که یک شرکت مخابراتی امریکایی بود از تافلر خوست تا پروژهای برای او تعریف کند و راجع به خود شرکت ای.تی.اند.تی و آزمایشگاه آن، تحقیقی انجام دهد و از این طریق نیز با مسائل شرکتهای بزرگ امریکا آشنا شد. بنابراین وی اینگونه با سیاست و واقعیتهای کارگری و در اینسو با واقعیتهای آیتی و تکنولوژی پیشرفته و بعد نیز مسائل مدیریت شرکتهای «های تک» آشنا شد. تافلر و همسرش زیاد سفر میکردند و اغلب تمایل داشتند به جاهایی بروند که با فرهنگ آنجا کاملا بیگانه بودند. خود تافلر اینگونه توصیف میکند که وقتی وارد کشوری میشدیم که زبان و فرهنگ آن را نمیدانستیم سر در گم میشدیم و از اینجا بود که مفهوم شوک آینده در ذهن او شکل گرفت. زیرا بررسی و پژوهش درباره آینده تکنولوژیهای ارتباطی، مخابرات و کامپیوتر کمکم دغدغه آینده را در ذهن تافلر به نوعی مستقر کرد و همیشه دوست داشت بداند جامعه بشری به کدام سمت میرود. از سوی دیگر نیز تجربه حضور در یک فرهنگ کاملا بیگانه را داشت، بنابراین تمثیل شوک آینده شکل گرفت. بعد با همسر خود یک پروژه ۵ ساله تعریف کردند که ببینند در جامعه بشری چه اتفاقات و تحولاتی در حال رخ دادن است، در واقع میخواستند چیستی تحولاتی که به تدریج شتاب آن را لمس کرده بودند را بفهمند. یعنی اینجا یک کنجکاوی علمی و روشنفکری و بیشتر ژورنالیستی برای فهم واقعیت به تدوین کتاب «شوک آینده» منجر شد.
دغدغه پیادهسازی راهکارها
شوک آینده خیلی زود در امریکا به پرفروشترین کتاب تبدیل شد و در لیست پرفروشترین کتابهای جهانی نیز قرار گرفت. گفته میشود در مدت کوتاهی، ۵ میلیون نسخه از آن به فروش رفت و از اینجا به بعد است که تافلر مشهور میشود. بازخوردهایی که از شوک آینده میگیرد او را به این فکر میاندازد که این پروژه را ادامه دهد. در شوک آینده فرآیند تحول را تشریح و بحث میکند که اگر برای آینده آماده نباشیم و از قبل تمهیداتی را برای آن نیندیشیده باشیم، درست مثل یک عارضه، انسان را دچار یک بیماری روانی میکند که جلوههای آن، سردرگمی و آشفتگی است. این سبب میشود که یک پروژه ١٠ ساله را تعریف کنند تا ببینند این تحولات جامعه بشری را به چه جهتی میبرد. شما فقط با مشاهده رفرنسهای «موج سوم» حیرت میکنید که چگونه این همه مطالعه آن هم در عصر ماقبل اینترنت و نرمافزارهای متنباز برای نوشتن یک کتاب درباره جهت تحولات جامعه بشری صورت گرفته است. در جریان نوشتن موج سوم، آنها طرح کتابهای سهگانه شوک آینده، موج سوم و جابهجایی در قدرت را در ذهن خود داشتند و بعد نیز کتابهای تاثیرگذار زیاد دیگری نوشتند. بعد از این، زندگی حرفهای او به نوشتن، تدریس و سخنرانی در مجامع مختلف تبدیل شد و از همه مهمتر طی ١٠-١۵ سال اخیر و شاید بیشتر، به نوعی دغدغه پیادهسازی راهکارهایی را داشت که در آثار خود معرفی میکرد. در نتیجه یک شرکت مشاوره تاسیس کرد که به رهبران کشورها و به شرکتهای تراز اول خدمات مشاورهای میدهد. از موج سوم به بعد میبینید که تافلر نقش بسیار مهمی در تحول کشورهایی مثل چین، کره جنوبی، ژاپن، برزیل، استرالیا و حتی در امریکا و شوروی بازی میکند زیرا به رهبران آنها مشاوره میدهد و حتی با گورباچف در حد یک دوست صمیمی ارتباط داشت.
ویژگیهای الگوی تفکر تافلر
الگوی تفکر تافلر اهمیت زیادی دارد به این معنا که وقتی شما ویژگیهای این مدل ذهنی و الگوی تفکر را بدانید، بهتر میتوانید درباره او داوری کنید. تافلر مارکسیست بود و رگههایی از سوسیالیسم تا آخرین لحظه در اندیشههای او باقی مانده بود، در واقع حملهای که او به نظام سرمایهداری و کمونیسم میکند ناشی از دغدغههای سوسیالیستی اوست. چیزی که او نمیتواند تحمل کند ناکارآمدی و ظلم و جوری است که دولتها از روی نادانی به مردم و شرکتها به کارکنان خود تحمیل میکنند و بعد رنجی که انسان معاصر در اثر بیخردی هم مدیران ارشد در بخش خصوصی و حوزه اقتصاد و هم سیاستمدارانی که کشورها را اداره میکنند، میبرد. تافلر کلنگر است- این ویژگیها برای آیندهپژوه بسیار مهم است- تفکر سیستمیک و سیستماتیک دارد؛ به این معنا که شما در تحلیلها، مدلسازیها و جمعبندیهای او نشان بسیار آشکاری از تفکر سیستمیک وی را میبینید و سیستماتیک به این جهت که یک نظم فکری دارد و شما در آثار او به هیچوجه اثری از آشفتگی مفهومی نمیبینید. یکپارچهنگر و ترکیبگر است؛ این برای آینده پژوه بسیار مهم است که شما رخدادهای پراکنده و به ظاهر بیربط را در یک مدل تحلیلی ترکیب کنید و در یک مقیاس بسیار بزرگتر ببینید، این مهمترین ویژگی تافلر است. وقتی او صحبت از سه موج میکند و سهدوره تمدنی که برای فهم بهتر آن را به سه دوره تقلیل داده و با بیانی استعارهای از موج استفاده میکند برای این است که بهتر بتواند ویژگیهای آنها را بیان کند و این به خاطر همین ویژگیهای الگوی تفکر اوست یعنی میخواهد به شما یک مدل بدهد که بتوانید همه مسائل را در سطح خرد و کلان و حتی در سطح فرد بفهمید، تحلیل کنید و آنها را به یکدیگر ربط دهید.
تعامل مداوم قلمروهای فکری و معرفتی
تمام آثار تافلر و از جمله شوک آینده که از نظر من زیباترین کتاب او است به کسانی که آن را خواندهاند کمک کرد که بتوانند بفهمند در جهان چه میگذرد و مگاترندها (رویههایی که رویههای دیگر را شکل میدهند، مثل جهانی شدن) را کشف کنند و بر اساس آنها اتفاقاتی را که در حوزههای سطوح پایینتر رخ میدهد تحلیل کنند. تافلر جامع نگر است. هیچ کس را نمیبینید که مثل او بتواند سیاست، اقتصاد، فرهنگ و تکنولوژی را در چارچوب یک مدل تحلیلی به هم پیوند دهد و تعاملات آنها را بفهمد، آن هم در یک فضایی که دیگر اینها قالببندی شده نیست. یعنی وقتی شما بحثهای اقتصادی تافلر را میخوانید، رگههایی از بحث فرهنگ را در آن میبینید و برعکس. این ویژگی هم در ژورنالیسم و هم در آینده پژوه بسیار مهم است و جالب اینجاست که ارتباطی که بین این حوزههای منفک میبیند ارتباطاتی بسیار پیچیده است، درست برعکس تفکر رشتهای که بر ما حاکم است و بر اساس آن، بین قلمروهای فکری و معرفتی مرز کشیده و برای هر یک دانشکده تاسیس میکنیم. تافلر معتقد است که اصلا مرزی بین آنها وجود ندارد بلکه به طور مداوم با یکدیگر تعامل دارند و تافلر این تعاملات را در آثار خود به خوبی انعکاس داده است. شکی نیست که تافلر دورنگر، آیندهنگر، آیندهپژوه و استراتژیست است. او برای حوزه اقتصاد، سیاست و حوزه نظامی استراتژی میدهد. برخی خرده میگیرند که وی به برژنسکی راهکار داده که چگونه برای موشکهای دوربرد کلاهکهایی بسازند که با دقت بیشتری هدفگیری کند. تافلر استراتژیست بوده و از آنجا که انسان گرا و طبیعت گراست در نتیجه دغدغه تخریب دارد و میگوید حال که شما اصرار بر ساخت موشک دارید لااقل موشکی بسازید که تخریب بیهوده نداشته باشد و تنها نقطه مد نظرتان را بزند.
آیندهنگری تافلر در جهت کاستن از رنج انسان
تافلر مفهومساز است. شما مفاهیم زیادی را میبینید که توسط او وارد واژگان زبان انگلیسی شده و در دیگر زبانها نیز در سطح گستردهای ترجمه و معادلسازی شده است. او مدلساز و نظریه پرداز است اما جالب اینجاست که بیش از هر چیزی مشاهدهگر است. تجربهگراست، یعنی در فضای انتزاعی و نظری باقی نمیماند. شک نکنید که با روش علمی آشناست؛ پژوهش به معنایی که ما میدانیم و با روش علم تجربی انجام نداده اما پژوهشگری است که به محدودیتهای روش علم تجربی و در عین حال روشهای کیفی مسلط است و خوب میداند که چگونه از این روشها استفاده کند و از ایقان، حکم صادر کردن و نتیجه قطعی گرفتن پرهیز کند. زبان او زبان احتمالی است. فرق بین پدیدههای خطی و غیرخطی را هیچکس بهتر از تافلر نفهمیده است و به همین دلیل است که وقتی وارد مفاهیم فلسفی مثل نظم، ضرورت و تصادف میشود دقیقا میداند که راجع به چه چیزی صحبت میکند. نظم را یک پدیده خطی میداند اما ضرورت و تصادف را اصلا خطی نمیداند و همان قدر که برای نظم اهمیت قایل است، پدیدههای تصادفی که به یکباره نظم موجود را به هم میزنند نیز برای او اهمیت دارند. جالب اینجاست که تافلر به نظریه سیستمها مسلط است، نظریه آشوب را میشناسد و با نظریه شانس و مفاهیمی مانند آن به خوبی آشناست. در نتیجه این سبب میشود که تمام فهمی که از مسائل متدیک دارد را وارد استدلالها و استنتاجهای خود کند. به یک معنا ساختارگرا است و به بنیانهای فکری، فرهنگی، اجتماعی و جایگاه آنها در تحول توسعهای جامعه اهمیت زیادی میدهد. تافلر در جابهجایی قدرت از اروپای غربی، شوروی سابق و ژاپن به عنوان قدرتهای مهم یاد میکند و وقتی از او پرسیده میشود چرا ژاپن نتوانست روند تحول پرشتابی را که در حوزه به ویژه تکنولوژی و اقتصاد شروع کرده بود، ادامه دهد، پاسخ میدهد زیرا بنیانهای فرهنگی آن آماده نبود. تافلر یک نگاه فلسفی دارد. در کتابهای او مفاهیم فلسفی مثل فضا، مکان، جبر، اختیار، نظم، تصادف و… به خوبی مطرح شده است. آخرین ویژگی مدل تافلر این است که بسیار انسانگراست، یعنی دغدغه او سرنوشت و رنج انسان است و هدف تمام توصیههای وی در حوزه آینده نگری این است که بتواند از رنج انسان بکاهد.
تحول نه یک ضرورت بلکه خود زندگی است
اندیشههای تافلر حتی محوریترین آنها، به قدری زیاد است که انتخاب کردن برای طرح را دشوار میسازد اما من به ناچار مهمترین آنها را به زعم خود، در این جلسه مطرح میکنم. دغدغه تافلر تا آخرین لحظه زندگی، شوک آینده بود، با وجود اینکه ۴۶ سال راجع به این موضوع هشدار میداد و همیشه به سیاستگذاران، برنامهریزان، دانشگاهها، روشنفکران تاکید میکرد که هیچ مسالهای مهمتر از فهم آینده نیست و اینکه ما نشانههای شکلگیری روندهای تاثیرگذار روی آینده جامعه بشری را به موقع کشف کنیم، در نتیجه به ساختارها و نهادهایی نیاز داریم که پاسخگوی این نیاز باشند. تافلر میدید که چگونه بشر به دلیل بیتوجهی به آیندهپژوهی در حال غرق شدن در بحرانهایی است که زاییده نداشتن خرد آینده نگری است اما از سوی دیگر، روز به روز از اهمیت آینده نگری در جهان کاسته میشود و این برای وی بسیار دردناک بود. او معتقد بود که باید هزاران موسسه آیندهنگری وجود داشته باشد تا بتوان فهمید چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و این اتفاقات ما را به کدام سو میبرد و از همه مهمتر، مردم را برای رویارویی با این آینده آماده کرد. بعد نیز بتوان در هر جایی که لازم است راهکار خلاق طراحی کرد تا امکان اینکه روندها را هر چه بهتر در جهت منافع جامعه بشری هدایت کرد فراهم شود. بحث تافلر این بود که شتاب تحولات تصاعدی است و معتقد است که اینگونه نیست که تحول برای زندگی انسان ضروری باشد بلکه تحول، خود زندگی است و میگوید اگر جامعه را برای ورود به عصری که کاملا با عصر زمان او متفاوت است، آماده نکنیم درست مثل این است که فضانوردی را بدون تجهیزات به فضا بفرستیم زیرا آینده آبستن حوادث، رویدادها، پدیدهها و واقعیتهایی است که با امروز بسیار فرق دارد.
اهمیت انقلاب ارتباطات و «تکنولوژی»
تافلر به نقش آموزش و پرورش اهمیت زیادی میدهد تا حدی که یک کتاب او فقط درباره جایگاه آموزش و پرورش است، ضمن اینکه در بقیه آثار خود نیز هرجا که بتواند درباره آن بحث میکند. او میگوید اگر میخواهیم بدانیم که آیا یک جامعه به راحتی میتواند بحرانهای جامعه معاصر را پشت سر بگذارد و راه خود را پیدا کند باید ببینیم در رأس دو وزارتخانه آن چه کسانی نشستهاند و آنها را اداره میکنند؛ این وزارتخانهها یکی آموزش و پرورش و دیگری ارتباطات است. تافلر میگوید که اگر مدیران آنها افرادی باشند که خرد آینده نگری دارند و سیستمها، ساختارها و فرآیندهای خود را بازسازی کردهاند برای اینکه نسل حاضر را برای رویارویی با آیندهای متفاوت آماده کنند، مطمئن باشید این جامعه آسیب زیادی نمیبیند. اما وای به حال جامعهای که در رأس این دو وزارتخانه آن، افرادی هستند که اصلا این واقعیتها را نمیفهمند. او برای تکنولوژی پیشرفته در رقم زدن تحولات، نقش مهمی قایل بود و برای این تکنولوژیها حوزههای مختلفی را رصد میکرد اما هیچ چیز برای تافلر مهمتر از انقلاب ارتباطات نبود و معتقد بود که انقلاب ارتباطات در حال رقم زدن سرنوشت بشر است و حتی حوزههای دیگر علوم نیز به آن وابسته هستند. او در کتاب «موج سوم» خود از سه حرکت عمده انسان از جامعه کشاورزی به صنعتی و سپس اطلاعاتی حرف میزند و در این تقسیمبندیها، یک معیار ثابت ندارد و با این مرحلهبندیها در واقع میکوشد تا روند تکامل جامعه بشری را توصیف کند و برای آن از استعاره «موج» استفاده میکند چرا که معتقد است این تحولات به صورت موج اتفاق میافتد یعنی تحولات از جایی شروع میشود، اوج میگیرد و پس از مدتی دچار افول میشود و با شروع افول یک موج، موج تحول تمدنی جدیدی به راه میافتد. تافلر «تکنولوژی» را مهمترین موتور محرکه این تحولات به ویژه در دوران تمدن صنعتی و بعد از آن میداند اما این بدان معنا نیست که او روند تکامل جامعه بشری را معلول یک عامل تلقی کند. او از معدود تحلیلگرانی است که اعتقاد دارد چندین عامل یا جریان، با هم ترکیب میشوند تا فرآیند «تحول تمدنی» را شکل دهند. تافلر معتقد است که تکنولوژی مخلوق انسان است و انسان این توانایی را دارد که امواجی را که تکنولوژی ایجاد کرده است، مدیریت کند. او معتقد است که نمیتوان جلوی پیشرفت تکنولوژی را گرفت ولی میتوان آثار آن را مدیریت کرد.
دانایی قدرت میآفریند
اندیشهمحوری تافلر در سه گانه «شوک آینده»، «موج سوم» و «جابهجایی در قدرت» ترسیم شده است. او در «جابهجایی در قدرت» به سه نیروی اثرگذار بر تحول جامعه بشری اشاره میکند؛ «زور»، «پول» و «دانایی». به زعم او، در دوران کشاورزی «زور» منبع قدرت بود، در تمدن صنعتی «پول» و امروز «دانایی» است که قدرت میآفریند. دانایی ویژگی انسان است؛ انسان از طریق دانایی و پیشبینی آینده و فهم ریشههای تاریخی تحولات امروز، میتواند سرنوشت مطلوبی برای خود رقم بزند. تافلر راهکار نیز ارایه میکند و مهمترین راهکار او «خرد آیندهنگری» است. او اوایل دهه ١٩٨٠ در کتاب «موج سوم» تصویری از جامعه بشری در قرن بیست و یکم ارایه میکند که امروز ما شواهد آن را میبینیم. او تمام آشوبها و بحرانهای سیاسی معاصر در جهان و منطقه خاورمیانه و بنیادگرایی اسلامی را پیشبینی کرده بود. پیشبینیهای تافلر به حوزه سیاسی محدود نمیشود؛ در زمینه اقتصاد، تکنولوژی، مسائل اجتماعی، ارزشها و… نیز به گمانهزنی میپردازد. تافلر یازده سپتامبر را یکی از مصداقهای شوکهای آینده میداند که آن را نیز پیش بینی کرده بود و معتقد است میتوانستیم جلوی این اتفاق را بگیریم اما این کار را نکردیم و به یکباره با این واقعیت روبهرو شدیم و در پی آن، مجبور شدیم سیاستهایی را اتخاذ کنیم که ارزشهای بنیادین ما را از بین برد اما در این سوی قضیه تمام تحولاتی که در انقلاب ارتباطات به وجود میآید به نفع مردم و به نفع فرد است اما نیازمند فرهنگسازی و نوعی خرد است که بتوان واقعیتهای امروزی را درک کرد. در واقع، تافلر میتواند نگاه ما را به جامعه خود عوض کند، گرچه اندیشههای او وسیعتر از آن است که در این نشست و در زمانی محدود بتوان به آنها پرداخت. در حال حاضر نیز من این نگرانی را دارم که نتوانسته باشم طرحی کامل از اندیشههای او ارایه داده باشم.
هادی خانیکی :در ابتدای بحث خود به اهمیت مقوله روزنامهنگار یا ژورنالیست یا ارتباطگر میپردازم که وقتی به یک حوزه تحقیقی یا کنشگری دیگر مثل جامعهشناسی یا هنر اضافه میشود به نظر میآید ظرفیتهای افزودهای را در آن حوزه به وجود میآورد. من میخواهم از روزنامهنگاران دفاع کنم به این معنا که وقتی سخن از ژورنالیسم به میان میآوریم، گویا موضوعی را به میانمایگی تقلیل میدهیم. در حالی که اگر یک جامعهشناس یا هنرمند یا سیاستمدار یا فیلسوف فهم ارتباطی و قدرت ارتباطگری بیشتری داشته باشد، میتواند موضوعات را بهتر ببیند و توصیف و تبیین کند و این ویژگی است که میتوانیم در تافلر- چه موافق نظریات او باشیم و چه مخالف- ببینیم، وی نوعی از فهم جامعه را به کمک ژورنالیسم ارایه میدهد که قابل تامل است. تافلر کاری را انجام داد که از آن با عنوان «جامعهشناسی مترویی» یاد میکنند؛ به این معنا که آثاری را خلق کرد که خیلی نیازمند مطالعه آکادمیک نیست و در فاصله پیمودن مسیر مترو هم میتوان کارهای او را خواند. نه اینکه کارهای او سطحی باشد بلکه به این معنا که آثار او میتواند عابران و رهگذران مترو را به خود جذب کند و به آنها بیاموزد. ما اخیرا هنرمند بزرگی را از دست دادهایم که در او نیز این ویژگیها وجود داشت. تجربهها و مهارتهای روزنامهنگارانه، عکاسانه، نویسندگی، نقاشی، تدوینگری و… دلایلی است که نشان میدهد سینمای کیارستمی از مسائل قابل مشاهده، مفاهیمی برای اندیشیدن و تجربه کردن ارایه میدهد.
تافلر و کم کردن نگرانی جامعه ایران از آینده
نکته اینکه میتوانیم به این بیندیشیم که در حوزه دانشگاه، حوزه عمومی و اندیشه، از فهم روزنامهنگارانه برای یک سیاستمدار، جامعهشناس و هنرمند به عنوان یک ویژگی مبتنی بر افزودنی استفاده کنیم. اگر این را به مساله قابل تفکر تبدیل کنیم، خواهیم دید که محققان، هنرمندان و متفکرانی که قدرت ارتباطاتی بیشتری داشتهاند تا چه حد در جهان امروز و حتی در ایران موثر بودهاند. کسانی همچون دهخدا، بهار، شاملو، کیارستمی و امثال این افراد در ایران و کسانی همچون مارکز در جهان به دلیل قدرت روزنامهنگاری خود توانستهاند بین رمان و رسانه، عکس و رسانه، شعر و رسانه و… پیوند برقرار کنند. تافلر کسی است که مفاهیم دشوار جامعهشناسانه، مطالعات آینده، فلسفی، اقتصادی و آنچه در برنامهریزی مطرح است را به موضوعاتی قابل طرح در سطوح غیرآکادمیک نیز تبدیل کرد. لازم نیست فقط در کلاسهای دانشگاه به تافلر پرداخت بلکه همه میتوانند اندیشههای او را بفهمند و به آن توجه کنند. این نوع نگاه آثار اجتماعی مفیدی دارد؛ یکی اینکه همه میتوانند به آن بیندیشند و نگرانی از بعضی مفاهیم علمی را کم میکند. به نظر من، تافلر نگرانی از آینده را در سطح وسیعی از جامعه ما کم کرد چون جامعه را قابل رصد کردن و قابل فهم نیز دید. در مباحث دکتر تهرانیان و دکتر علی اسدی در پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران نیز به بحث شوک آینده و نگرانی از آینده تافلر پرداخته شده است و بعد از انقلاب با کارهایی که خانم خوارزمی و مترجمان دیگر آثار او مثل دکتر نیکگهر و کامرانی و… انجام دادند، شناخته شد. این زبان ساده، کم کردن نگرانی از آینده، داشتن دید میانرشتهای و تاریخی و شاید بتوان گفت عصاره اینها قدرت ارتباطگری ویژگیهایی است که در فهم اندیشههای تافلر و حتی در نگاه انتقادی به او و امثال او میتوان به آنها توجه کرد.