اندرزهای خطرناک آقای سازگارا
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[23 Jun 2009]
[ محمد امینی]
یکی از پی آمد های رستاخیز سیاسی بزرگی که اینک در ایران برخاسته، گرم شدن بازار اندرز گویی های سیاسی و رهبری های نشسته در حاشیه است. در این بازار، بسیاری از «رهبران» و «نظریه پردازان سیاسی» که از خیزش حماسی مردم غافلگیر و هیجان زده شده اند، کالاهایی را با برچسب «بازنکنید زیرا برای تندرستی شما زیان بار است»، به مردم ما عرضه می کنند.
یک نمونه برجسته از این گونه کالاها، اندرزهای زیانباری است که در نوشتار روزگذشته آقای محسن سازگارا زیر عنوان «چگونه با کودتا و کودتاچیان مقابله کنیم»، آمده است. نوشته آقای سازگارا درخود، دارای نکته ویژه ای نیست که در نوشته های دیگر گروه ها و کسانی که سال ها است از قیام برای براندازی انقلابی ولایت فقیه و جمهوری اسلامی سخن می گویند نیامده باشد. اما در این دوران توفانی و حساس که بسیاری از رهبران و کوشندگان سیاسی داخل کشور یا در بنداند و یا زبان و خامه شان گرفتار تنگناهای برخاسته از کودتا است، اندرزهای کسانی مانند آقای سازگارا می تواند در به کژراهه کشیدن جنبش خروشان مردم در ایران کارساز باشد. به ویژه این که ایشان تفسیرگر همیشه در صحنه برنامه های رادیو تلویزیونی صدای آمریکا می باشند و پیامشان به گوش بسیاری از جوانان ایران که گمان می کنند صدای آمریکا بازگوینده سیاست های آقای اوباما است می رسد.
آقای سازگارا انگیزه بنیادین نوشته خودرا چنین بیان کرده اند: «هدف: پایین آوردن کودتاچیان از قدرت و محاکمه آن ها». نه شکست کودتا، نه ابطال انتخابات، نه برگزاری انتخابات آزاد؛ بلکه پایین آوردن کودتاچیان از قدرت! برای آگاهی از برداشت ایشان از کودتاچیان هم نیازی به خواندن نوشته های پیشین و یا سخنان ایشان در صدای آمریکا نیست. در همین نوشتار روشن کرده اند که به درستی آقای خامنه ای را رهبر کودتا و کودتاچیان می دانند. پس مراد ایشان از «پایین آوردن کودتاچیان از قدرت و محاکمه آن ها» نیز به این معنی است که ایشان هدف جنبش کنونی مردم را پایین آورن و یا براندازی ولایت فقیه و محاکمه سران کودتا و از جمله آقای خامنه ای می دانند و یا امیدوراند که مردم را به سوی چنین هدفی بکشانند!
آقای سازگارا که تا پیش از شکست سیاسی نیوکان ها، سرنوشت سیاسی خویش را با ایشان رقم زده بودند و درآن هنگام از پروژه دولت بوش در «تحول» سیاسی - نظامی ایران و دولت سازی در تبعید پشتیبانی می کردند، اینک به سان سازمان مجاهدین، سلطنت طلبان افراطی و رادیکال ترین گروه های چپ آسیایی، همان سیاست براندازی را از راه جهت دادن به جنبشی که با شعار ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد به خیابان آمده و رهبران آن، دونامزد ریاست جمهوری و پیرامونیان ایشان هستند، پیشنهاد می کند! به داوری ایشان هدف فوری و اساسی جنبش کنونی مردم جان برکف و به خیابان آمده، ابطال انتخابات نیست و برگزاری انتخابات آزاد نیست. از این رواست که ایشان به سان پیام آوری با اندیشه های ناب، به مردمی که «گمراهانه» بازستانی رای خویش را می جویند، اندرز می دهند که هدف جنبش کنونی «پایین آوردن» آقای خامنه ای از قدرت و محاکمه ایشان است و نه بازستانی حق رای آزاد.
درایت مندانه می نویسند که «پایین آوردن انتظارات عمومی برای یک پیروزی سریع» یکی از تاکتیک های پنج گانه «برای تقویت یکپارچگی و مقاومت ملی است»، زیرا «مبارزه ممکن است چند ماه طول بکشد»! بگذریم که مغز کهنه من از درک این درایت ناتوان مانده است که چگونه می توان «پایین کشیدن» ولی فقیه از قدرت و محاکمه او را «پایین آوردن انتظارات عمومی» دانست، در حالی که تا امروز ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد انتظار عمومی بوده است! آیا ایشان بر این باور اند که ابطال انتخابات انتظاری بلند پروازانه است و از این رو باید این انتظار را تا سطح براندازی ولایت فقیه و محاکمه آقای خامنه ای «پایین» آورد؟!
در این که پیروزی جنبش کنونی ایران در دستیابی به درخواست های امروزی اش، خواه ناخواه به ناتوانی نظام ولایت فقیه و گسترش درخواست های اجتماعی منجر خواهد شد، جای گفتگو نیست. اما امروز هدف رهبران سیاسی باید گسترده تر کردن همین جنبش و کشاندن نیروهای حاشیه ای و حتی بخش از کسانی که از سر ناآگاهی و یا به امید مبارزه با فساد و مواعید عدالت خواهانه به آقای احمدی نژاد رای داده اند باشد و نه کوچک تر کردن دامنه هواداران جنبش با طرح شعارهای براندازنده و انقلابی. کار ایشان در عمل، همسویی با رفتار سازمان مجاهدین است که مفتخرانه بمب گذاری و آتش زدن مراکز دولتی را تشویق می کند و یا آن دسته از سلطنت طلبان افراطی که در تظاهرات پشتیبانی در خارج کشور علیه موسوی اعلامیه پخش می کنند، پیشینه اورا به یاد مردم می آورند، به فساد هاشمی رفسنجانی می پردازند و از «توهم» مردم در شرکت در انتخابات سخن می گویند!
اما سهمیه هزینه ای که آقای سازگارا برای مردم ایران در «پایین آوردن» ولی فقیه در نظر دارند، در بخش های دیگر نوشتار ایشان آمده است. پیشتر بیافرایم که کسی که نوشته ایشان را می خواند می تواند دچار این توهم شود که آقای سازگارا برپایه سال ها تجربه زدوخوردهای خیابانی و سازماندهی جنبش های اعتراضی اینک برآن شده اند که توشه گرانبهای همسنگری هایشان را با دانیال سرخ در خیابان های پاریس، راهپیمایی با جان لوییز از سلما تا مونتگمری و شرکت در جنبش های دانشجویان ایرانی در سال های پیش از انقلاب اسلامی با ما در میان بگذارند. اما راستی همان است که آقای سازگارا در تارنمای شخصی شان و نیز در مصاحبه با «بی بی سی» در نهم فوریه امسال در باره خویش گفته اند که در سال های دانشجویی شان هم تنها در حاشیه فعالیت های سیاسی بوده اند و ورود ایشان به آزمون سیاسی در بیت امام در نوفلوشاتو و سپس نشست های سازماندهی سپاه پاسداران آغاز شده است و نه در جنگ و گریزهای خیابانی و مبارزه با گزمه های حکومتی. انتقادی هم بر ایشان نمی بود اگر می نوشتند که این تاکتیک های پیشنهادی را در ده ها کتاب و جزوه دیده اند و اینک می خواهند چنین راهکارهایی را با دیگران در میان بگذارند. اما گرفتاری در این است که ایشان در این نوشتار، پس از اعلام هدف که همان براندازی ولایت فقیه است، سپس راهکارهای انقلابی خویش را برپایه همان آزمون انقلاب ٥٧ به جوانان ایران توصیه می کنند و نه در راستای ماندگار ساختن راهکارهای مسالمت آمیز.
پیشنهاد های «مسالمت آمیز» آقای سازگارا از مختل کردن ترافیک و ریختن آجر و تیرآهن در خیابان ها تا گرفتن ادارات و مراکز نظامی همه را در برمی گیرد! از جمله راهکارهای پیشنهادی آقای سازگارا «تسخیر مراکز کودتاچی ها به خصوص نقاطی (است) که کارشان را مختل می کند». در این جا هم آقای سازگارا مانند دیگر انقلابی شدگان هفته گذشته و هواداران دیرین «براندازی»، به مردمی که جز صدای بلند و دستان خالی، جنگ افزاری در دست ندارند پیشنهاد می کنند که به شیوه دوران انقلاب ٥٧ که شوربختانه ایشان و یارانشان را در کانون رهبری و ازجمله سپاه پاسداران قرار داد، به «تسخیر مراکز کودتاچی ها» بپردازند. از مراکز کودتاچی ها هم آن «نقاطی که کارشان را مختل می کند»، مانند پادگان ها، ادارات دولتی، رادیو و تلویزیون و مراکز مخابراتی البته ارجح اند!
من نیز خواهان پایان دادن به این نظام تبعیض و بنای یک جمهوری حقوق بشری درایران هستم. اما جنبش کنونی ایران نوزاد آرمان های من نیست. برآمده از شرکت ملیونها نفر از مردم در یک کارزار انتخاباتی و واکنش ایشان در برابر کودتایی است که اراده مردم را در پای صندوق های رای به بازی گرفته است و نه قیام برای واژگونی جمهوری اسلامی! این جنبش، رنگین کمانی از جریان های سیاسی گوناگون جامعه ما است که در این ایستگاه تاریخی در هم پیوسته اند و درخواست های معینی را دنبال می کنند. خودخواسته و نارسیده نمی توان این جنبش را به سوی آرمان ها و شعارهایی سمت داد که نیروی هدایت آن در جامعه هنوز موجود نیست. گویا فراموش کرده ایم که ده روز پیش سخن بر سر گزینش بد و بدترین می بود و اینک به یکباره کسانی از فراز آن گفتمان دیروزشان دریافته اند که «شبحی در گشت و گذار است، شبح انقلابی دیگر»! فراموش کرده اند که بخش مهمی از نیروهایی که در این واکنش به کودتا شرکت دارند، هنوز از این نظام پشتیبانی می کنند.
همه آزمون های تاریخی گواهی براین می دهند که رادیکال کردن یک جنبش اجتماعی بدون سازماندهی و برنامه روشن اجتماعی و سیاسی، به چیرگی تندروترین جریان های سیاسی و یا بهره برداری کسانی می انجامد که از سازماندهی بهتری برخورداراند. جنبش رادیکالی که به انقلاب اسلامی انجامید، گواهی براین داوری است. جنبش کنونی ایران، جنبش براندازی جمهوری اسلامی نیست و نباید چنین توهمی را در میان مردم ایجاد کرد. نسخه پیچی های راهکاری برپایه چنین توهمی، به پیروزی مبارزه ای که برای دستیابی به رفرم های اساسی و ماندگار در نظام انتخاباتی در جریان است، به شدت زیان خواهد رساند. ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد بر پايه قوانين به رسميت شناخته شده بين المللی مهم ترين هدف جبهه ضد کودتا است.**
آقای سازگارا و دیگر انقلابیون و انقلابی شدگان متأخر باید آگاه باشند که سرمایه گذاری با هزینه مردمی که جان باخته به خیابان آمده اند، اگر فرصت طلبانه نباشد، دستکم گمراه کننده و نادرست است. آن جوان شیدای شوریده ای که با بازوبند سبز و در پی بازخواهی رای باطل و جعل شده اش به خیابان می آید و یا به پشت بام می رود و در کنار «الله و اکبر» گاه شعار «مرگ بر دیکتاتور» را هم سرمی دهد، آینده جامعه ای است که سرانجام از درخواست ابطال انتخابات به درخواست های بسا بزرگ تری گذر خواهد کرد و در این رهگذر، هزینه آن را هم خواهد پرداخت. اما من و آقای سازگارا که در این امنیت غرب می نویسیم و هزینه مان بسیار محدود است و با چرخش روزگار، گاه خامه مان هم می چرخد و به گونه ای دیگر بر کاغذ می نشیند، باید با مسئولیت بیشتر درباره سمت و سوی جنبش کنونی و راهکارهای آن بنویسیم و چنان ننماییم که گویا لشکری داریم که با «ریختن بشکه و تیرآهن» در خیابان و «تسخیر مراکز کودتاچی ها»، سران کوتا را از حکومت فروخواهند کشید و به دادگاه لاهه روانه خواهند ساخت.
راهی که آقای سازگارا می روند از یکسو برانگیختن مردم به خشونت و رودررویی با مجموعه جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر برانگیختن گفتمانی است که سال ها در پس پرده جریان داشته است: ساختن دولت سایه در خارج از ایران و برانگیختن مردم و بخشی از نیروهای نظامی و دسته های مسلح قومی به قیام و گرفتن قدرت به سبک و سیاق دوره انقلاب ٥٧. این سودای خطرناک و اندرزهایی از این دست و دمیدن در این شیپور از صدای آمریکا به زیان جنبش کنونی مردم ایران است.
درخواست کنونی جنبش ایران ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد است. دستیابی به این درخواست، یک پیروزی است و نه پایان کار. در متن این کارزار است که باید به بنای ساختارهای ماندگار مدنی پرداخت و بخش های گسترده تری از مردم را به پشتیبانی از درخواست های حقوق بشری و دموکراتیک برانگیخت.
محمد امینی
سهشنبه ۲ تير ۱٣٨٨ - ۲٣ ژوئن ۲۰۰۹
------------------------------------------------
* چهارسال پیش که آقای سازگارا، سخت در نزدیکی با دولت بوش و محافل نیوکان کوشا بودند، در نوشته ای که گواه نا آگاهی از تاریخ ایران، اما نشان دهنده باورهای سیاسی ایشان است، کودتای سید ضیاء را پاسخ به یک نیاز ملی خواندند. ایشان در اشاره به این سخن درست که «عارف شاعر انقلاب مشروطیت بود» از دلبستگی آغازین عارف به کودتای سید چنین نتیجه گرفتند که آن شعر عارف پس از پایان حکومت سد روزه سید ضیاء، گواهی از پایگاه مردمی آن برگزیده آیرونساید است: «وقتی عارف قزوینی بعد از عزیمت سید ضیاء نوشت که "ای به قربان کابینه سیاهت بازآ" تنها یک شاعر رمانتیک نبود، بلکه به نظرم زبان گویای ملت بود». (پاسخی به مقاله سید ضیا، هویدا و... سید ضیا حرف دل مردم بود، محسن سازگارا، جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴).
** دراین باره بنگرید به نوشتار آقای احمد تقوایی به نام «بر رنگین کمانی جبهه ضد کودتا پافشاری کنیم».
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: