چکیده: ظهور و گسترش اندیشههای عصر روشنگری، به تولد انسان مدرن انجامید؛ تولیدی که با گذشت دو قرن، زمینهساز ظهور نسل جدیدی از بشر و یا همان انسان پست مدرن شده است. انسان پست مدرن بر خلاف پدران و مادرانش، در حال تجربه زندگی در دنیایی بس متفاوت است؛ دنیایی که با حقایق ساختگی همراه شده و مسافرانی «دمدمی مزاج» و «حقیقت گریز» را با خود همراه ساخته است.
این زن و مرد جدید، به قدرتی دست یافتهاند که میتواند در یک زمان در دنیاهایی موازی، به تعامل و ارتباط با یکدیگر پرداخته و در رویارویی با هر حقیقتی، خواه واقعی و خواه ساختگی، نقاب شخصیت از چهره برگیرد و نقابی جدید بر چهره خود زند.
هم اینک، نمونه نخستین بشر جدید متولد شده است. این زن و مرد جدید قرن بیست و یکم، نژادی متفاوت از پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ رفاه طلب و پولپرست خود در عصر صنعتی هستند. اینان نژادی از بشریتاند که بخشی از حیات خود را با زندگی فارغالبال در فضایی مجازی که در دنیاهایی متفاوت شکل گرفته است، سپری میکنند. چنین نژادی کمتر علاقمند به انباشت و جمعآوری اشیا و کالاها و بیشتر در پی مواجهه با تجربههایی جالب و سرگرمکننده است. این زن و مرد جدید، به قدرتی دست یافتهاند که میتواند در یک زمان در دنیاهایی موازی، به تعامل و ارتباط با یکدیگر پرداخته و در رویارویی با هر حقیقتی، خواه واقعی و خواه ساختگی، نقاب شخصیت از چهره برگیرد و نقابی جدید بر چهره خود زند.
"روبرت جی لیفتون" روانشناس،این نسل جدید را بشر مدعی مینامد؛ بشری که در بحبوحه توسل به الگوهایی از توسعه که مصلحت و سود را بر حیاتش مسلط ساخته است، رشد مینماید.
سلامت چنین بشری، به سازمانها و انجمنهایی خاص سپرده شده است. به جای خریداری اتومبیل مورد نیازش، آن را اجاره میکند، خرید خود را با استفاده از کامپیوترها انجام میدهد و در چنین زندگیای، در حالی که نرمافزارهای مورد نیازش به راحتی و به طور رایگان تهیه میشود، خود علاقمند است تا در جهت استفاده از خدمات اضافی و تأمین نیازهایش، هزینههایی بر خود تحمیل نماید.
این بشر جدید، در حال تجربه زندگی در دنیایی است که به رغم وجود اطلاعات انبوه و دسترسی سریع به آنها، از دامنه توجهاش کاسته شده است. دیگر چنین بشری نه در پی تفکر و تعمق، که بیشتر، بشری خود انگیخته و خود جوش است. چنین بشری به جای آن که خود را مستخدم چنین عصری بداند، خود را بازیگر آن معرفی میکند و عمدتاً ترجیح میدهد تا دیگران هم به او نه به مثابه بشری سخت کوش، بلکه انسانی خلاق و آفریننده بنگرند.خلاصه این که، حیات چنین انسانی، عمدتاً نا ایستا و در فعالیتهایی موقتی خلاصه شده و کمتر همانند پدران و مادرانش، زندگی ایستا و با ثباتی را تجربه میکند.
انسان چنین عصری، تفکر خود را نه در قالب واژگان بلکه در قالب تصاویر و انگارهها به پیش میبرد. در حالی که او دیگر کمتر توان آن را دارد تا حتی جملهای را بر صفحه کاغذ مکتوب نماید، اما به راحتی توان آن را دارد تا اطلاعات الکترونیکی مختلف را پردازش نماید. بشری که فاقد بینش تحلیلی و اصولاً نسلی عاطفی و احساسی است.
چنین بشری، غالب وقت خود را با شخصیتهای خیالی تلویزیون سپری میکند و در فضاهای مجازی، همان گونه با همتایان خود برخورد میکند که در دنیای واقعی با آنها رفتار میکند، به نحوی که حتی برخوردهای اجتماعیاش، چنین شخصیتهای خیالی را با تجارب خود در هم میآمیزد و آنها را به بخشی از تجارب شخصی خود مبدل میسازد. دنیای چنین بشری، عمدتاً سیال و بیثبات است؛ دنیایی که ساکنان آن با فرامتنها و پایگاههای اطلاعاتی پیوند خوردهاند. چنین بشری توان آن را یافته تا بدون آن که از آدرس جغرافیایی همنوعانش اطلاعی داشته باشد، با آنها ارتباط الکترونیکی برقرار سازد. این بشر، به دنیای خود به مثابه دورهای گذرا و به زندگانی خود در قالب مجموعهای از کارکردها و کنشهای صرف مینگرد. بالاخره آن که، این نمونه از بشر، همواره در حال نوسازی خویش و تطبیق با شیوههای جدید زندگی است.
از منظری دیگر، چنین زن و مرد دمدمی، کمتر به گذشته خود علاقه نشان میدهند و ذهن خود را با سبکها و مدهای جدید مشغول ساختهاند. بشری نوآور که در دنیایی متغیر و بیثبات، عملاً هیچ آداب، سنن و اصولی برایش وجود خارجی ندارد.
این دنیای جدید، دنیای ساخته زبان و بر پایه استعارات و معانی و مفاهیمی است که بر آنها اتفاق نظر داریم؛ مفاهیمی که هر کدام را میتوان درگذر زمان تغییر داد.
زمانی، یکی از پست مدرنهای فرانسوی اظهار داشت:
اگر کودکی عمده اوقات بیداریاش را در مقابل صفحه تلویزیون بگذارند، پس از چندی، دیگر حقیقت برایش مفهومی نخواهد داشت.
یکی از نظر سنجیهای صورت پذیرفته توسط بنیاد کایسر در سال 1999 با عنوان «کودکان و رسانههای گروهی در هزاره جدید»، نشان داد که کودکان آمریکایی همه روزه به طور متوسط 5/5 ساعت از وقت خود را پای تلویزیون به تفریح میگذرانند و این رقم برای کودکان هشت سال به بالا، به 45/6 ساعت میرسد و نکته مهمتر در این باره آن است که عمده این کودکان، در این ساعات در خانه تنها هستند؛ تا آنجا که کودکان هشت سال به بالا، 95درصد زمان تماشای تلویزیون را تنها سپری میکنند و این درصد برای کودکان دو تا هفت ساله، 81درصد است.
امروزه تلویزیون و فضاهای مجازی حاکم، به مکانی برای گذراندن اوقات فراغتمان و نیز به محلهایی برای خلق زندگی فردی و اجتماعی ما مبدل شدهاند. امروزه نسل جدید، جهان واقعیت و رویدادهایش را در مقایسه با آنچه که در صفحه تلویزیون دیده و تجربه کرده، تعبیر و تفسیر میکند. به طوری که یکی از منتقدین فرهنگی فقید با نام ابی هاردیسون در این باره میگوید: «امروزه برای بسیاری از مردم، یک رویداد موثق نمیباشد و یا به عبارتی واقعی نیست، مگر این که آن را بر صفحه تلویزیون مشاهده کنند.»
"ژان بودریارد" هم در این باره میگوید:
«امروزه ما در دنیای خیالی صفحه تلویزیون زندگی میکنیم؛ در دنیای واسطه و در لا به لای شبکهها گذران عمر میکنیم. همه ماشینهای عصر ما چیزی جز صفحهای تصویری نیستند. ما نیز در حال تبدیل به این صفحات هستیم، تا آنجا که تعاملات بشری در حال تبدیل به تعاملات این صفحات تصویری است. در هر جا که باشیم، باز هم در توهم جذابی از حقیقت زندگی میکنیم.»(3)
پینوشتها:
1- ماهنامه سیاحت غرب، سال دوم، شماره 15، ص 15- 7، با تلخیص (قابل ذکر است عنوان اصلی مقاله مدرنیسم و پست مدرنیسم است که قسمتهایی از آن انتخاب شده است).
2- JEREMY RIFKIN
3- منبع: فصلی از کتاب عصر دسترسی THE AGE OF ACCESS