جنگ نه، تحریم آری!
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[16 Sep 2009]
[ محمد امینی]
در پی آمد کودتای دوازدهم خرداد و سرکوب لگام گسیخته جنبش مسالمت آمیز آزادی خواهی درایران و به ویژه در آستانه نشست کشورهای بزرگ برای بررسی رویکرد با دولت احمدی نژاد، گفتگو بر سر گزینه تحریم هوشمند دربرابر جمهوری اسلامی بالاگرفته است. تنور این گفتگو را درگیری های اندیشه ای میان کسانی که در تدارک برگزاری آکسیون اعتراضی در واکنش به سفر آقای احمدی نژاد به سازمان ملل در نیویورک هستند، داغ تر کرده است.
دراین که گروه های نیوکان و هم پیمانان ایرانی ایشان تا یکی دوسال پیش در سودای تکرار «پروژه آزادی عراق» برای ایران بودند، جای گفتگو نیست. در این هم جای گفتگو نیست که مخالفت بیشتر مردم جهان و از جمله مردم ایالات متحده با پروژه نیوکان ها در عراق و خاورمیانه و گرفتاری های جنگ فرسایشی در عراق، از شمار عوامل شتاب بخشنده به شکست نیوکان ها در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری و کنگره ایالات متحده آمریکا بودند. اینک آشکار است که با پیروزی دموکرات ها و گزینش آقای اوباما، گزینه جنگ یا دخالت محدود نظامی درایران، اساساً به کنار رفته است و گزینه تحریم های هوشمند (راهکار اروپا) به کانون راهیابی های دولت های بزرگ در برابررفتار ایران باز گشته است.
در پی آمد این دگرگونی در سیاست خارجی ایالات متحده، گروهی از کنشگران سیاسی و هواداران حقوق بشر با گزینش شعار «نه جنگ و نه تحریم»، این دو گزینه را به گونه ای همسان رد می کنند و تنها خواهان گفتگو و رهیابی های رایزنانه با ایران اند. در این میان، کسانی نیز در نقد خویش به گزینه تحریم هوشمند، این گزینه را پیش درآمد جنگ با ایران می خوانند و از این روی با هرگونه فشار اقتصادی که به داوری ایشان پیش درآمدی برای جنگ است مخالفت می کنند. رویدادهای ماه های گذشته، افزایش خودکامگی، ترور و شکنجه و تنگ تر شدن دایره فشار فزاینده به آقایان کروبی و موسوی و نزدیکان ایشان نیز کسانی را که تحریم های اقتصادی را پیش درآمد جنگ با ایران می خوانند، به بازبینی داوری هایشان برنیانگیخته است.
در پشتیبانی از چنین داوری های یک سویه ای است که دوست گرامی من آقای اکبر گنجی، با چرخش قلمی پشتیبانان مشروط تحریم هوشمند را در کنار هواداران «بدنام» جنگ قرار داده و می نویسند که «دو گروه بد نام طرفدار تحریم اقتصادی و حمله ی نظامی، که فقط طرفداران اندکی در خارج از کشور دارند، تنها کارشان این بوده و هست که مخالفان حمله ی نظامی و تحریم اقتصادی را عاملان رژیم ایران معرفی کنند. خارج از این دو گروه، اگر کسی معتقد به تحریم اقتصادی و حمله ی نظامی باشد، نظر خود را مکتوب نکرده است».۱
آقای گنجی و دیگر هوادران «نه جنگ و نه تحریم» نیک می دانند که گزینه تحریم های هوشمند در برابر گزینه مداخله نظامی و جنگ پیشنهاد شده و نه همراه آن! نیک می دانند که بسیاری از کسانی که از پاره ای فشارهای اقتصادی و از جمله تحریم های هوشمند پشتیبانی می کنند، همواره با جنگ و هرگونه راهکرد نظامی علیه ایران مخالف بوده و هستند و از این رو یک کاسه کردن جنگ و تحریم و در کنار هم قرار دادن آن ها و نوشتن این که «اگر کسی معتقد به تحریم اقتصادی و حمله ی نظامی باشد ...»، آن هم پس از بدنام خواندن گروه های دیگری که «طرفدار تحریم اقتصادی و حمله ی نظامی» هستند، اگر ناصادقانه نباشد، دستکم یک سهو نوشتاری است.
آقای گنجی اندیشه خودساخته ای را به «نقد» می کشند و می نویسند «اگر هدف اصلی مدافعان تحریم اقتصادی ایران سرنگونی رژیم سلطانی باشد، مدافعان چاره ای جز آن ندارند که به نوعی از حمله ی نظامی هم دفاع کنند. یعنی امری که به نحو جبران ناپذیری زیر ساخت کشور را هدف قرار می دهند و پذیرفته نیست. به نظر من، گذار ایران به دموکراسی، وظیفه ی ایرانیان است، نه آنکه یک دولت خارجی از طریق حمله ی نظامی به ایران، و نابودی همه ی تأسیسات زیربنایی کشور، رژیم را سرنگون سازد». آفتاب آمد دلیل آفتاب!
گرفتاری درهمان «اگری» است ایشان به کار برده اند: «اگر هدف اصلی مدافعان تحریم اقتصادی ایران سرنگونی رژیم سلطانی باشد ....». انگیزه دخالت نظامی در یک کشور، کم یا بیش همان است که ایشان به درستی اشاره کرده اند، دگرگون ساختن رادیکال و گاه ویرانگرانه ساختار فرمانروایی در یک کشور و جایگزین کردن آن با ساختاری دیگر. عراق، افغانستان، پاناما، گرانادا و بسیاری کشورهای دیگر نمونه های چنین راهکاری می باشند. اما تحریم های اقتصادی هوشمند و سازمان یافته از سوی ساختارهای قانونی و حقوقی بین المللی هرگز سرنگونی حکومتی را که تحریم می شود، در کانون برنامه خویش قرار نداده اند. هدف تحریم، تغییر رژیم نیست، تغییر سیاست یک رژیم است. این که تحریم اقتصادی و ناتوان ساختن یک رژیم ممکن است به فروپاشی آن بیانجامد، هدف تحریم نیست، پی آمد پیش بینی نشده آن است.
تحریم اقتصادی دولت آپارتاید در افریقای جنوبی که یکی از درخشان ترین پیروزی های جنبش جهانی مدنی و حقوق بشر در سال های پس از جنگ جهانی دوم است، سرنگونی آن دولت را در چشم انداز خویش نداشت. در پی پایان دادن به سیاست آپارتاید بود. اینکه با پایان یافتن آپارتاید، دولت چیره برآن کشور در فرایندی مسالمت آمیز جای خودرا به دولت اکثریت سیاهپوست به رهبری کنگره آفریقا و نلسون ماندلا داد، نتیجه آن سیاست تحریم بود و نه هدف آغازین آن. از شمار کسانی که هوادار استوار همان تحریم ها بود و پس از آن نیز از برجسته ترین پشتیبانان حقوق بشر در جهان به شمار می آید، اسقف اعظم دِسموند توتو است. او که با همه توانش علیه دخالت نظامی در عراق ایستادگی کرد، خواهان تحریم اقتصادی دولت نظامی برمه (میانمار) شد.
سخنی ازاین بی پایه تر نیست که که هر گزینه فشار اقتصادی یا تحریم هوشمند، خواه ناخواه پشتیبانی از چالش نظامی را هم در پی دارد. اگر این داوری درست باشد که هواداران تحریم «چاره ای جز آن ندارند که به نوعی از حمله ی نظامی هم دفاع کنند»، پس باید پذیرفت که پاسیفیست استواری مانند توتو و ده ها گروه و شخصیت صلح طلب و پشتیبان حقوق بشر که هوادار تحریم های هوشمند کشورهایی مانند سودان، سومالی، برمه و .... هستند، بی آنکه آگاه باشند، در تدارک حمله نظامی به آن کشورها هستند! آیا گزینه تحریم اقتصادی از سوی سازمان ملل و یا دولت های اروپایی در برابر دولت های هاییتی، سومالی، لیبی، لیبریا، سیرالیون، کنگو، ساحل عاج، سودان و برمه، به جنگ انجامید؟ پی آمد دوسوم این گونه تحریم ها، دگرگونی در سیاست های دولت های تحریم شده بود، بی آنکه تیری شلیک شود.
گفتنی است که برخی از مخالفان هرگونه تحریم اقتصادی ایران، راه کار های رادیکال تری مانند «تحریم سیاسی جمهوری اسلامی» و دستگیری و محاکمه رهبران جمهوری اسلامی و از جمله آقای علی خامنه ای را در دادگاه های بین المللی پیشنهاد می کنند. گویا تحریم های هوشمند اقتصادی، جنگ افروزانه است اما دستگیری و محاکمه سران یک حکومت از راهی جز براندازی آن حکومت شدنی است! تحریم اقتصادی را دنبال نکنیم زیرا پیش درآمد جنگ است، اما «ما می توانیم و باید جامعه ی جهانی را قانع سازیم تا به محض خروج احمدی نژاد از کشور، وی را به اتهام جنایت علیه بشریت بازداشت کنند»! بگذریم که این پروژه ناممکن آقای گنجی، با داوری ایشان درباره سلطانی بودن رژیم ایران همخوانی ندارد. اگر جمهوری اسلامی «رژیمی سلطانی» است و همه چیز در دست «سلطان» خامنه ای است، دستگیری و محاکمه احمدی نژاد که به داوری ایشان تنها مهره ای در دست سلطان است، چه سودی در پی خواهد داشت؟ مگر نه این است که «سلطان» مهره دیگری را به جای او خواهد نشاند؟۲
تحریم اقتصادی، راهکاری دربرابر جنگ است. کوششی است برای دگرگون ساختن پاره ای سیاست های یک کشور. در سال های پس از برپایی سازمان ملل، تحریم چند سویه (multilateral) به تدریج به عنوان راهکاری دربرابر تحریم یک سویه (unilateral) و گزینه نظامی پذیرفته شده است. تحریم های یک سویه که بیشتر از سوی ایالات متحده و هم پیمانانش گزیده شده، مانند تحریم اقتصادی کوبا و یا تحریم محدود جمهوری اسلامی ایران پس از اشغال سفارت و گروگانگیری کارکنان آن سفارت، از آن جا که مورد پشتیبانی دیگر اعضای شورای امنیت سازمان ملل و بخش بزرگی از جامعه بین المللی قرار نگرفت، پی آمد های بسیار محدودی داشت. در حالی که تحریم چند سویه که نمونه برجسته آن تحریم اقتصادی دولت آپارتاید افریقای جنوبی است پی آمد ارزشمندی داشت. این تحریم بر نقض حقوق بشر در افریقای جنوبی استوار بود. پی آمد تحریم های گسترده از سوی سازمان ملل بر آفریقای جنوبی چنان بود که «فایننشیال مِیل» (پست مالی) افریقای جنوبی در اوت ۱۹٨٨ که دولت آپارتاید هنوز برسرکار بود نوشت «خود فریبی نکنید، تحریم های مؤثر، کار می کنند».٣
آخرین تیر ترکش مخالفان هرگونه تحریم اقتصادی ایران این است که تحریم اقتصادی به افزایش در و رنج مردم می انجامد. دراین جای گفتگو نیست که پی آمد تحریم اقتصادی، حتی گونه هوشمندانه آن، فشار و دردو رنج مردم را درایران به دنبال خواهد داشت. اما اعتصاب عمومی نیز خواه ناخواه به افزایش فشار گسترده بر مردم خواهد انجامید. اگر چنین منطقی درست باشد، کارگران ایران هرگز نباید در پشتیبانی از در خواست های جنبش مدنی ایران دست به اعتصاب بزنند زیرا، چنین کاری افزایش درد و رنج ایشان را درپی خواهد داشت. بازار را نباید بست زیرا به افزایش درد و رنج مردم و کمبود کالا می انجامد. پی آمد اعتصاب آموزگاران هم جز این نخواهد بود که میلیون ها دانش آموز از درس بازخواهند ماند که سدها میلیون تومان زیان مالی درپی خواهد داشت. اگر کارگران و کارکنان نفت و پتروشیمی ایران در واکنش به خودکامگی و دزدی انتخابات دست از کار بکشند، آیا جز این است که همه کسانی که برای گذران زندگی خود و از جمله آمد و شد به فرآورده های نفتی نیازمندند، با افزایش درد و رنج روبرو خواهند شد؟
گاه نیز در مخالفت با تحریم های هوشمند به نمونه عراق برای نشان دادن ناکارآمدی تحریم اقتصادی اشاره می شود. اما ایران، عراق صدام حسین نیست که نبود ساختارها و جنبش های مدنی، واکنش دربرابر افزایش رنج و درد را ناتوان کرده بود. ایران کشوری است که یک جنبش نیرومند آزادی خواهانه که دامنه اش به دالان های رهبری هم رسیده، سپهر سیاستش را دگرگون کرده است. در چنین زمینه ای، هرآینه گفتمان تحریم ایران از غنی سازی اتمی به حقوق بشر و آزادی انتخابات دگرگون شود، مردم ما دولت کودتا را مسئول افزایش نابسامانی های خویش خواهند دانست.
به این هم نمی پردازند که کودتای انتخاباتی و دستگیری یا خانه نشین کردن کسانی که در زمینه سیاست داخلی و خارجی می توانستند راهکار های رایزنانه و دموکراتیک تری را دنبال کنند، گفتمان جهان را با ایران دگرگون ساخته است. این دولت اقای احمدی نژاد است که با کودتا و سرکوب خونریزانه حتی نرم ترین اصلاح طلبان دولتی، در را به روی هرگونه رایزنی و گفتگو بسته است و ایران را به پرتگاه هولناک برخورد نظامی از جمله با اسرائیل نزدیک تر کرده است. همین رفتار، پایمال کردن حقوق بشر و رفتار آنچنانی با زندانیان سیاسی را که پیش از کودتا در گفتمان دولت های بزرگ درباره ایران جنبه کناری داشت، اینک به کانون افکار عمومی جهان و نیز واکنش دولت های اروپایی کشانده است. پرسش من از آقای اکبر گنجی و دیگر هواداران «نه جنگ و نه تحریم» این است که هرآینه در هفته های آینده، دولت آقای احمدی نژاد و بیت رهبری، آقایان کروبی و موسوی راهم دستگیر کنند و سرکوبی خونریزانه آزادیخواهان و هواداران دگرگونی های سیاسی را درایران گسترش دهند، آیا اپوزیسیون ایران نمی باید که با بهره گیری از این سپهر تازه در افکار عمومی جهان، یک پارچه و با درخواستی هماهنگ، تحریم هوشمندانه اقتصادی ایران را خواستار شود و گفتمان فشار اقتصادی بر جمهوری اسلامی (از جمله تحریم) را از محور غنی سازی اتمی به محور حقوق بشر تغییر دهد؟ آیا چنین گزینه ای ما را هم در کنار «بدنامان» قرار خواهد داد؟
محمد امینی
چهارشنبه ۲۵ شهريور ۱٣٨٨ - ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۹
m_amini@cox.net
۱. با این رژیم چه باید کرد، یکشنبه یازدهم مرداد ۱٣٨٨. آقای گنجی با بهر گیری از صفت «بدنام» در اشاره به هواداران پادشاهی، خویشتن راهم در برابر آتشبار اتهامات بی دفاع کرده اند. اگر آن «بدنامی» به دلیل پیشینه آن فرمانروایی بوده باشد و نه در نقد به چشم انداز امروزین ایشان، پس آیا شایسته نخواهد بود که دیگران هم آقای سروش وحجاریان و دیگر منتقدین امروزین به ولایت فقیه را به دلیل نقش پیشین ایشان در پاسداری و سازندگی همین رژیم، «بدنام» بخوانند؟
۲. من با این ارزیابی آقایان حجاریان و گنجی در سلطانی بودن جمهوری اسلامی هم اندیش نیستم و در نوشتار دیگری به آن خواهم پرداخت.
٣. افریکا نیوز، سال ٣۲، شماره ۱ و۲، اوت ۱۹٨٨.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴ نوامبر ۲۰۲۴
اندیشمندان آیندهنگر
|
|