گذشته اصلاً چراغ نیست
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[27 Feb 2009]
[ ثمینا رستگاری]
اصلاح طلبان رادیکال، تندروی در اصلاحات، طرح مطالبات حداکثری، «سوءاستفاده برخی زیر نام اصلاحات»، اصلاحات را فدای شهوت شهرت کردن و… عبارات متعدد دیگری که می توان با ترکیب اصلاحات و افراطی گری ساخت از جمله عواملی بوده است که در تحلیل های مختلف در سیاهه دلایل ناکامی اصلاحات به دنبال هم می آید. بسیاری از اصولگرایان و اصلاح طلبان در این نکته با هم، هم رایند که رادیکالیسم اصلاحات را از جاده اصلی اش منحرف، حساسیت ها را نسبت به آن بیشتر کرد و این عاملی است که حتی وقتی در کنار سنگ اندازی های رقیب هم قرار می گیرد چیزی از اهمیت و نقشش در ناکامی اصلاحات کاسته نمی شود. اولین گروهی که قربانی، یا اگر بخواهیم بی طرف باشیم، مشمول این قانون که واضعش نه اصولگرایان که اصلاح طلبان بودند، شدند دفتر تحکیم وحدت بود.
سازمانی دانشجویی که خود را در پیروز شدن خاتمی دارای سهم کمی نمی دانست اما با شروع دوران اصلاحات بیشترین هزینه را پرداخت کرد اما این هزینه بر قدر آن چیزی نیفزود برعکس خیلی زود از از قطار اصلاحات پیاده شد. درست پیش از آنکه خاتمی برای بار دوم رئیس جمهور شود، سازمان مجاهدین انقلاب با نوشتن مقاله یی به نام «دفتر تحکیم وحدت و ضرورت بازتحکیم وحدت» از برساختن تحکیمی نام برد که رادیکال و تندرو نباشد، هویت اسلامی اش را از یاد نبرده باشد و با طرح خواسته های «غیر» حداکثری در زیر چتر اصلاح طلبی جای بگیرد و با همین انگاره هم اصلاح طلبان در مقابل سر برآوردن طیفی هم نام و موازی با دفتر تحکیم وحدت سکوت کردند و حتی برای تجمع آن گروه اقلیت هم پیام تبریک فرستادند. بعد از آن نوبت به روشنفکرانی رسید که نوشته ها و افکارشان وجه تمایز دوران اصلاحات با پیش از آن بود. آنها هم «افراطی» و «رادیکال» شده بودند و باید پیاده می شدند. این رانده شدگان راه خود رفتند اما همچنان خود را اصلاح طلب می دانستند. اما این ختم ماجرا نبود. دومینویی که آغاز شده بود به پیاده کنندگان هم رسید و «مرض مسری» افراطی گری به آنها هم سرایت کرد. خود آنها هم تحصن و خروج از حاکمیت شان مصداق عینی افراط شد و زمان پیاده شدن شان رسیده بود اما آنها به مراتب پرزورتر از تحکیمی ها و روشنفکران «افراطی» بودند و روی قباله این قطار اسم خود را ثبت کرده بودند. آنها هنوز مصداق اصلاح طلبان راستینند و اکنون در تلاشند قطار واژگون شده را به ریل بازگردانند. اما برای این کار چاره یی جز این ندارند که آن رانده شدگان را هم به یاری بطلبند؛ رانده شدگانی که می توانند با فراموش کردن گذشته روحی تازه در کالبد این جسم کم جان بدمند. اکنون دیگر به صرفه نیست درباره افتراق ها و شکاف ها سخن گفت. می توان طبق رسم مالوف تاریخی مان باز برای رسیدن به قدرت ائتلافی شکننده تشکیل دهیم و تمام این بحث ها را به فردای روز پیروزی واگذاریم. می توانیم فراموش کنیم افراطی چه کرد و تفریطی چه نکرد و شاید برای همین است که دوباره شعارهای گیرای سال ۷۶ در حال انتشار است. خاتمی چند روز پیش درباره «آزادی رای، آزادی مردم، حق حاکمیت مردم، آزادی در انتقاد، حساب و کتاب داشتن برخورد با افکار و اندیشه ها، جامعه مدنی، افزایش تشکل های مختلف و تقویت احزاب» با قاطعیت سخن گفته است چرا که خوب می داند اینها نشان دهنده هویت او و جریان اصلاح طلبی است و «بسیار بد است که عکس اینها را بگوید». خاتمی خوب می داند که به دلیل طرح همین شعارها خاتمی است و به همین دلیل باز با همان شعارهای پیشین آمده است و دغدغه «قانع کردن اهل فکر و روشنفکری» را دارد. آیا همین جملات را می توان نوشت و از آنها دفاع کرد و متهم به افراطی گری نشد؟ در کنار این اصول، خاتمی دغدغه های دیگری هم دارد که ضروری است در همین لحظه تاریخی به آنها توجه کنیم. او به افرادی اشاره می کند که «در حاکمیت هستند» و در عین حال «صادق و خیرخواهند» و نباید از آمدن تفکر اصلاحی «احساس خطر کنند». او روز پنجشنبه ۲۴ بهمن باز هم تکرار کرده «در مجموعه نظام مشغول فعالیت هستیم و قانون اساسی و رهبری را قبول داریم و خیانت به انقلاب و خون شهیدان می دانیم که تصور شود اپوزیسیون نظام هستیم و بنده این طور نبوده و نخواهم بود.» این جملات خاتمی باید آویزه گوش آنهایی شود که از فردا در میدان ها برای او تبلیغ می کنند. این حرف های خاتمی تبیین صریحی برای آنهایی است که می خواهند از دل حرف های او لیبرالیسم را استخراج کنند. او خود در دارآباد تهران گفت آنچه می گوید لیبرالیسم نیست. حال که خاتمی این گونه صادق است بهتر است فعالان و مبلغان او چیزی بیشتر از اینها به مردم نگویند. اگر از جامعه مدنی و حق حاکمیت مردم حرف می زنند باقی سخن را که ممکن است نافی اولی باشد، بیان کنند. تنها در صورت داشتن صداقت است که می توان اعلام موجودیت کرد. در دنیای سیاست ابهام در اهداف نافی موجودیت افراد است. «اصلاح طلبان راستین» اگر امروز حدود و ثغور افراطی گری را روشن نکنند فردا هرچه بگویند به حساب شیرینی شهد قدرت در مذاق شان نوشته خواهد شد. دشوار است اما بهتر است با ایجاد مرزبندی های دقیق، تمام شعارهایی را که مطالبه آنها فردای به قدرت رسیدن مصداق رادیکالیسم است از ادبیات شان حذف کنند.
تمام گروه هایی که به قول خاتمی در این چند ساله بحث عبور و مرور از خاتمی را هم طرح کرده بودند لازم است صراحتاً اعلام کنند آیا در اهداف با خاتمی بیگانه اند یا در روش ها مشی او را نمی پسندند؟ آیا اهداف شان چونان خاتمی است اما کارگزار دیگری برای رسیدن به آن دارند یا اینکه هیچ کدام از اینها نیست و دیگر حوصله کنش سیاسی ندارند؟ چهار ماه فرصت باقی است که با اما و اگرها قدم در این راه گذاشت و تا به انتها یک نفس رفت. چهار ماه وقت برای دیدن واقعیت موجود و پذیرفتن آن برای برساختن فردا باقی است. می توان منیت ها و کینه را شروعی برای رسیدن به یک جمع بندی واقع بینانه کرد. چهار ماه وقت زیادی نیست اما برای «همیشه شکست خوردن» کافی است.
//////////////////////////////////////////
۶ دیدگاه » بیان دیدگاه
۵م اسفند ۱۳۸۷ - ایرانی :
درست و کامل گفتید
اما یادمان باشد که حتی با وجود این تجربه ی (شاید تلخ) انتخابات پیش رو ماهیتی متفاوت دارد و میتواند نقطه ی عطفی باشد در سیر مبارزه علیه سنت گرایان متحجر
ب نظر من با توجه به شرایط حاضر اتحاد نیروها بر هر حرفی و هر عملی اولویت دارد
۵م اسفند ۱۳۸۷ - فوآد ترشیزی :
یک) به عقیدهی من نخست باید بدانیم آیا از لیبرالیسم مقصودمان لیبرال دموکراسی غربی است که در نوع خود جزو پیشرفته ترین انواع دیکتاتوری به حساب میآید و نه تنها مردمسالاری در آن فاقد معنای جدی است، که پروژهی قلمروگستری جغرافیایی آن نیز امروزه مورد نقدهای فراوان از سوی مبارزین آزادیخواه است.
دو) کوته نظری است اگر بخواهیم خاتمی یا هر عنصر اصلاحطلب دیگری اذعان نکند که اصول اولیه نظام را پذیرفته است. اساسا به تمامی اعتبار لغوی اصلاحطلب کسی است که میخواهد از درون و در حیطهی پیکرهی یک سیستم آن را اصلاح کند. به فرض آنکه خاتمی میتوانست ضد نظام هم صحبت کند و گرفتار حبس و بند نشود، آیا به لحاظ سیاسی چنین حرکتی در «مکان اکنون» دارای صحت است و به نفع جریانهای اصلاحطلب تمام خواهد شد یا تنها محروم کردن مردم کشور از حضور کاندیدایی است که وضع اقتصادی بهتر، چاپ و نشر پربارتر، سینما و رسانهی آزادتر و قص علی هذا را به ارمغان میآورد.
سه) متأسفانه جریانهای دانشجویی علیرغم تمام تأثیرگذاری و شجاعتشان در طول زمان نشان دادهاند که صبر و تحمل لازم برای رسیدن به دموکراسی را کم دارند و منتظر انقلابی دیگرند. در شرایط حاضر به نظر میرسد پختگی بیشتری برای درک این موضوع ضروری است که مسیر نیل به دموکراسی با گامهای رو به جلو و عقب توأمان همراه است و بعضا تلاشی است برای آیندگان.
۶م اسفند ۱۳۸۷ - میردامادی :
شما چرا عقاید خود را تندروی نمی دانید و عقاید دیگران را تندروی می دانید.همان طور که به خودتان حق گزافه گویی می دهید به دیگران هم حق بدهید حرف خود را بزنند.شما از طرف حامیان سابقتان هم افرتطی لقب گرفته اید و پایگاه خود را در دانشجویان نیز از دست داده اید.آن قدر متحجر هستید که حاضر نیستید بپذیرید کسانی با تفکری دیگر جایگاهی را که سالیان متمادی جولانگاه خود کرده بودید(انجمن اسلامی) به دست گفته اند.
۶م اسفند ۱۳۸۷ - یک ایرانی :
خاتمی یا دیگر اصلاح طلبان باید تکلیف خود را از هم اکنون روشن کنند: نظر و برنامه صریح خودشان در مورد فعالیت های مدنی، دانشجویی، حقوق بشری ر ا از هم اکنون اعلام کنند.
۷م اسفند ۱۳۸۷ - امیر :
من فکر می کنم این ایده یک آرمان گرایی محض است. اصلاح طلبی با انقلاب ماهیتی متفاوت دارد. آنچه نگارنده در مقاله آورده است نگاهی آرمانی به یک خواست انقلابی است که اساسا من معتقدم نه تنها به پیروزی نایل نمی شود که بدتر از آن آرمان “انقلابی گری” چه از نوع انقلاب ۵۷ و چه از نوع انقلاب با خواست های لیبرال اشتباه است و آنچه از انقلاب اول می کشیم شاهد آن مدعا است.
آیا شما با انقلاب ۵۷ موافقید؟ منظور من نفس “انقلاب” به جای اصلاح رژیم شاه و استقرار افرادی چون مصدق و بختیار و تلاش برای اعتلای دموکراسی به جای افراطی گری انقلابی و خشونت و ترور و سپس سرکوب مخالفین است. اگر شما نیز بر این باورید که دموکراسی از نوع مصدق و بختیار بسیار پر فروغ تر از شبه دموکراسی انقلابی فعلی است بد نیست به یاد آوریم مصدق به شاه گفت “شاه باید سلطنت کند، نه حکومت” پس مصدق نیز بر شاه شمشیر را از رو نبست و آنگونه که نگارنده ی مقاله گفته با آرمان گرایی صرف به دنبال بر اندازی یک باره ی تاج و تخت نبود. بختیار نیز شرایط سلطنت شاه را پذیرفت و آن روز که او به قدرت رسید خود و بسیری از دلسوزان ایران احساس کردند رویای برقراری دموکراسی یک گام دیگر به تحقق نزدیک شد اما چه سود که….بنابر این من معتقدم راه اصلاحات از درون نظام آغاز می شود و قطعا و باید به دموکراسی و لیبرالیسم ختم شود اما به نظر من رادیکال شدن و دادن شعارهای آرمان گرایانه و درخواست ابراز مواضع رسمی رادیکال و تند تنها به نزدیک شدن به فضای انقلابی منجر می شود.
با نگاهی به عملکرد ۸ ساله ی خاتمی و تیم سیاسی او و تلاش های افرادی چون احمد بورقانی، مهاجرانی، عبدالله نوری، مصطفی معین، احمد مسجد جامعی و …بر این باورم که خاتمی در دوره ی ریاست جمهوریش بیشتر از آنکه “های و هوی” داشته باشد و شعارهای رادیکال سر دهد رویکرد عملگرا در پیش گرفت و سعی کرد اسباب دموکراسی که موثرترین آنها همان آزادی مطبوعات بود را فراهم کند. که همه مان می دانیم فراهم آوردن آزادی پس از بیان چیزی خارج از اراده ی ریاست جمهوری است. اما خاتمی و بیش از آن بزرگ مردانی چون بورقانی و مهاجرانی بارها بر رویکرد غیر قانونی قاضی مرتضوی و نیروهای انحصارطلب شکوه کردند. آیا می خواستیم چه کنند؟
از دیگر سو، با وجود فیلترینگ شدید شورای نگهبان در سالهای گذشته که در یکی از نادرترین نمونه های آن نمایندگان مجلس ششم که پیشتر احراز صلاحیت شده بودند کینه توزانه و به صورت فله ایی رد صلاحیت شدند و دست پخت های گوناگون فاطمه رجبی و حسین شریعت مداری در تلاش برای فراهم آوردن دلیل برای رد صلاحیت خاتمی، به نظر شما اگر خاتمی مواضعی که نگارنده ی مقاله فرمودند را اتخاذ کند آیا فکر نمی کنید دست به خودکشی سیاسی زده و آیا نباید بعدها او را سرزنش کنیم که چرا با اتخاذ مواضع نسنجیده آخرین روزنه های امید برای پس زدن محمود احمدی نژاد در انتخابات را از بین برده است. پس در فضای پر ابهام و آلوده ی جامعه که کوچکترین لغزشی در زیاده روی باعث هجمه ی نیروهای پادگانی و انحصارطلبان و از بین رفتن کورسوی امید و کوچکترین تمایلی در کم روی باعث انتقادهایی چون نگارنده ی مقاله به او می شود آیا موضع گیری تندتر از این جایز است؟
من نیز چون شما دلم می خواست “ممکن بود” و یک نفر بر می خواست و می گفت “ما خواستار لیبرالیسم، سکولاریسم و دموکراسی هستیم” ، “ملت نیازی به پدرخوانده ندارند و قدرت مطلق و انحصاری موجود دیکتاتوری و قدرت نظامیان را به بار آورده” و بعد می توانستم بروم به او در انتخابات رای بدهم اما حیف که همان نظامیان قدرتمند که اکنون چهار سال مداوم است که از هیچ جنایتی در قبال نیروهای آزادی خواه و لیبرال و خصوصا دانشگاه این آخرین سنگر آزادی کوتاهی نکرده اند امانش می بریدند و این آرمان دموکراسی خواهی یک بار دیگر دفن می شد.
من معتقدم این راه که می فرمایید یک نوع خودکشی سیاسی است. این که فرمودید جریان اصلاحات مدیون جنبش دانشجویی است حقیقتی است غیرقابل کتمان و این که می گویید جنبش دانشجویی بیش از حد هزینه داده این نیز بی تردید صحت دارد چرا که بی شک دانشجویان ایرانی بیش از دانشجویان هرجای دیگر دنیا نیروی محرکه ی جنبش های اجتماعی اند. هزینه برای جنبش دانشجویی و حمله به این بی گناه ترین و بی دفاع ترین قشر جامعه هیچ نامی جز جنایت را به ذهن نمی آورد . ولی در همین زمینه نیز - مانند مطبوعات - آیا دولت جز ایجاد آزادی عمل برای تشکل ها و تلاش برای امن سازی فعالیت های دانشجویی “در محیط دانشگاه” چه می تواند بکند؟ بازهم آزادی پس از بیان از دست دولت خارج است.
بلی! موتور حرکت جامعه دانشگاه است و موتور حرکت دانشگاه تشکل دانشجویی و بالاخص در اینجا “دفتر تحکیم”. نگاهی به آمار تعداد انجمن های اسلامی در سال ۷۶، ۸۴ و امروز گواه آنست که تشکل ها در دوره ی اصلاحات کم و بیش آزادانه از سوی دولت فعالیت کردند اما پس از استقرار دولت پادگانی، امروز از “ما”ی دیروزمان چه مانده؟ چند دفتر تحکیم هنوز زیر چکمه های آنها نفس می کشند و آیا معتقدید نمی توانند با تشدید فضای موجود در دوره ی ریاست جمهوری بعدی - در صورت پیروزی محمود احمدی نژاد - تعداد بیشتری از انجمن ها اسلامی را ببندند و با سو استفاده از خفقان و انحصار رسانه ایی و نبود حداقل روزنامه های آزاد، دوستان بیشتری از میان ما را بگیرند، ببرند، بزنند و حتی…! من نیز چون شما در این فضای دانشگاه نفس می کشم و پس از بسته شدن در انجمن اسلامی می بینم که دیگر هیچ صدایی از این دانشگاه شنیده نمی شود و ورودی های جدید بیگانه از فریادهای دیروزمان، امروز ناآگاه یا شاید ناچار دیگر نمی توانند متشکل شوند.
امروز که خود دولت نهم بزرگترین مانع در برابر جنبش دانشجویی است آیا بهتر نیست این آخرین فرصت برای بازگشت و ترمیم جنبش و بازگشایی درب های انجمن اسلامی را مقتنم بشماریم و با آرمان گرایی و عدم درک مشکلات خاتمی در تنگناهای ساخته شده توسط احمدی نژاد و فاطمه رجبی و حسین شریعت مداری و سیمای ضرغامی آرمانمان را به خاک نسپاریم. آیا نمی توانیم مروز یک بار دیگر یک پارچه در مقابل انحصارگرایان با ایستیم و نگذاریم خنده های فردایشان از ایجاد اختلاف بین مخالفینشان و پیروزیشان در انتخابات ما را آزار دهد!؟ و آیا کسی جز ما، کسی جز جنبش دانشجویی که در این چهار سال زیر چکمه های فاشیسم به خاک و خون کشیده شد باید این نمایش های عوام فریبانه و پوپولیستی استانی را به هم بزند و در مقابل دروغ پردازی های مضحک با ایستد و نگذارد یک فرصت تاریخی دیگر با تسلط کامل نظامیان بر ایرانمان از بین برود و ایرانیان آزاده یا در کنج زندان زجه بکشند و یا مجبور به ترک وطن شوند؟
ببخشید که خیلی طولانی شد و سرتان را درد آوردم، ولی احساس می کنم خاتمی هم در شرایط روشنی نیست که بتواند بر ضد نظام موضع گیری کند و جامعه نیاز به فضای بازتری دارد تا بتواند به حیات خود ادامه دهد.
پاینده باشید…
۸م اسفند ۱۳۸۷ - علی :
شایسته است به دیدگاه ” امیر ” توجه ویزه شود .
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: