آرمان پا در هوا
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[09 Jan 2008]
[ مجتبی بیات]
«آرمان اگر ریشه در واقعیت نداشته باشد پا در هواست» امیل دورکیم( بنیان گذار علم جامعه شناسی)
آرمان های ما در کدام واقعیت ریشه دوانده اند. بارها در نوشته ها و صحبت های گاه و بیگاه خویش تاکید کرده ایم که آرمان جنبش دانشویی ایران «آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی» است. اما هیچ گاه به این نپرداخته ایم که این آرمان ها از کجا بر ما حمل شده است. پیداست که آرمانهای ما ریشه در تجدد دارد. آرمان هایمان غربی است.
این را نه از سر سرسپردگی که از روی واقع گرایی می گویم. ما زمانی در پی غرب دویدیم که خاک ایران به تاراج روس رفت. سپاه ایران شمشیر زد و سپاه آنان گلوله. آن هنگام که در نهایت هم خاک دادیم و هم غرامت. حاصل برای ما پرسش از دلیل ذلالت بود. خود پاسخی نداشتیم پس دلیل از غرب پرسیدیم. نکته آن بود که چرا غرب پیشرفت کرد و ما عقب ماندیم؟ چرا ما که زمانی قویترین ملل بودیم به ناگاه در مسیر تاریخ باز ایستادیم و شکستیم و چون آبی آبمان بر زمین ریخت؟ پاسخ شان این بود: آزادی ندارید، از فهم حقوق بشر عاجزید، نادان به دموکراسی هستید و عدالت ناشناسید. در یک کلام فرهنگ تان پیشرفت تان را به بار نخواهد آورد. این پاسخ آنان بود. ما پرسیدیم و آنان پاسخ گفتند، آنان گفتند و ما پذیرفتیم. اما این همه ماجرا نبود؛ نه غرب در پاسخ گویی صداقت داشت و نه ما در پاسخ گیری مته بر خشخاش نهادیم. اینچنین شد که نه مشروطه مان مشروطه شد و نه جمهوری مان جمهوری. آری غرب همه این ها را داشت و ما نداشتیم.
اما آنان چیز دیگری هم داشتند که ما هم شاید داشته بودیم و خود خبر نداشتیم. و آن اخلاق بود. اخلاق از دید آنان «واقعیات تحقق یافته است که با دستگاه کلی جهان پیوند دارد.» (دورکیم، ۱۳۸۱: ۳۸ ) ما بر ناداشته ها تکیه کردیم بی آنکه ستون داشته مان را استوار سازیم. به دنبال کدام واقعیت و در کدامین جهان سیر می کردیم؟ نمی شود دم از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و عدالت اجتماعی زد و سازنده و قوام بخش آنها را نشناخت. در شناخت غرب عجول بودیم. از این رو بی آنکه از مبدا استارت زنیم، یکصدوپنجاه سال است که درجا جنبش می کنیم.
مبدا غرب آنجایی بود که فرد را در اجتماع اش شناخت و به وی هویت اخلاقی بخشید. صحبت از فردی می کنم که اخلاقی می اندیشد و اخلاقی عمل می کند. دورکیم قوام بخش غرب جدید را فردگرایی اخلاقی می دانست. همان که ما نشناختیم اش. فردگرایی اخلاقی همان است که در قامت روح کلی حاکم بر روابط اجتماعی افراد در جامعه جدید عمل می کند. در همان روزهای آغازین؛ فردگرایی را به مثابه هرج و مرج طلبی و یا تلاش و خودخواهی فرد در جهت کسب سود بیشتر فرض کردیم و با آن خواستیم که مدرن شویم بی آنکه عنصر اساسی آن را که اخلاق است دریابیم! «فردگرایی اخلاقی مخالف نفع فردی بر اساس هرج و مرج است. فردگرایی اخلاقی خود را نمی ستاید بلکه بر عکس در جهت آن ارزشهای اخلاقی است ـ یعنی آزادی و برابری ـ که در عصر جدید می تواند شالوده همبستگی اجتماعی را فراهم آورد .» (گیدنز، ۱۳۶۳ : ۱۴ )
در نظام مبتنی بر فردگرایی اخلاقی، به دلیل اینکه فرد از قواعد اخلاقی پیروی می کند، تمام اعمالش صورت اخلاقی به خود می گیرد. فردگرایی اخلاقی دورکیم متفاوت از فردگرایی اقصاد دانان کلاسیک و فیلسوفان فایده باور می باشد. در نزد وی «فردگرایی یک ارزش جمعی است که کل جامعه در آن شریک اند» (کرایب، ۱۳۸۲ : ۱۳۰ ) در اینجا قواعد عمل اخلاقی، عنصر وظیفه را به همراه دارد. فرد انجام وظیفه می کند چون به دنبال خیر رسانی به دیگری (اعضای جامعه ) است، و دیگری انجام وظیفه می کند چون به دنبال خیر رسانی به فرد است. از اینجاست که ابعاد سه گانه فرد گرایی اخلاقی نمایان می شود : اول اینکه فرد در پی سود رسانی به جامعه است، دوم اینکه این مقوله اخلاقی، استقلالی را به همراه دارد که منشاء آن «اقتدار اخلاقی» است. و سوم اینکه «عمل اخلاقی آدمیان وابسته به جامعه » می باشد. (اباذری، ۱۳۷۷ : ۱۰۵ )
باید در آرمان هایمان بازاندیشی کنیم. گام اول اینست که به پیش نیاز آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی بیاندیشیم. باید در فرهنگ و دین مان جستجو کنیم و اخلاق را در یابیم و با زندگی امروزمان پیوند زنیم. باید شانه هایمان را از زیر کلی گویی خالی، و مشغله ای دگر برای خویش دست و پا کنیم. اول فرد گرایی اخلاقی را بشناسیم و سپس دم از آرمان های چهارگانه زنیم. دورکیم در باب فرد گرایی اخلاقی میگوید که در آن: «فرد دارای آن گونه ویژگی اسرار آمیزی تصور میشود که فضایی تهی پیرامون اشیای هر کس که قصد نابودی جان انسان، آزادی انسان و شرافت انسانی را کند ما را دوچار وحشتی میکند که از هر جهت شبیه وحشتی است که مؤمن هنگامی که معبود خود را هتک حرمت شده میبیند، به آن دوچار میشود». (کیویستو:۱۳۸۰، ۱۴۴)
آیا نگاه ما به فرد اینگونه بوده است؟ باید نهضتی دیگر ساخت اما نه آنکه دستاوردهای پیشینیان را به گورستان ذهن سپرد. باید دانشگه را دانشگاه ساخت. فکر کنیم و آغازگر باشیم. اگر حاکم ذهن مان اخلاق شد آنگاه است که می توانیم در پی آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی گام نهیم. باید بسترها را شناخت. اگر مهیا نیست آماده اش کرد و آنگاه توقع زایشی نو داشت. آنچه از تکاپوهای ما زاییده شده مضحک است. باید از نو ساخت و از دانشگاه و جنبش آغاز کرد. واقعیت همان بستر است. بستر مهیا نیست و این دانشگاه است که می تواند آماده اش سازد. آرمان ما همان است که بود، منتها در گامی پس تر که آغازین گام است. بهتر است آرمانمان فردگرایی اخلاقی باشد. بیایید پا در هوا نباشیم!
منابع:
۱ ) اباذری، یوسف / خرد جامعه شناسی/ طرح نو/ تهران ۱۳۷۷.
۲)دورکیم، امیل/ درباره ی تقسیم کار اجتماعی/ ترجمه: باقر پرهام/ نشر مرکز/ تهران ۱۳۸۴.
۳ ) کرایب، یان/ نظریه اجتماعی کلاسیک/ ترجمه: شهناز مسمی پرست/ آگه/ تهران ۱۳۸۲.
۴ ) کیویستو، پیتر / اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی/ ترجمه: منوچهر صبوری/ نی/ تهران ۱۳۸۰.
۵ ) گیدنز، آنتونی / دورکیم/ ترجمه: یوسف اباذری/ شرکت سهامی انتشار/ تهران ۱۳۶۳.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: