شبكه ها
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
يك شبكه، متشكل از مجموع هاي از گره هاي به هم پيوسته است. گره ها ممكن است وابستگي هاي متفاوتي به شبكه داشته باشند و لذا گره هاي مهم "مراكز " شبكه ها ناميده ميشوند. با اين وجود، هر يك از اجزاي يك شبكه (ازجمله مراكز) يك گره هستند و كاركرد و معناي آنها بستگي به برنامه هاي شبكه و تعاملات آنها با ساير گره ها در شبكه دارد. گره ها اهميت خود را براي شبكه ها با جذب اطلاعات بيشتر و پردازش آن به صورت مؤثرتري افزايش ميدهند. اهميت نسبي يك گره از ويژگيهاي خاص آن نشئت نميگيرد، بلكه از توانايي آن براي كمك به كارآمدي شبكه در رسيدن به اهداف شبكه كه به وسيله ارزشها و منافع حاضر در شبكه ها تعريف شده اند ناشي ميشود. به اينترتيب، تمام گره هاي شبكه براي عملكرد آن ضروري هستند هر چند شبكه ها به برخي از افزونگي ها در مجموعه هاي خود، به عنوان ابزاري براي حفظ عملكرد مناسب آنها اجازه فعاليت ميدهند. هنگامي كه گره ها براي تكميل اهداف شبكه بي مصرف ميشوند، شبكه ها تمايل به پيكربندي مجدد خود و حذف برخي گره ها و اضافه كردن امكانات جديد پيدا ميكنند. گره ها تنها وجود دارند و به عنوان اجزاي شبكه عمل ميكنند و شبكه ها يك مجموعه واحد هستند و به يك گره صرف محدود نمي شوند. در زندگي اجتماعي، شبكه ها، ساختارهاي ارتباطي هستند. و اين شبكه هاي ارتباطي الگوهاي تماس هستند كه به وسيله جريان پيام ها در ميان افراد در ارتباط، در زمان و مكان مشخص ايجاد شده اند. بنابراين شبكه ها جريانها را پردازش ميكنند و اين جريان ها سيرِ اطلاعات در گردش بين گره ها هستند. يك شبكه توسط برنام هاي كه اهداف و قوانين رفتار را تعيين ميكند تعريف ميشود.
اين برنامه از كدهايي كه شامل ارزيابي عملكردها و معيارهايي براي رسيدن به موفقيت و يا شكست است تشكيل ميشود. در شبكه هاي اجتماعي و سازماني، بازيگران اجتماعي، ارزشها و منافع آنها را پرورش ميدهند و در تعامل با ساير بازيگران جامعه، منشأ اصلي ايجاد و برنامه ريزي شبكه ها هستند. با اين وجود، پس از نصب و برنامه ريزي، شبكهها دستورالعملهاي معين شده در محيط عملياتي خود را دنبال ميكنند و قادر به پيكربندي مجدد خود در درون پارامترهايي از اهداف و فرآيندهاي مشخص شده خود هستند. براي جايگزيني پيامدها و نتايج در يك شبكه، يك برنامه جديد (مجموعه اي از كدهاي هدف گرا و سازگار) بايستي از خارج از آن، در شبكه نسب شود. شبكه ها (و مجموعه منافع و ارزشهايي كه آنها دربردارند) با يكديگر همكاري و رقابت ميكنند. همكاري مبتني بر توانايي برقراري ارتباط بين شبكه ها است و اين توانايي وابسته به وجود كدهاي انتقالي و عملكرد بينا بخشي (پروتكل ارتباطي) و دسترسي به نقاط اتصال (سوئيچ ها) هست. همچنين رقابت وابسته به توانايي نشان دادن شبكه هاي ديگر با بهره وري برتر در عملكرد و يا در ظرفيت همكاري هست. رقابت ممكن است يك شكل مخربي هم از طريق ضربه وارد كردن به «كليد » شبكه، و يا تداخل در پروتكلهاي ارتباطي آنها پيدا كند. شبكه ها بر اساس منطق دوتايي، داراهاي پذيرفتن يا نپذيرفتن عمل ميكنند. در داخل شبكه، فاصله بين گره ها؛ هنگامي كه هر گره به طور مستقيم به هر گره ديگر متصل ميشود تمايل به صفر شدن دارد. بين گرهها در داخل شبكه و خارج، از آنجا كه هيچ دسترسي به جز اينكه برنامه شبكه تغيير كرده باشد وجود ندارد، فواصل نامحدود است. وقتي كه گره ها در شبكه دسته بندي شده اند، شبكه ها از منطق رفتاري جهاني كوچك پيروي ميكنند: گره ها قادرند با گامهاي معدودي به كل شبكه و شبكه هاي مربوط به خود متصل شوند .(Watts and Strogatz,1998) بنابراين، شبكه ها ساختارهاي پيچيده ارتباطي شكل گرفته، در حول مجموعهاي از اهداف هستند كه به طور همزمان وحدت اهداف و انعطاف پذيري امور اجرايي را با سازگاري با محيط عملياتي خود تضمين ميكند. و ساختارهاي آنها بر طبق ظرفيتهاي اين شبكه ها براي پيكربندي مجدد خود در يك جستجوي بيپايان براي ترتيبات بهتر شبكه سازي تكامل يافته است.
شبكه ها مختص به جوامع قرن بيست و يكم يا حتي جوامع انساني نيستند. و آنها الگوهاي اساسي زندگي را در انواع مختلف آن ميسازند و قالب هايي يكسان براي همه روندهاي زندگي ميسازند پس ميتوان گفت هر جا زندگي وجود دارد، شبكه ها نيز يافت ميشود (1980,Burt .(در زندگي اجتماعي، تحليلگران شبكه هاي اجتماعي از مدتها قبل، پويايي هايِ شبكه هاي اجتماعي به عنوان مركز اصلي تعاملات اجتماعي و توليد معاني در جوامع مورد واكاوي قرار داده اند كه به ايجاد و تدوين يك نظريه نظام مند از شبكه هاي ارتباطي منجر شده است. (2003, Contractor and Monge( همچنين، از لحاظ ساختار اجتماعي، باستان شناسان و مورخان بارها در آثار خود، به ما خاطر نشان كرده اند كه اسناد تاريخي تداوم و ارتباط شبكه ها را به عنوان ستون فقرات در جوامع، از هزاران سال پيش،در پيشرفته ترين تمدنهاي باستاني در مناطق مختلفي از سياره زمين نشان ميدهند. درواقع ما اگر مفهوم جهاني شدن را به جغرافيايي جهان باستان انتقال دهيم، يك روند جهاني شدن شبكهاي از نوع باستاني آن به وجود خواهد آمد. چنانچه جوامع، براي فراتر رفتن از محدوده محل هاي خود، و امرار معاش، و قدرت، و ديگر فعاليتهاي اصلي خود به شبكه ها وابسته ميشوند. مشاهده اين اشكال از وقايع تاريخي، در تقابل با چشم انداز غالب تكامل اجتماعي كه بر روي نوع متفاوتي از سازمان متمركز شده قرار ميگيرد، و باور به بوروكراسيهاي سلسله مراتبي مبتني بر ادغام عمودي منابع و موضوعات، را به عنوان تشريح قدرت نهادينه نخبگان اجتماعي كه مبتني بر مشروعيت اساطير و مذهب است كمرنگ ميكند. اين تا اندازهاي نگرشي انحرافي است، چرا كه تحليلهاي اجتماعي و تاريخي، اغلب بر نگرشهاي نژادي خاص و ايدئولوژيك به جاي تحقيقات علمي از پيچيدگي يك جهان چند فرهنگي اتكا دارند. اما اين عدم تمايزگذاري تاريخي ما نسبت به اهميت شبكه ها در ساختار و پويايي هاي جامعه، ممكن است به تبعيت واقعي اين شبكه ها به منطق سازمانهاي عمودي مربوط باشد كه قدرت آنها در نهادهاي جامعه حك شده و در مسيري يك طرفه از فرماندهي و كنترل در جامعه توزيع شده است. توضيح من براي تشريح برتري تاريخي سازمانهاي عمودي/ سلسله مراتبي، بر شبكه هاي افقي اين است كه شبكه هاي بدون مركز سازمانهاي اجتماعي داراي محدوديتهاي مادي براي غالب شدن هستند، محدوديتهايي كه اساساً مرتبط با فنّاوريهاي موجود هستند. درواقع شبكه ها قوت خود را با انعطاف پذيري و تطبيق پذيري و تواناييِ پيكربندي مجدد كسب ميكنند. و فراتر از آستانه معيني از اندازه، پيچيدگي و ميزان 29 جريانهاي موجود در اين شبكه هاي افقي، آنها به نسبت ساختارهاي كنترل و نظارت عمودي، كه در شرايط فنّاوريهاي ارتباطي ماقبل الكتريكي عمل ميكنند، كارآمدي كمتري دارند.(1990, Mokyr ( آري؛ كشتيهاي مبتني بر قدرت بادي ميتوانند شبكه هاي بين دريايي يا حتي فرا اقيانوسي از تجارت و غلبه بسازند و چاپارها، و پيغامرساناني پرسرعت ميتوانند ارتباط را از مركز با گستره وسيع امپراتوريهاي ارضي حفظ كنند. اما تأخير زماني بازخوردها در اينگونه فرآيندهاي ارتباطاتي به گونهاي بوده كه منطق سيستم را به جرياني يكطرفه از انتقال اطلاعات و دستورالعملها محدود ساخته است. در چنين شرايطي شبكهها، گسترشِ قدرت متمركزشده در بالاي سازمانهاي عمودي بوده اند كه تاريخ بشري را شكل دادهاند و شامل؛ حكومتها، نهادهاي مذهبي، جنگ سالاران، ارتشها، بوروكراسي و زيرمجموعه هاي آنها در مسئوليت توليد، تجارت و فرهنگ بوده اند. اما توانايي هاي شبكه ها براي معرفي بازيگران جديد و محتواي جديد در فرآيند سازماندهي اجتماعي با استقلال نسبي در برابر مراكز قدرت و در طول زمان با تغييرات فنّاورانه و تكامل فنّاوريهاي ارتباطي افزايش يافته دقيقتر شده است كه اين به ويژه با گسترش شبكه هاي توزيع انرژي كه مشخصه ظهور انقلاب صنعتي است شناخته ميشود. راه آهن و تلگراف اولين زيرساختهاي شبكه هاي شبه جهاني از ارتباطات با ظرفيت خود تنظيمي را به وجود آوردند. .(1986, Beniger ( با اين حال جوامع صنعتي (هم در شكل سرمايه داري و هم كمونيستي) عمدتاً در حول سازمانهاي توليد عمودي بزرگ و نهادهاي حكومتي به شدت سلسله مراتبي، كه در برخي از موارد به دستگاه هاي توتاليتر منتهي ميشد سازماندهي شده بودند. بر اين ا ساس ارتباطات اوليه مبتني بر فنّاوري الكترونيكي به اندازه كافي قدرتمند نبودند، تا به تجهيز شبكه ها با استقلال كافي در تمام گرههاي خود اقدام كنند، چرا كه استقلال آنها نيازمند جرياني چند جانبه و مستمر از پردازش اطلاعات تعاملي داشت و اين بدان معني است كه در دسترس بودن فنّاوري مناسب براي دگرگوني ساختار اجتماعي يك شرايط لازم است اگرچه كافي نيست. و تنها در يك جامعه صنعتي بالغ است كه طرحهاي مستقل از شبكه سازي سازماني ميتواند ظهور كنند و هنگامي كه آن تحقق يافت، آنها ميتوانند از پتانسيل فناوريهاي ارتباطات ديجيتالي ميكروالكتريك استفاده كنند .(2006, Benkler ( 30 بنابراين، شبكه ها به كارآمدترين اشكال سازماني به واسطه سه ويژگي منحصر به فرد خود يعني؛ تبديل شده اند. انعطاف پذيري: توانمندي شبكها 2 ، و قابليت حيات 1 انعطاف پذيري، مقياس پذيري براي پيكربندي مجدد خود با توجه به محيط در حال تغيير خو د، و دستيابي به اهداف درحاليكه اجزا تغيير ميكنند هست و براي اين منظور گاهي نقاط سد شده كانالهاي ارتباطي را براي پيدا كردن مسيرهاي جديد دور ميزنند. مقياس پذيري: توانايي شبكه براي گسترش و يا كوچك شدن اندازه با كمترين اختلال است. قابليت حيات: توانايي خاص شبكه ها است چرا كه آنها هيچ مركز واحدي ندارند و ميتوانند در طيف گستردهاي از موضوعات عمل كرده، و در برابر حملات به گرههاي خود و كدهاي خود مقاومت كنند. بنابراين، تنها قابليت مادي براي از بين بردن نقاط اتصال ميتواند شبكه ها را حذف كند. در هسته اصلي اين تغيير فنّاوري كه قدرت شبكه ها را آزاد كرد، تغيير اطلاعات و فنّاوريهاي ارتباطات، با انقلاب ميكروالكترونيك بود كه در دهه هاي 1950 و 1960 رخ داد و بنيان يك پارادايم جديد فنّاورانه را در دهه 1970 تثبيت كرد. كه براي اولين بار در ايالات متحده و سريعاً به سراسر جهان گسترش يافت و منجر به حصول شاخص هايي شد كه من در كتاب «عصر اطلاعات» تشريح (Castells, 2000a, 2004).كرده ام «ويليام ميچل » منطق در حال تحول اطلاعات و فنّاوريهاي ارتباطات در طول تاريخ را با عنوان 3 فرآيندي از گسترش و قوت يافتن جسم و ذهن انساني مفهومبندي كرده است. فرآيندي كه در اوايل قرن بيست و يكم با توسعه دستگاههاي قابل حمل ارتباطي كه ظرفيت اتصال و محاسبه را در هر كجا افزايش ميدهد شناخته ميشود. اين واحدهاي اجتماعي را قادر ميسازند (افراد و يا سازمانها) تا در هر كجا و در هر زمان با تكيه بر پشتيباني زيرساختهايي كه منابع مادي را در شبكه هاي اطلاعات توزيع كردهاند، ارتباط برقرار نمايد(2006., al et Castells .(با ظهور فنّاوري نانو و همگرايي ميكروالكترويكها و فرآيندهاي بيولوژيكي، مرزهاي بين زندگي انسان و زندگي ماشينها كمرنگ شد، به طوري كه شبكه ها تعاملات خود را از مختصات دروني زندگي ما به گستره تمام فعاليتهاي انساني، فراتر از موانع زماني و فضا گسترش دادند. لذا ضروري است به منظور دقت در تحليلها، بر 1 . scalability 2 . survivability 3 . William Mitchell 31 نقش فنّاوري در روند تحول اجتماعي تأكيد كنيم، به ويژه هنگامي كه ما فنّاوريهاي اصلي عصر خود يعني _فنّاوريهاي ارتباطي_ را در نظر ميگيريم كه به قلب ويژگيهاي انواع انساني، هوشياري و ارتباطات معني دار آنها ارتباط مييابد..(2003, Damasio; 2002, 1996, Capra (اين به خاطر اطلاعات موجود الكترونيكي و فنّاوريهاي ارتباطي است كه جامعه شبكهاي ميتواند خود را به طور كامل به اجرايي كند، و از محدوديتهاي تاريخي شبكه ها به عنوان شكلي از سازمان اجتماعي و تعاملات فراتر رود.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: