تن در بند دختران دانشجو و تلاشی برای رهایی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[20 Jun 2008]
[ زینب پیغمبرزاده]
آن روی سکه نگاه قیم مابانه ای که برایمان تصمیم می گیرد چه بپوشیم، کی به خوابگاه بازگردیم و چگونه با همکلاسی هایمان رابطه برقرار کنیم، نگاه خیره ای است که چیزی جز ابژه ای جنسی در ما نمی بیند.
مسئولین دانشگاه، از خیابان ها می ترسانندمان. ما را ناموس مملکت می نامند و ادعا دارند که خانواده هایمان ما را به دست آنها سپرده اند،می گویند در این شهری که پر از گرگ است، باید پیش از غروب خورشید به خوابگاهها برگردیم. در گوشمان می خوانند که دانشجویان پسر تنها به دنبال سوء استفاده از ما هستند و وامی دارندمان که ازآن ها فاصله بگیریم. آنگاه نگاههای هرزه شان را در چشم هایمان می دوزند و بدن هایمان را طلب می کنند.
دو سال است که قرار است نیروی انتظامی امنیت مان را ارتقا بخشد. دو سال است که بهانه پیدا کرده اند برای میلیتاریزه کردن فضای شهری. حالا ما زنان، همه به عنوان برهم زنندگان نظم عمومی تحت تعقیبیم و باید هم از مزاحمین خیابانی بگیریزم و هم از گشت ارشاد. اخیراً سرداران نیروی انتظامی با افتخار خبر از آغاز مرحله جدیدی از طرح ارتقای امنیت اجتماعی و ورود ماموران گشت ارشاد به شرکت های خصوصی داده اند. ظاهراً مامورین با عملیات پیچیده کارگاهی به قول خودشان “لانه های فساد” را کشف و پلمپ می کنند، تا امنیت شهروندان را تامین کنند. اما انگار کسی به فکر تامین امنیت دانشجویان دختر نیست. کاش گشت ارشاد به جای شرکت های خصوصی به دفاتر روسای دانشگاهها هم سر می زد.
در این دوسالی که از آغاز طرح به اصطلاح ” ارتقای امنیت اجتماعی ” می گذرد، بارها و بارها شاهد سلب امنیت دختران دانشجو بوده ایم. دخترانی که موفق می شوند در میان حکومت نظامی گشت های ارشاد، خودشان را به دانشگاه برسانند، تازه با ایست های بازرسی دانشگاهها مواجه می شوند.
مسئولین دانشگاه از یک سو تمام نوآوری خودشان را برای صدور بخش نامه های عجیب و غریبی که پوشش و آرایش و نحوه ارتباط دانشجویان دختر با همکلاسی های پسرشان را با جزئیات تمام مشخص می کنند، به کار می گیرند و دختران را به بهانه عدم رعایت پوشش اسلامی یا ارتباط با دانشجویان پسر، به کمیته های انظباطی احضار می کنند یا حتی از ادامه تحصیل باز می دارند و از سوی دیگر طیف متنوعی از کارکنان دانشگاه - از کارکنان حراست گرفته تا اساتید و مدیران - تحت عناوین مختلف سعی دارند بدنمان را تصاحب کنند. آن روی سکه نگاه قیم مابانه ای که برایمان تصمیم می گیرد چه بپوشیم، کی به خوابگاه بازگردیم و چگونه با همکلاسی هایمان رابطه برقرار کنیم، نگاه خیره ای است که چیزی جز ابژه ای جنسی در ما نمی بیند.
مسئولین دانشگاه، از خیابان ها می ترسانندمان. ما را ناموس مملکت می نامند و ادعا دارند که خانواده هایمان ما را به دست آنها سپرده اند. می گویند در این شهری که پر از گرگ است، باید پیش از غروب خورشید به خوابگاهها برگردیم. در گوشمان می خوانند که دانشجویان پسر تنها به دنبال سوء استفاده از ما هستند و وامی دارندمان که ازآن ها فاصله بگیریم. آنگاه نگاههای هرزه شان را در چشم هایمان می دوزند و بدن هایمان را طلب می کنند. بدن در ازای نمره، بدن در ازای آبرو، بدن در ازای حق ادامه تحصیل. اما آقایان ما لکاته نیستیم که تن مان را در ازای اولیه ترین حقوق انسانی مان بفروشیم. این بار دستتان را بد رو کردیم، آقای رئیس. حالا آن همکلاسی های پسری که می گفتید قصد سوء استفاده از ما را دارند و آن شهری که می گفتید گرگ است، همه به یاری مان آمده اند، که در برابرتان بایستیم. آمده ایم بگوییم: “ما نه ناموس شمائیم و نه مترس شما، این تن های خسته و دردمند را رها کنید.”
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: