جُستاری در باره دین و کشورداری به بهانه دولتی شدن عید فطر
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[23 Sep 2009]
[ محمد امینی]
به پادافرای سی سال حکومت دینی درایران، عید فطر هم دولتی شد! سده ها است که روحانیون شیعی و سنی برپایه روش های سنتی خویش که یادگار دوران پیش صنعتی است، دیدن ماه نو را در پایان ماه رمضان گواه فرارسیدن شوال و عید فطر می دانسته اند. در همه این سده ها، مسلمانان برپایه گواهی شاهدان عادل و یا داوری «حاکم شرع» (مرجع یا مجتهد جامع الشرایط در میان شیعیان و مفتی یا پیشوای دینی در میان اهل سنت)، به روزه خویش پایان می داده اند. هم از این رواست که در گزینش روزعید فطر همواره میان ایشان اختلاف بوده است. از جمله این که سال پیش، سید علی سیستانی پنجشنبه را عید فطر اعلام کرده بود و بسیاری از مراجع چهارشنبه را.
اما در جمهوری ولایت فقیه که دین دولتی شده، عید فطر ولی فقیه در روز یکشنبه برگزار شد و بسیاری از مراجع قم و نجف، دوشنبه را عید فطر دانستند. آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی، نخستین دبیر شورای نگهبان که همراه برادرش علی صافی گلپایگانی از بلندپایه ترین مراجع تقلید شیعه در ایران به شمار می آیند، پس از این که رهبر جمهوری اسلامی با دیدن هلال ماه شوال در غروب روز شنبه از بلندی های حسینیه جماران، یکشنبه را عید فطر اعلام کرد، به مقلدان خویش خبر داد که ایشان در آن شب ماه را ندیده اند و از این رو یکشنبه عید فطر نخواهد بود. آقایان حسینعلی منتظری، عبدالله جوادی آملی، ناصر مکارم شیرازی، اسدالله بیات زنجانی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، حسین نوری همدانی، بشیر نجفی، محمد سعید حکیم، حسین وحید خراسانی، اسحاق فیاض، محمد تقی مدرسی، صادق شیرازی و سرانجام سید علی سیستانی هم، دوشنبه را عید فطر اعلام کردند. چنین رودر رویی آشکار و گسترده، آن هم بر سر دیدن یا ندیدن هلال ماه شوال، در جمهوری اسلامی پیشینه نمی داشته است.
هشتاد سال پیش، آقاسید ابوالحسن اصفهانی که پس از درگذشت آخوند خراسانی، یکی از بلند پایه ترین مراجع تقلید شیعیان بود و پس از درگذشت نائینی مرجعیت مطلق یافت و پیشوای شیعیان جهان شد، در «صراة النجاة» در باره پایان یافتن ماه رمضان و دیدن ماه نو نوشت که «معتبر نیست در حجّیت بینه عادله آنکه نزد حاکم شرع شهادت دهند، بلکه کفایت می کند نزد هرکس که آنها را عادل می داند».۱ او و دیگر مجتهدان رساله نویس اگرچه به شهادت زنان بهایی نمی داده اند، اما دستکم این است که این گونه امور دینی را در حوزه اختیارات دولت و یا یک حاکم شرع که بر دیگر فقیهان و مجتهدان برتر باشد نمی دانسته اند. آیت الله سید حسین بروجردی که پس از درگذشت اصفهانی در آبان ماه ۱۳۲٥ در نجف و تا درگذشت خود او در فروردین ۱۳۴۰، به درازای پانزده سال بزرگترین مرجع تقلید و پیشوای شیعیان جهان به شمار می آمد، در باره پایان یافتن ماه رمضان از جمله فتوا داده است که «شهادت عدلین هرگاه موافق باشند در شهادت در وصف هلال و شهادت بدهند بدیدن؛ و موقوف نیست قبول آن به حکم حاکم شرع بلکه مقبولست شهادت ایشات هرچند حاکم شرع رد نماید شهادت ایشان را»!۲
اما در حکومت دینی ایران، رای شاهدان عادل پیشکش، رای مراجع و پیشوایان دینی هم ملاک نیست. رای سید علی خامنه ای که نه مرجع تقلید است و نه جواز اجتهاد دارد، حکم حکومتی است و در ولایت مطلقه فقیه، امر اوست که بر جان و مال و امور شخصیه مسلمان و غیر مسلمان حاکم است. هم از این رواست که تا چشم کسی از بیت جناب رهبر در غروب شنبه بر ماه افتاد، یکشنبه اول شوال شد؛ عید فطر و تعطیل دولتی هم فرا رسید. دیگر مراجع هم باید ماست ها را کیسه می کردند. دین و خوانش درست از اصول و فروع آن در انحصار دولت است. دولتی که در خصوصی ترین زوایای زندگی مردم دخالت می کند است که تصمیم می گیرد رمضان کی پایان می یابد و شوال کی آغاز می شود!
آقای خامنه ای به اعتبار زندگی نامه رسمی اش، در هژده سالگی تنها شش ماه در نجف به سر برده و پس از آن از سال ۱۳۳٧ به درازای شش سال در قم درس دینی دیده و «در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت آب مرواريد نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند». پس به گفته خود ایشان، پس از شش سال درس دینی در قم از این شهر رفته اند. در یادمانده های ایشان، یاران و نزدیکانشان و نیز تارنما و زندگی نامه رسمی رهبر، هیچ کجا از این سخن به میان نرفته است که وی از کسی اجازه اجتهاد و یا اجازه روایتی دریافت کرده باشد. اگر چنین می بود، این اجازه نامه هارا در همه جا به چاپ می رساندند و با آب و تاب به آن ها می پرداختند. آیت الله بروجردی که در روزگار پیش از پیدایش ماشین های کپی برداری و کسترش چاپ در ایران می زیسته، سه اجازه اجتهاد از آخوند خراسانی، سید ابوالقاسم دهکردی و ملا فتح الله شیخ الشریعه اصفهانی و شش اجازه روایتی از سه تن یاد شده و سه مجتهد دیگر می داشته که نسخه ای از هریک از آن ها اینک موجود است و در بایگانی های اینترنتی به چاپ رسیده است. اما نشانی از اجازه اجتهاد و یا حتی اجازه روایتی هم به نام کسی که آیت الله مصباح یزدی وی را نماینده رسمی امام زمان و تجلی خداوند در زمین می خواند در دست نیست. از نوشته های ایشان هم پیداست که نه دانشی در تفسیر و حاشیه نویسی بر نوشته های دیگر فقیهان دارند و نه با تاریخ کلام و فلسفه اسلامی آشنایند.
ولایت فقیه که اینک نافقیهی زنجیر گسسته بر بالای آن نشسته است، نخستین و آخرین حکومت دینی درایران است. مشروعیت ولی فقیه نه برگرفته از اعتبار دینی و مقام علمی «فقیه» که آشکار است آقای خامنه ای از آن برخوردار نبوده و نیست، که برآمدی از یک جنبش رادیکال سیاسی – دینی در دوره ولایت آیت الله خمینی است که اینک در دوره بیست ساله رهبری آقای سید علی خامنه ای با توانایی های مالی، اداری، نظامی و امنیتی دولت پیوند یافته و «مشروعیت» کاذب خویش را در پناه نیروهای امنیتی و مسلحی می جوید که روزبه روز سیمای اوباشی شان بر پیشینه مردمی – انقلابی شان چیره تر می شود. ولایت فقیه یا حکومت دینی، دستمایه یک جنبش اسلامی است که در واکنش به پیروزی مشروطه و مدرنیته ایرانی جوانه زد و اجاق خاموشش در سال های پس از شهریور بیست در سیمای خونریزانه فداییان اسلام و طلاب و روحانیون هوادار ایشان برافروخته شد و در کنف بی کفایتی و فساد سال های پایانی پهلوی، آتشی شد که به خرمن ساختارهای مدرن و سکولار افتاد و تروخشک را سوزانید. یکی از قربانیان حکومت دینی، دین و ساختارهای سنتی دینداران شیعی مذهب ایران بود. دین، آنگاه که با دولت درهم آمیخت، دین راهم دولتی کرد و به آزادی های کلامی و اندیشه ای دینی که پیشتر هم در تنگناهای خویش ساخته می بودند، پایان داد. از پسین روز چیرگی ولایت فقیه، اجتهاد و فقاهت به انقیاد دولت دینی درآمد و شوربختا که بسیاری از مجتهدینی که پیشتر تن به دستور فرمانروای عرفی نمی دادند، دربرابر دولتی که خویشاوند ایشان بود سپرافکندند و سر بر آستان ولی فقیه فرود آوردند.
اینک پرخاش پرخروش مردم ایران در واکنش به دزدی در انتخابات که به راستی بهانه ای است در واکنش به سی سال تبعیض، دوگروه را که بهره بسیاری از همین دولت دینی برده اند در برابر یک گزینش تاریخی قرار داده است. گروه نخست، مدرسین، مجتهدین و مراجع تقلید شیعه ایران اند که سی سال است به رغم دولتی شدن دین، از برکات همین حکومت دینی بهره مند شده اند و از خمس و سهم امام مومنان کم نیازتر. این جنبش آزادی خواهی کنونی ایران نیست که به پشتیبانی آقایان مراجع چشم بسته است؛ این آقایان مراجع اند که برای ماندگاری خویش در آینده ایران باید حساب خویش را با ولایت فقیه و حکومت دینی روشن کنند و به راهی باز گردند که آخوند خراسانی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالکریم حایری یزدی، میرزا محمد حسین نایینی غروی و حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی دنبال می کردند، و آن راهنمایی پیروان دینی خویش در بیرون از ساختارهای فرمانروایی و دولتی، در مساجد، حوزه ها، حسینیه ها و مدارس دینی است.
اینک که سی سال آزمون دردآور و پلشت جمهوری اسلامی را پشت سر داریم، بر روحانیون شیعه است که از رفتار سکولار پیشینیان خویش گامی هم فراتر بردارند و با هر کوششی در رسمیت دادن به یک مذهب در دولت و کمرنگ کردن دیوار میان ساختارهای دینی و ساختار های کشورداری و اداری مخالفت کنند. به همان سنتی بازگردند که پایه گذار حوزه علمیه قم دنبال می کرد که حتی پس از درگیری خشونت آمیز رضاشاه با شیخ محمد بافقی در صحن حرم قم، به پیروان خویش دستور داد که از گفتگو درباره این رویداد پرهیز کنند. کناره جویی او از دخالت در امور دولتی به پایه ای بود که به رغم کوشش خانواده مدرس، به پادرمیانی با دولت برای رهانیدن او از تبعید در خواف و کاشمر تن در نداد. آیت الله بروجردی در برابر کوشش فدائیان اسلام و گروهی از طلاب و روحانیون در مخالفت با آوردن جنازه رضاشاه به قم ایستادگی کرد و همین رفتار او سرانجام به درگیری پیرامونیان او به رهبری شیخ علی لـُر با واحدی و دیگر فدائیان اسلام و بیرون راندن آن ها از قم انجامید.
گروه دوم، روشفکران مسلمان و رهبران سیاسی بریده و نیم بریده از ولایت فقیه آقای خامنه ای اند که هنوز سخن از اداره کشور بر پایه ارزش های دینی می زنند و مرادشان از دین هم البته مذهب شیعی است. آقای موسوی هنوز از «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم» سخن می گویند و در یازدهمین بیانیه خویش می افزایند که «قانون اساسی ما پر از ظرفیت هایی است که هنوز به قطعیت نرسیده است». نمونه دیگر آقای کدیوراند که رودر رویی شجاعانه ایشان با ولایت فقیه و اشاره به این که «بخواست خدا حضرت آیه الله خامنه ای آخرین ولی فقیه ایران خواهند بود» و یا «دوران ولایت فقیه هم به لحاظ عملی و هم نظری به پایان رسیده است، ولایت فقیه نه به لحاظ تئوریک و نه به لحاظ پراتیک قابل دفاع نیست»، بسی ارجدار است. اما افزودن این که «گفته شده است شما که به آقای خمینی قائل هستید ایشان گفته اند جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد، می گوئیم بله یک کلمه - ولایت فقیه - به آن اضافه شد. آن را بردارید مشکل حل می شود»۳، همان سخن آقای موسوی به گونه ای دیگر است.
امید من اما این است که روشنفکران و کنشگران سیاسی مسلمانی مانند آقایان موسوی و کدیور در این روی آوری ارزشمندشان به ارزش های شهروندی و برداشت های کمرنگ از دولت غیر دینی به آن جایی برسند که در نقد به ولایت فقیه آقای خامنه ای را که دامنه خودکامگی اش گریبان «خودی» ها و پایه گذران و پشتیبانان انقلاب اسلامی و ولایت آقای خمینی راهم گرفته است، به جای نقد به رفتار ولی فقیه، به نقد اندیشه ای بپردازند که آمیزش دین و دولت، پیدایش دولت دینی ولایت فقیه و سرانجام چیرگی همان ولایت دولتی شده را بر دین ممکن ساخته است. این چنین نقدی خواه ناخواه از پرخاش به رفتار رهبر کنونی جمهوری اسلامی فراتر خواهد رفت و گریبان آیت الله خمینی و کوشش سی و اندی ساله او را در بنای دولت دینی خواهد گرفت. گرفتاری دراین نیست که «یک کلمه ولایت فقیه» به جمهوری اسلامی افزوده شده است. گرفتاری دراین است که حکومت دینی با ولایت مطلقه فقیه و بدون آن، حکومت دینی است. یک کلمه ولایت فقیه راهم نه آقای خامنه ای که آیت الله خمینی به پیش نویس قانون اساسی افزود.
هم روحانیون و مجتهدان سنت گرای شیعی و هم روشنفکران و رهبران سیاسی مسلمان مدرن، اینک با این گزینش تاریخی روبرویند که یا کاسه کوزه همه گرفتاری های سی ساله گذشته جمهوری اسلامی را برسر آقای خامنه ای و رئیس جمهور منتخب او بشکنند و بگویند که گرفتاری در غیر عادل بودن این فقیه است و اگر خمینی می بود، چنین نمی شد و یا زمان آن فرا رسیده که دریابند یکی از بزرگترین قربانیان حکومت سی ساله دینی ولایت فقیه که بر پایه اندیشه های بدعت آور آیت الله خمینی برپا شد، دین و ارزش های دینی در حوزه خصوصی بوده است و از این رو بازگشت دین از حوزه عمومی به حوزه خصوصی هم به سود جامعه است و هم به سود دین.
در این جای گفتگو نیست که در چشم انداز سیاست روز، ولایت فقیه خامنه ای و رئیس جمهور برگزیده این نهاد، برجسته ترین نماد تجاوز به آزادی، حقوق بشر و شرافت انسانی و آماج خشم و پرخاش مردم ایران است. این هم سخنی درست است که پایان دادن به ولایات فقیه و حتی ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، دستاورد بزرگی برای جنبش شهروندی، دموکراسی خواهی و سکولار ایران خواهد بود. اما گام بنیادین در راستای رستگاری جامعه ایران، پایان دادن به حکومت دینی سی ساله گذشته است. در این چالش است که هم گریبان کشورداری و قانون گذاری زمینی از پنجه دین دولتی شده رها خواهد شد و هم چیرگی دولت دینی بر دین و دینداری پایان خواهد یافت.
محمد امینی
چهارشنبه ۱ مهر ۱٣٨٨ - ۲٣ سپتامبر ۲۰۰۹
m_amini@cox.net
۱. صراة النجاة، جلد یکم، ص188. این رساله عملیه برگردان «وسیلة النجاة» از عربی به فارسی است که «مطابق با فتاوی ...آقای آقاسید ابوالحسن اصفهانی ... به سعی و اهتمام آقایان حاجی سید احمد و حاجی سید محمود اخوان کتابچی» در چاپخانه اسلامیه در دوجلد به چاپ رسیده و اینک نایاب است. نسخه ای از این کتاب که در سال 1320 خورشیدی به چاپ رسیده و نیز نسخه ای از چاپ اول «وسیلة النجاة» به عربی که در سال 1350 قمری (1310 خورشیدی) در نجف چاپ شده، در اختیار نگارنده است.
۲. جامع الفروغ، ص 157. این رساله عملیه «مطابق فتاوی آیت الله آقا حسین طباطبائی بروجردی ... بسعی و احتمام سید احمد کتابچی مدیر کتابفروشی اسلامیه» به چاپ رسیده که نگارنده نسخه ای از چاپ پنجم آن در 1371 قمری (1329 خورشیدی) را در اختیار دارد.
۳. همه گفتاورد ها از سخنرانی روز ۲۰ سپتامبر دکتر محسن کدیور، در نماز عید فطر امسال در جنوب کالیفرنیا و در شهر ارواین است که در تارنمای ایشان و تارنماهای دیگر و از جمله اخبار روز بازتاب یافته است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: