در میان تمام آفریدگان خداوند، انسان یگانه موجودی است که توان دگرگون کردن اساسی محیط اطراف خویش را دارد. انسان از غارنشینی به آسمان خراش نشینی و از راه رفتن بر روی خاک به تسخیر کرات و آسمان نایل شده و تنها موجودی است که می تواند از چگونگی آنچه در اطراف خود می گذرد بیاموزد و علم خویش را افزایش دهد چرا که به سبب نوع خاص ارگانیسم خویش توانی فراتر از سایر موجودات دارد.


برنامه ریزی و آینده نگری یکی از اساسی ترین تفاوت های نوع انسان با سایر انواع جانداران است. انسان ها با ابزارهای ارتباطی گوناگون دانش و تجارب حاصله را کسب می کنند و در اختیار نسل های آینده قرار می دهند تا موجبات رشد و تعالی را در آیندگان پدیدار سازند. می توان اذعان کرد که امید به آینده تنها عامل تلا ش و کوشش در میان انسان ها است. انسان ها به آینده دلخوشند و این دلخوشی سبب می شود تا آنچه را که امروز هست تحمل کنند و با ناملا یمات بسازند تا در لحظه موعود جام کامیابی را لا جرعه سر بکشند.


باید با تمامی وجود اذعان کنیم آنچه موجبات پیشرفت روز افزون جوامع مترقی را پدیدار ساخته دست برداشتن از رفتارهای هیجانی و پناه بردن به دامان عقل و تفکر است. آنچه موجب شده تا آینده نگری و برنامه ریزی صحیح و درازمدت را جایگزین لذات آنی و زودرس سازند این است که آنان با کار و تلا ش مستمر در پی ساختن آینده گوهر باری برآمده اند که نه تنها از میوه شیرین آن خود بهره مند گشته اند بلکه ثمره آن به فرزندان و نوادگان آنان نیز رسیده است. ریشه های این اندیشه در اسلا ف ما بسیار پر رنگ تر و قوی تر بود اما چرا این چنین کم رنگ شده، آن را باید در چگونگی سیر تطور تاریخ و عدم دریافت روح حاکم بر زمان از طرف حاکمان بر سرنوشت پدرانمان جست وجو کنیم. نمی دانم شما همچون من در کتاب فارسی پنجم دبستان خویش داستان خسرو انوشیروان و پیرمرد باغبان را خوانده اید یا خیر، و آیا آن را به یاد دارید؟ داستانی که خسرو انوشیروان از راهی می گذشت پیرمردی ۹۰ ساله را دید که گردو می کارد، با تعجب رو به پیرمرد کرد و گفت: گردو ۱۰ سال طول می کشد تا ثمر دهد و تو امکان دارد که چند صباحی بیشتر زنده نباشی و پیرمرد در پاسخ گفت:


دگران کاشتند و ما خوردیم


ما بکاریم و دیگران بخورند