گفتگو با استانیسلاس دوئنه استاد کلژدوفرانس برگردان عاطفه اولیایی
عصب شناسی ادراک(۱) به دریافتن انگیزه ها و ممانعت های مغز انسان در امر یادگیرییاری می دهد. در این مصاحبه استانیسلا دوئه به توضیح این امر می نشیند.
عصب شناسی که علم جدید آموزش و پرورش عنوان شده است چگونه ما را به درک مکانیسم های یادگیری راهبر است؟
این شاخه از تحقیقات در علوم عصب شناسی ادراک، به هدف شناخت و درک ساختار های مغز که آموزش را ممکن می سازد، در سی سال گذشته پیشرفت کرده است و با استفاده از روان شناسی علمی، علوم شناختی، و به خصوص تصویر برداری از مغز سعی در درک چگونگی دگرگونی مغز کودک در روند یادگیری خوانش، حساب، و از بر کردن و .... می پردازد. متفکرین بزرگ آموزش و پرورش همچو مونتنی، کومنیوس، ویلیام جیمز و ....، بدون دانش و فناوری امروزی، تنها می توانستند به درون یافت های درخشان خود، مشاهده و مصاحبه با دانش آموزان تکیه کنند. این روش البته جای خطا داشت به عنوان مثال، پیاژه، به امر درک نوزادان توجهی نداشت. روش های مدرن مانند تصویر برداری از مغز،( ام آر آی و یا گرفتن نوار مغزی) ، ردیابیو تجزیه تحلیل حرکت چشم کشف های بسیار مهم را در مورد نحوه عملکرد مغز از هنگام تولد، ممکن ساخت و گاهی نیز ، مثلا با اثبات فعالیت های مغز در حالت خواب، خطای درون یافت های ما را به اثبات رسانده اند. در حالی که مشاهده، به نتیجه گیری توقف فعالیت مغز در خواب می انجامد، ضبط واکنش های مغز حاکی از فعالیت شدید آن در بازسازی سریع اتفاقات مهم طی بیداری است. در واقع، طی سال های ابتدایی زندگی که ساعات خواب بالاتر است، فراگیری نیز بیشتر است.
از چه زمانی فرامی گیریم؟ پس از تولد؟ پیش از آن؟
در رحم، مغزقادر به فراگیری است. مطالعات دهه ۱۹۸۰ حاکی از توانایی جنین در نه تنها به خاطر سپردن بو ها از طریق مزه مایع آمنیوتیک، بلکه صدای و حتی آهنگ زبان مادر است. در سه ماه آخر بارداری، رشد اعصاب و مغز ، جنین را به چنین ادراکی مجهز می کند. اهمیت مکانیسم های ذاتی نیز باز ارزیابی شده اند. به عنوان مثال، نیمکره چپ شبکه مغز، محمل عملکرد زبان، بسیار فعال تر از نیمکره راست است و نیز دریافته ایم که توانایی تمایز تعدد، بسیار زود و حتی در نوزادان چند ساعته فعال است. درک و فراگیری ریاضیات برای کودکان به این قابلیت بستگی دارد که هر چه دقیق تر و ظریف تر، استعداد فراگیری ریاضیات در دوره پیش دبستانی و ابتدایی بیشتر خواهد بود. آشکارا دعداد کثیری از استعداد های ذاتی و محرک های خارجی ( محیط خانوادگی و اجتماعی) نقشی مهم در این امر دارند ، اما استعداد درک ریاضی از بدو تولد در لوب (لخته)آهیانه ای که نقش «حس شماره» را ایفا می کند، وجود دارد. اخیرا کشف شده است که در مغز ریاضی دانان حوزه های فعال شده در حین محاسبات ریاضی و ذهنی ، منطبق با لخته آهیانه ای است.
آیا روند های فراگیری حرف زدن، خواندن، آوراز خواندن، راه رفتن ، ساختن، محاسبه همانند و یا متفاوت اند؟ تمام این روند ها بر مدارهای مجزای مغز صورت گرفته و قابل بازیابی در فردی از فرد دیگر است. فراگیری نیرو های محرکه ابتدایی ، مانند راه رفتن، مدار های خاصی را درقشر مغزی، به خصوص در نخاع و قشر حرکتی می انگیزاند. یادگیری استفاده از ابزار (در نجاری و یا تعمیرات)، در قشر قدامی و نزدیک به ناحیه محاسبات ریاضی است. استعدادهای خواندن و محاسبه در مناطق مجزای مغز پرورش می یابند، به عنوان مثال بررسی فعالیت مغزی کودکان در حال تماشای برنامه ویژه نوجوانان آشکار می سازد که برنامه های بازی با اعداد و یا با حروف نواحی مختلفی از مغز را به فعالیت می کشند. و بدین لحاظ، برای آموزش چنین استعداد هایی باید روش های فراگیری خاص آن هاطراحی شود.
تمایل به فراگیری در کجا ریشه دارد؟ آیا می توان آن را برانگیخت؟ آیا فراگیری بدون خواست و یا لذت ممکن است؟
مطالعات بسیاری در این زمینه در جریان است. سمپوزیوم سالانه «کنجاوی عصبی» به مطالعه مدارهای دخیل در توجه به پدیده های نو، می پردازد. در دریافت پدیده های نو و قابل درک، سیستم گیرنده دوپامین ( مداری در روند تکلامل انسان) هادی مغز است. این مدار سیگنالی تقویتی ارسال می کند که ضامن انتقال اطلاعات بین نورون ها بوده و در امر توجه و اعتیاد مشارکت دارد. تأثیر این روند بسیار شبیه عملکرد مواد مخدر است.
برای نوع انسان، خواست فراگیری نیازی پایه ای همچو خوردن، و آشامیدن است و در ایجاد انگیزه در فراگیران نقش پایه ای ایفا می کند؛ لذا اهمیت تحریک کنجکاوی در کلاس درس را برای به انگیزه کشاندن فراگیری نمی توان نادیده گرفت. برعکس، بدون تحریک این جرقه کنجکاوی، تلاش برای فراگیری مهارت های علمی، موسیقیایی، ورزشی و .... به نتایجی بس ضعیف تر منجر می شود. به طور کلی، در دوره های بالاتر که فراگیرنده به طور منفعل تر به امر یادگیری برخورد می کند، در مقایسه با پداگوژی «فعال» که طی آن کودک با پرسش، نگارش و ... حتی ارتکاب اشتباه، با امر آموزش در تعامل است کمتر مؤثر است. زدودن شرم از اشتباه، فراگیری را لذت بخش می سازد. گوگول دیپ مایند(۳) که متخصص هوش مصنوعی است، به هدف حداکثر رساندن فراگیری ربات ها، الگوریتمی مبنی بر کنجکاوی ایجاد کرده است. به امید آن که در کلاس های درس نیز به چنین موفقیتی دست یابیم.
به منظور تعیین ظرفیت تغییر پذیری مغز با توجه به تجربیات فرد، از مفهوم «انعطاف پذیری ذهنی» استفاده می شود.
چگونهفراگیری مغز را تغییر می دهد؟
پاسخ این پرسش، به حجم ساختار مغزی بستگی دارد. در مغز همه افراد، صرف نظر از فرهنگ و دسترسی به آموزش، مجموعه های بزرگ ارتباطی، با چشم غیر مسلح قابل تشخیص اند. این ساختار در طول تکامل انسان ثابت بوده است و نوشتن و یا استفاده از ریاضیات تغییری مهم در آن ایجاد نکرده است. اما دید میکروسکوپی نشان می دهد که در مقیاس میلیمتری، مغز افراد با یکدیگر متفاوت است. پیشینه آموزش در تغییرسرعت و نیروی انتقال بین شبکه های ارتباطی تأثیر فراوانی دارد. به عنوان مثال، مغز فردی تحصیل کرده از قابلیت میلینی(۴)بالاترو در نتیجه سرعت انتقال اطلاعات از طریق اکسون هایی که ناحیه دیداری را در مغز به ناحیه گفتار مربوط می کند ، بالاتر است. بنا بر ابن می توان گفت که دانش کسب شده در بافت مغز گنجانیده شده و به دگرگونی ملیون ها سیناپس منجر می شود. این تغییر باعث رشد و تکامل میلیارد ها و میلیارد ها مولکول گیرنده و فرارسان های عصبی(۵) می شود و این دگرگونی منجر به تغییر مسیر عملکرد های مدار های مغزی می گردد. برای مثال نمونه ای از فعالیت خوانش را نزد دانش آموزان سنجیده ایم: ابتدا مغز دانش آمزان را قبل از ورود به کلاس های آمادگی، سپس در بدو فراگیری خوانش، اسکن کردهایم. ناحیه مربوط به خوانش، که «منطقه شکل بصری واژه ها» نام گرفته و من آن را «صندوق پستی مغز» می خوانم، ناگهان و به مراتب بیش از واکنش به تصاویر، شروع به پاسخ به حروف و واژه های نوشته شده کرد، دلیلی بر آن که فراگیری خواندن به بازیابی این ناحیه ویژه مغز می انجامد. خواندن همچنین ناحیه پلانوم تامپورال (۶)را که پشت منطقه شنوایی است و امکان شناسایی واژه ها و اجزای ابتدایی زبان گفتاری را فرهم می کند، دگرگون می سازد. بدین طریق سیستم مداری مغز و فعالیت این عضو متغییر می شود. در بزرگسالی، افراد با سواد در سامان بندی واژه ها در هنگام سخن و نیز در برخورداری از حافظه گفتاری ازبیسوادان متمایز می شوند.
پیامد های درازمدت
هر چه سطح/طول آموزش در جوانی بالاتر باشد، احتمال آسیب های مغزی همچو فراموشی ( آلزایمر) در سالمندی مؤخر تر می شود. بنا بر این آموزش از طریق ایجاد ذخیره ای از خاطره/حافظه از مغز نگهداری می کند. فعالیت مغز کودکان دو زبانه (که توانایی گذر از یک زبان به زبان دیگر را دارند) گسترده تر و چنین قابلیت تمرکز و توجهی، سهمی مؤثر در حفظ مغز دارد. فرادادن توجه و نیز موسیقی نتایجی مشابه دارند.
از شاخه به شاخه ای پریدن یا اخذ تخصص ؟
از سنین کودکی، با توجه به درجهسهولت موضوع فراگیری برای کودک،باید از آسان ترین ها آغاز نمود. خواندن و ریاضیات به وضوح بر دیگر دروس ارجحیت دارند اما معتقدم که موسیقی و زبان های خارجی را نیز باید از سنین پائین مورد توجه قرار داد. فراگیری زبان دوم در سنین کودکی برای کودکان دشوار نیست؛ دو زبانگی طبیعی و مزیتی است برای کودکان که در سنین بالا، تلاشی بسیار بیشتر می طلبد زیرا که انعطاف پذیری مغز به سرعت کاهش یافته و در سنین بلوغ از دست می رود. یعنی درست در سنی که در دبیرستان، دانش آموز باید زبان دومی بیاموزد!
آیا می توان فراگیری را فراداد؟
شاید در آغاز، باید به در نظر گرفتن ویژگی های مغز در هر حیطه فراگیری پرداخت، به عنوان مثال در مهد کودک، از طریق بازی و یا قافیه می توان، جدول ضرب را با تکیه بر حافظه همخوانفراداد. «از بر کردن» به سختی مؤثر است. در بلند مدت، از طریق فاصله انداختن بین بازبینی مطالب گذشته: ابتدا هر روز، هر هفته، هر ماه و بالاخره هر ثلث... حافظه و استعداد یادآوری را تقویت کرد. تحریک توجه نیز برای تسهیل یادگیری ضروری است. فراگیران و مدرسین باید از روش های تجربه شده و مؤثر برای بازبینی مطالب استفاده کنند. بازخوانی ساده ثمری ندارد و باید دانش آنان را مثلا با کمک کارت هایی که در یک رو سؤال و روی دیگر جواب را ارائه می کنند، به آزمون گذاشت. بالاخره تلاش برای کاهش اضطراب در کلاس ضروری است زیرا درمحیط استرس و تنبیه، انعطاف پذیری مغز به میزان قابل توجهی کاهش می یابد. بین دانشجویان ضعیف سندروم اضطرابدر مورد ریاضیات ، به طور جدی وجود داررد و همچو بختک، مغزشان را در روبرویی با ریاضیات فلج می کند. چنین سندرومی دانش آموز را در دوری باطل محبوس می کند زیرا حضورش، سدی بر فراگیری است.
علیرغم آن که عملا، با تغییر روش تدریس می توان فراگیری را بهتر آموزاند، نیاز به درک علل آن از دید علوم اعصاب هنوزحس می شود... پژوهشگران به طور جدی در پی انتقال دانشته ها به مدرسین اند. به نظر من علوم شناختی باید نقشی مهم در پرورش مدرسین ایفا کند. اینان باید یا در مدارس عالی آموزش و پرورش ، دانشگاه ها و یا از طریق اینترنت چنین دوره های آموزشی را طی کنند. البته هر دگرگونی زمان می برد زیرا آموزش ملی ارگانیسمی نیست که بتوان به آسانی أن را دگرگون ساخت. ابتکار فردی مدرسینبه این امر سرعت عمل می دهد و من از آن ها دعوت می کنم که به طور مرتب به مطالب تارنمای (www.MonCerveauALecole.com ) و یا تارنمای کولژ دو فرانس رجوع کنند.
در مورد برنامه های رایانه ای آموزش مغز که این روز ها بازار گرمی یافته است، چه فکر می کنید؟
آشکار است که برخورداردی از وسیله ای دیجیتالی کیفیت آموزشی این دستگاه ها و برنامه ها را تضمین نمی کند، بلکه محتوی مورد استفاده مدرسین و فراگیرنده تعیین کننده است. تنها می توان ابتکارات و ابداعاتی را در مدارس، همچو ایجاد تارنمای ها و و بلاک های غنی تشویق نمود، و یا استفادهاز نرم افزار هایی را تحت نظارت مدرسین ممکن ساخت. به نظرم ابزار هایی مناسب به خصوص برای فراگیری خوانش وجود داشته و رو به تکامل اند. در آزمایشگاهم در حال نوشتن برنامه های ( ELAN et LUDO) هستیم که به زودی در اختیار کلاس ها قرار خواهد گرفت.
تحقیقات مغزی که هنوز در ابتدای راه است،در حال حاضر به بسیاری از اسطوره ها منجر شده است. چه موضوعاتی باید هنوز درک، تصحیح و رمزگشایی شوند؟
یکی از مواردی که مورد علاقه شخصی من است، مطالعه فراشناختی(۷) یا تفکر در مورد اندیشه است. چگونه می دانیم که می دانیم یا نمی دانیم؟ این سوال احتمالا در یادگیری تعیین کننده است، زیرا خود ـ ارزیابی و خودـ پنداری نیزعبارتست از بازبینی دقیق، پرسش از مدرسین، و ترس نداشتن از ندانستن است... و خودعاملی است مهم در رشد کودکان. به ویژه تکثر منابع ایجاد/کسباعتماد نفس برای/از جانبکودکان،کلید دیگری برای فراگیری/فرادادن است.
ـــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ها:
۱ـ sLes neurosciences cognitive
la neurocuriosité۲ـ
Google DeepMindـ۳
https://fa.wikipedia.org/wiki/غلاف_میلینMyélinisationـ۴
les neurotransmetteurs ۵ـ
planum temporal۶ـ
metacognition۷ـ
https://www.scienceshumaines.com/apprendre-un-besoin-fondamental-entretien-avec-stanislas-dehaene_fr_38600.html