جنبش دانشجویی زنده است پس زنده باد دانشگاه
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[21 Dec 2007]
[ مرتضی سیمیاری]
نمای اول (سال ۱۳۱۴-دانشگاه تهران): یک دهه است که پهلوی بر این مملکت حکومت میکند و رضای میرپنج دولتی را ساخته بود که حاصل قشون قزاق بود و خاصیت آن استبداد. همانطور که ارتشمان نطفهاش در روسیه بسته شده بود، دانشگاه هم خیلی زود دل به کشور شوراها داد. محصول کارخانههای دورهی تزاری به جای آنکه سر از بازارهای لهستان و رومانی درآورد از دانشگاههای ایرانی سر برآورد و نامش بود اعتصاب. ۱۳۱۴ سالی بود که نخستین اعتصاب دانشجویی در صحن دانشگاه تهران شکل گرفت و اگرچه متحصنین به خواستههای خود رسیدند، مدتی بعد این اعتصاب منجر به کشف گروه معروف ۵۳ نفر شد اما نخستین اعتراض جمعی ایرانی در تحصن دانشجویان تبلور یافت.
نمای دوم (سال ۱۳۲۸): چند سالی است که فضای باز سیاسی در ایران به وجود آمده و احزاب مختلفی بروز کردهاند و جنبش دانشجویی تحت تاثیر احزاب فعال که قالب آن حزب توده میباشد اما آنچه که از بیرون عیان است، رفتار سرد مردم با جریان سیاسی کشور است و استبداد همچنان حکومت میکند و دولتها میآیند و میروند و حزب توده نماینده به مجلس میفرستد و دانشجو هوادار توسعه شده اما توسعهای ظاهری زیرا شکاف محرزی بین حزب توده و مردم ایجاد شده است که گاهی دلبری حزب توده از سرزمین شوراها متعارض بود با روحیهی مبارزهی ملی ایرانیان و اینگونه بود که عدهای سرخورده بودند و عدهای دیگر گوشه نشین زندان و دانشگاه تحصن میکند و نتیجه نمیگیرد که این عدم نتیجهگیری نه از عدم هزینه دادن بود بلکه شکافی بود که دانشگاه با جنبشهای اجتماعی داشت اما آنچه دانشگاه را نجات داد نه تبلور حزبی جدید بلکه جریانی بود که تحت لوای نفت در حال پیگیری بود. اینبار عکس قضیه اتفاق افتاد یعنی یک جنبش سیاسی اجتماعی دانشگاه را بیدار کرد. حمایتهای مصدق و کاشانی، جامعه و دانشگاه را تحت تاثیر قرار داد و اینبار موجی به نام نهضت مقاومت ملی از جامعه به دانشگاه آمد پس بار دیگر یک جنبش دانشگاه را نجات داد. ماجرا در پاییز سال ۱۳۲۸ جالبتر هم شد. جنبش دانشجویی در آن سال به دو گروه هوادار حزب توده و جبههی مقاومت ملی تقسیم شد و نهضت در سال ۱۳۲۹ به اوج خود رسید و جبههی ملی را مصدق تاسیس کرد که همزمان هم با جناح رزمآرا و هم با تشکیلات وابسته به حزب توده یعنی خانهی صلح و جمعیت زنان پیشرو مواجهی تئوریک داشت. با این مصداق که جبههی ملی حزب نبود که فرزند یک جنبش اجتماعی بود، لذا از کف آن جریان چپ هم بیرون زد که حاصل کار خلیلی ملکی، مظفر بقایی و آلآحمد به نام موج سوم بود. کمکم حزب توده در دانشگاه در کنج قرار گرفت ولی دانشگاه پویا و فعال بود و با داشتن هم فضای تئوریک و هم اثباتی با جامعه در یک فضای تعامل و تبادل دائمی بود.
نمای سوم (سال ۱۳۳۲-تهران): سال کودتا سالی سیاه که شاید تاریخ یکبار آنرا مرور کرد. آن سالها در مواجههی فکری طیف ملی دانشگاه و حزب توده، دانشگاه یک جریان آوونگارد نبود ولی به جرات میتوان گفت در عرصهی مبارزه پیشگام بود و چون تعادل نداشت نمیتوانست آوونگارد باشد. احزاب از دورهی ژنرال قزاق بسته شده بودند و دانشگاه پیشتاز مبارزه بود که حاصلاش روز سرخ بود ۱۶ آذر ۱۳۳۲ روزی که خون دانشگاه فنی را گرفت. روزی که شعار کوتاه شدن دست قزاق از دانشگاه بود در حالی که در بیرون نه حزبی بود و نه سندیکایی مانده بود اما احساس مردم همچنان همراه با دانشگاه بود و دانشگاه همراه با موج اجتماعی. موجی که در پشت دیوارهای سد گرفتار بود.
نمای چهارم (سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰): این سالها تا پاییز ۱۳۳۹ دانشگاه سرکوب میشد و فعالیتهای جامعه کمرمق اما بینفس نبود. در آن روز پاییزی دانشگاه سه روز در اعتصاب سراسری فرو رفت و اینبار موج حرکت دهنده از دانشگاه به بیرون آمد و دیوارهای سد استبداد را شکست و جبههی ملی دوم شکل گرفت. سال ۱۳۴۰ نهضت آزادی تاسیس شد که از وارثان جبههی ملی بود که اینها به عنوان حزب کمکم وارد دانشگاه شدند و این علامتی بود برای اینکه فضای سیاسی کشور کمکم به سوی انسداد میرفت و جامعه از دانشگاه جلو میافتاد.
نمای پنجم (۱۳۴۰ تا پیروزی انقلاب): در سالهای ۴۰ تا ۴۳ دانشگاه به تاسی از نهضت آزادی سعی میکرد رژیم را متقاعد به سلطنت کند و در واقع او را تسلیم قانون کند که اینگونه نشد و کل کشور دچار انسداد میشد که یک جنبش دیگر کلیدی بود برای گشایش قفل استبداد. جنبشهای جهانی کوبا و الجزایر منجر به تاسیس سازمان مجاهدین خلق و بعدها فدائیان خلق گردید که جریانهایی اسلامی، مارکسیستی بودند و موسسان آنها دانشجویان برآمده از نهضت آزادی. لذا اینبار یک جنبش جهانی به عنوان کاتالیزور با تحت تاثیر قرار دادن دانشگاه باعث شد دور باطل مربوط به سالهای ۱۳۲۵ تا ۲۸ شکل نگیرد و جامعه و دانشگاه را همگام برای یک مبارزهی جدی از سالهای ۴۴ تا ۵۷ گرداند.
تاریخ همیشه درسی است برای تجربه و چه سخت است که تاریخ را به سود خود مصادره کنیم. این بررسی در این بازهی زمانی از سر آن بود که شعار جنبش دانشجویی مرد و زنده باد دانشگاه را مورد یک بررسی اجمالی قرار دهیم. حرف آقای قوچانی در شرایط صحیح است که هدایت جنبش اجتماعی به سوی توسعه صورت بگیرد در این صورت شاهد نهادینه شدن احزاب هستیم و جنبشهای اجتماعی در حزب سریز میشوند زیرا بر اساس برنامهی خود باید پاسخگو باشند نه اینکه به مصادرهی جنبشهای اجتماعی به سود خود بپردازند. در جامعهای که نهادهای مدنی روند متعالی ندارند، تولید حزب یعنی به مزایده گذاشتن جنبشهای اجتماعی آنچه که امروز به جای حزب نهادینه کاربرد دارد، ایجاد جریانهای هوشمند و هدفدار میباشد که با مبارزهی پایایای با جنبشهای اجتماعی به تاسیس جامعهی متوسط بپردازند و از دل آن به جای جنبشها نهادهای مدنی و به جای این جریان، حزب پایدار و نهادینه ایجاد شود. در غیر این صورت حزب دوامی ندارد که پایگاه سازی کند و توسعه را ایجاد کند. البته با بخش از صحبتهای ایشان که دانشگاه ابزارهای متفاوت را برای مبارزه انتخاب کند، موافقیم. هیچکس مخالف احزاب نیست اما تاریخ چراغ راه آینده است. راهی را نرویم که چند سال هم دانشگاه و هم جامعه را نگهداریم و بعد دوباره آنقدر منتظر شویم که یا مجاهدین خلق تولید شود یا منتظر معجزهی جبههی ملی شویم.
زنده باد جنبش دانشجویی که جامعه را زنده میکند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: