ايران و نيروهاي کليدي آينده
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[18 Aug 2006]
[ وحيد وحيدي مطلق]
تهران, ۱۳ فروردين ۱۳۸۳
که داند که فردا چه خواهد رسيد -- زگيتي که خواهد شدن ناپديد
که را تاج اقبال بر سر نهند -- که را رخت از خانه بر در نهند
حکيم نظامي
چکيده:
هنگام ترسيم آينده يک نظام اجتماعي, شناسايي و درک نيروهاي کليدي تعيين کننده در مسير رويدادهاي آينده حائز اهميت فراوان است. در اين مقاله تلاش مي شود برخي نيروهاي کليدي تعيين کننده و شکل دهنده به آينده جامعه بزرگ ايراني ها از جمله جهاني شدن, نظام هاي ارزشي و انقلاب فنآوري بررسي و همچنين گستره و قدرت تاثير گذاري افراد در زمينه تقويت, تخفيف, يا اجتناب از ظهور چنين نيروهايي ارزيابي شود.
مقدمه:
عصر کنوني با عدم قطعيت هاي روز افزون و سرعت سرسام آور تغيير شناخته مي شود. بي شک تمايل روانشناختي انسان ها به سمت کاهش عدم قطعيت ها, شناسايي ماهيت و انواع تغييرات, و تسلط بر مسير حرکت آنها معطوف است. امروزه چنين دانشي, يعني شناخت پيشاپيش آينده که گاهي اوقات از آن به آينده نگري تعبير مي شود, بسيار ارزشمند است. در واقع کساني که مايل به آگاهي از روندهاي آينده هستند مي توانند به طور بالقوه از فرصتها بهره جسته و از تهديدهايي که شايد براي ديگران غافلگير کننده و آسيب رسان باشند به آرامي عبور کنند. توانايي استدلال انسان ها هنگام بررسي حجم انبوهي از اطلاعات و پيگيري زنجيره هاي طولاني علت و معلولي نه تنها دچار ضعف شده بلکه شايد در برخي موارد کاملا بي فايده و گمراه کننده باشد. راه حل رايج اين مساله تکيه بر قوانين سر انگشتي و شهود به جاي مطالعه مفصل و استدلالهاي خسته کننده و بي نتيجه است. اينگونه ساده سازي ازآنجا که مساله پيش بيني را تا حدودي حل مي کند مي تواند آرامش بخش باشد. در يک چارچوب ساده شده يافتن مجموعه اي کوچک از مهمترين و کليدي ترين نيروهاي پيشران به سمت آينده هاي مجهول بسيار راهگشا ومفيد خواهد بود. البته نبايد فراموش کرد که انسان ها هميشه احتمال شگفت زده شدن خود را بسيار پايين برآورد مي کنند. بنابراين شايد يک يا چند نيروي کليدي از قلم افتاده يا حذف شده از اين مجموعه کوچک در آينده بيش از انتظار کنوني تعيين کننده بوده و در نتيجه منجر به ناپيوستگي هاي چشمگير در مسير رويدادهاي آينده شوند. در بخش هاي بعد سه نيروي کليدي, که شايد جزو بديهي ترين آنها باشند, بررسي شده و برخي روابط متقابل دروني و بيروني آنها شناسايي مي شوند. همچنين گستره و قدرت تاثيرگذاري افراد بر چنين نيروهايي مد نظر قرار مي گيرد.
جهاني شدن:
جهاني شدن اقتصاد به بيان ساده يعني ناديده انگاشتن مرزهاي جغرافيايي- سياسي بين کشورها و رشد فزاينده گستره فعاليت شرکت هاي فراملي و جابجايي چشمگير و آزادانه سرمايه و نيروي کار بين مناطق مختلف جهان. در يک اقتصاد جهاني شده کنترل و اعمال سياست هاي مصوب حکومت ها و دولت ها برفعاليت بنگاه هاي اقتصادي از طريق اهرم هاي مالياتي, تعرفه اي, قوانين کار و ضوابط و مقررات محلي, دشوار و حتي امکان ناپذير خواهد شد. از ديدگاه توسعه پيوستن به موج جهاني شدن يا مقاومت در برابر آن انتخابي راهبردي است که تاخير درتصميم گيري نهايي راجع به آن شايد آنقدر گران تمام شود که حتي منافع انگشت شمار و بالقوه کنوني را به حاشيه براند و باعث شود که نهايتا کشور ايران در اين بازي به يک بازنده تمام عيار تبديل شود. رواج و مطلوبيت سياست ها و نگرش هاي اتارکيک به توسعه اقتصادي, که در دهه اول پس از انقلاب اسلامي نمود بارزي داشت, موجب شد که شالوده و زير ساخت هاي اقتصادي کشور بويژه در بخش دولتي بر پايه پيش فرض مخالفت و مقاومت در برابر جهاني شدن و الزامات آن شکل بگيرد.
وابستگي بخش قابل توجهي از خانواده هاي ايراني به دولت و حاکميت سبک زندگي کارمندي اهميت جهاني شدن و شناخت پيامدهاي نويد بخش و ناراحت کننده آن را دو چندان مي کند. بقا در بازار کسب و کار جهاني وحفظ و ارتقاي توانايي رقابت آنگونه که در سرنوشت بخش خصوصي تعيين کننده و برجسته است, عاملي کليدي و تاثير گذار بر تصميم ها و انتخاب هاي بخش دولتي به شمار نمي رود. در واقع تکيه بيش از حد بر منبع در آمدي هنگفت نفت از انتقال مفهوم آماده شدن براي مواجهه با آينده به تصميم گيران و ضرورت واکنش به هنگام به شرايط تغيير يافته محيطي جلوگيري مي کند. از سوي ديگر شيوع رانت خواري, برخورداري از حقوق انحصاري تجارت و همچنين پرهيز از پاسخگويي, مسووليت پذيري و شفافيت مالي بويژه در بنيادهايي که خارج از حيطه نظارت دولت فعاليت مي کنند استعداد و ظرفيت پيوستن به اقتصاد جهاني را مختل ساخته و آن را به تاخير مي اندازد. علاوه بر اين, تنش هاي سياسي با غرب و نفوذ تفکر بيگانه ستيزي چالشي بزرگ به شمار مي رود که غلبه بر آن مستلزم تجديد نظر در سياست خارجي و فاصله گرفتن از پارادايم مبتني بر طبقه بندي ديگران به صورت دوست و دشمن و جايگزيني آن با پارادايم مبتني بر تفاهم و منافع مشترک است.
شايان ذکر است که بخش خصوصي نيز به نوبه خود براي پيوستن به اقتصاد جهاني با محدويت هاي بيروني و دروني روبرو است. از يک سو بزرگ بودن بدنه دولت و تمايل به حفظ نقش مداخله گر به جاي نقش تسهيل کننده باعث کندي فرآيند ادغام بخش خصوصي در اقتصاد جهاني و در نتيجه از دست رفتن فرصت ها و منافع بالقوه مي شود. از سوي ديگر شيوه سنتي و متعارف همکاري هاي بين المللي در حوزه توزيع کالا و ارائه خدمات و همچنين ساخت و توليد, که بيشتر جنبه منفعلانه و دنباله رو داشته و به صورت نمايندگي يک بنگاه خارجي يا توليد تحت ليسانس است, يکپارچه شدن فعالانه و کامل ايران در اقتصاد جهاني شده و حفظ موقعيت برد- برد را در معرض خطر قرار خواهد داد.
همانطور که اشاره شد مهمترين ويژگي جهاني شدن جريان روان و آزادانه سرمايه و نيروي کار بويژه کارکنان دانشور مانند دانشمندان, پژوهشگران, مهندسان, مديران و غيره بين کشورها است. در مقايسه با ديگر کشورهاي رو به توسعه ايران از اين لحاظ در موقعيت برتري قرار گرفته است و مي توان اميدوار بود که پيوستن دير هنگام و همراه با تاخير به موج جهاني شدن آثار و پيامدهاي نا مطلوب و جبران ناپذير کمتري در پي داشته باشد. بنابراين آموزش و ارتقاي مهارتها و رقابت پذيري منابع انساني راهبردي نويد بخش و تعديل کننده است که صرف نظر از ماهيت و فرآيند واکنش تصميم گيران و تصميم سازان ايران به جهاني شدن همچون برگي برنده است که در يک حالت به تقويت و افزايش سرعت ادغام و در حالت ديگر به تخفيف و اجتناب از پيامدهاي نامطلوب ادغام دير هنگام منجر خواهد شد.
به طور خلاصه مي توان گفت که گستره و قدرت تاثير گذاري نخبگان و اقشار مختلف جامعه بزرگ ايراني ها بر جهاني شدن در صورت استمرار روند هاي کنوني اقتصادي و سياسي در بدترين حالت بسيار محدود و ناچيز خواهد بود. در چشم اندازي خوش بينانه نيز مي توان اميدوار بود که به برکت وجود منابع بسيار غني نيروي انساني و سرمايه, که در يک اقتصاد جهاني شده محل سکونت و انباشت آنها آنچنان اهميتي ندارد, بسياري از پيامدهاي بالقوه منفي پيوستن دير هنگام به جامعه جهاني تخفيف يافته يا کاملا از بين بروند.
جهاني شدن ارتباطي تنگاتنگ با نظام هاي ارزشي و همچنين انقلاب هاي فنآوري بويژه فنآوري اطلاعات و ارتباطات دارد. چگونگي تعامل اين نيروهاي کليدي پيچيده تر از آن است که بتوان همه روابط آنها اعم از مستقيم و غير مستقيم را به طور کامل بررسي کرد. اما نکته اي که نبايد از آن غافل شد وجود روابط افزاينده و روابط غالب و مغلوب در چنين تعاملي است. در صورت ترکيب مناسب و هماهنگ اين نيروها سرعت گستره تغييرات نمايي خواهد بود که آنرا رابطه اي افزاينده مي ناميم. در حالت ديگر يک يا چند نيروي کليدي يک يا چند نيروي باقي مانده را کاملا تحت الشعاع خود قرار مي دهند. به عنوان مثال شايد جهاني شدن بخش ها يي از نظام هاي ارزشي را اساسا دگرگون ساخته يا در حالت ديگر برخي ارزشهاي اجتماعي از توسعه و رواج برخي فنآوري ها مانند شبيه سازي انسان کاملا جلوگيري کنند. حتي برخي فنآوري ها همچون نانوفنآوري , فنآوري زيستي و فنآوري اطلاعات احتمالا برخي ارزشها را منسوخ ساخته و به تحولات بنيادي در حيات اجتماعي منجر خواهند شد. چنين روابطي را بايد به صورت طرف غالب و طرف مغلوب بررسي کرد.
نظام هاي ارزشي
ارزش به معني عام کلمه يعني آنچه که براي يک فرد مهم است. ارزش ها در واقع منعکس کننده ترجيحات پايه , باورها, نگرش ها و چارچوب هاي فکري افراد به شمار مي روند. ارزش ها هنگام ارزيابي انتخاب ها و گزينه ها به صورت معيار ها, اهداف و سنجه ها نمود بارزي دارند. شناخت و تبيين کامل ارزش ها در سطح فردي موجب تقويت خودشناسي و هدايت تصميم هاي روزمره و همچنين تصميم هاي مهم و سرنوشت ساز مي شود. از آنجايي که درستي يا نادرستي ارزشها قضاوت ناپذيرند, بايد اصول اخلاقي يا ديني و به طور خلاصه اصول را از ارزش ها تفکيک کرد. شايد براي يک فرد نوعي ثروت اندوزي, جاه طلبي, و شهوت راني بسيار مهم و جزو ارزش هاي وي بوده و از سوي ديگر عدالت, انصاف و صداقت در ساختار ارزشي او جايگاهي نداشته باشند. چنين فردي اگر چه بر حسب اکثر نظام هاي اخلاقي فردي اصول گرا نيست اما مي توان براي نظام ارزشي او مشروعيت قانوني و رسميت قائل شد. علاوه بر اين در جوامع مذهبي که اکثر ارزش هاي فردي متاثر از ارزش هاي ديني هستند ملاحظه تفاوت ارزش هاي انساني و ارزش هاي داراي منبع ماوراء الطبيعي همچون وحي ضروري است. به بيان ديگر هنگام ارزيابي نظام هاي ارزشي تمايز قائل شدن بين ارزش هاي عرفي و ارزش هاي قدسي حائز اهميت است. بي شک مسير رويداد هاي آينده متاثر از انتخاب ها و تصميم هاي امروزي است و همانطور که اشاره شد ارزش ها و معيارهاي سنجش و گزينش در هدايت تصميم هاي افراد نقشي برجسته دارند. از اين رو تمايل طبيعي يا حرکت ناآگاهانه به سمت دين گريزي, دين زدايي و استقبال از سکولاريسم يا برعکس پابرجايي و تقويت آگاهانه دين مداري و اصول اخلاقي- مذهبي نيرويي کليدي است که نقشي تعيين کننده در تغيير آهسته و تدريجي يا تحول بنيادي نظام هاي ارزشي افراد ايراني در دهه هاي آينده خواهد داشت.
هنگام گذار از سطوح فردي به سطوح اجتماعي بايد برآيند نظام هاي ارزشي مربوط به گروه هاي کوچک و بزرگ متشکل از افراد مختلف را مد نظر قرار داد. به طور کلي مسير حرکت جوامع و هماهنگي درازمدت اقدامات گروهي آنها متاثر از ارزشهاي اجتماعي است. ملموس ترين شواهد مبتني بر وجود و حاکميت ارزشهاي اجتماعي را مي توان در مصنوعات فرهنگي همچون موسيقي, فيلم, کتاب, روزنامه و غيره يافت. همچنين نهادها و قوانين رسمي و غير رسمي تعيين کننده خط مشي سازمانهاي اجتماعي در کنار آداب و رسوم و به طور کلي شيوه و استاندارد هاي زندگي مردم بازتاب دهنده ارزش هاي اجتماعي هستند.
امروزه سنت گرايي و تجدد گرايي جزو دغدغه هاي اصلي جامعه بزرگ ايراني ها است. منظور از جامعه بزرگ ايراني ها همه افراد ايراني بدون ملاحظه کشور و محل سکونت و اشتغال آنهامي باشد. شايان ذکر است که زندگي در کشورهاي خارجي لزوما به معني متجدد بودن فرد يا برعکس زندگي در داخل مرزهاي ايران به معني سنت گرا بودن فرد نيست. به بيان ديگر نمي توان برحسب محل زندگي ايراني ها آنها را به صورت سنت گرا يا تجدد گرا طبقه بندي کرد. صرف نظر از اينکه آيا سنت گرايي و تجدد گرايي دو نيروي مخالف هستند يا نه يا اينکه آيا مي توان منافع و مزيت هاي هر يک را به دست آورد و از مضرات و معايب اين دو پرهيز کرد, ملاحظه مفهوم خود سازگاري نظام هاي ارزشي گروهي حائز اهميت است. هر سيستمي از جمله سيستم هاي ارزشي اگر بخش هاي مختلف آن يکديگر را نقض نکرده يا با توجه به طلاعات موجود حيات و بقاي آن ممکن باشد خود سازگار تلقي مي شود. بنابر اين امکان وجود و تقويت تناقض هاي دروني نظام هاي ارزشي اجتماعي در خوشبيانه ترين حالت به اختلال در حرکت بلند مدت و سردرگمي جامعه منجر شده و دربينانه ترين حالت شايد فروپاشي و انحطاط کامل نظام ارزشي را در پي داشته باشد. بلوک غرب در زمان جنگ سرد به کمک همين مفهوم ساده توانست سياست جلوگيري از گسترش کمونيسم را در دستور کار خود قرار دهد تا بدين ترتيب نظام ارزشي کمونيسم- ضد سرمايه داري به خاطر تناقض هاي دروني و نبود خود سازگاري دچار انحطاط و فروپاشي شود. چنين سياستي تقريبا پس از ۴۰ سال به هدف خود دست يافت.
علاوه بر مفهوم تناقض هاي دروني نظام هاي ارزشي توجه ويژه به برآيندهاي رسمي و برآيندهاي غيررسمي نظام هاي ارزشي اجتماعي حائز اهميت است. چنين واقعيتي به بيان ساده يعني تفاوت آشکار و بديهي نظام هاي ارزشي پنهان و زير زميني مردم با نظام هاي ارزشي مصوب و مورد تاييد حکومت. بديهي است که در رابطه دولت- ملت تلاش مي شود که از طريق رسانه ها و سازوکار هاي آموزشي موجود مجموعه اي پيش بيني پذير و کنترل پذير از نظام هاي ارزشي به ملت معرفي و آموخته شود. چنين رابطه اي بسيار شبيه انتقال نظام هاي ارزشي در نهاد خانواده است. در واقع والدين حتي اگر همه گونه آزادي انتخاب براي فرزندان خود قائل باشند درباره تغيير ژرف نظام هاي ارزشي آنها بسيار حساس هستند. آنها در چارچوب تربيت فرزند به شکلي آگاهانه مي کوشند نظام ارزشي خود را بدون هيچ تغييري به نسل بعد منتقل کنند.
اما شواهد و روندهاي کنوني نشانگر آنست که نظام هاي ارزشي جوامع آينده را نه رسانه ها و ساز وکار هاي آموزشي و نه نهادهاي کوچکتري همچون خانواده تعيين مي کنند, بلکه جهاني شدن و انقلاب اطلاعات با تقويت بي سابقه ارتباطات شبکه اي , بين المللي و بين فرهنگي موجب مي شوند که نسل هاي آينده از لحاظ نظام هاي ارزشي بيشتر شبيه همديگر باشند تا شبيه والدين يا جوامعي که در آن متولد و رشد يافته اند. خلاصه اينکه در آينده علي رغم حفظ نسبي ذائقه هاي فرهنگي و هويت هاي ملي, قومي و نژادي مي توان به جرات گفت که انتخاب ها, تصميم ها و بويژه سبک زندگي افراد در جوامع مختلف جهان از جمله ايران بيشتر تحت تاثير يک نظام ارزشي جهان شمول است تا نظام هاي ارزشي محلي و منطقه اي.
اصلاح و تغيير نظام هاي ارزشي محلي و تبديل آنها به نظام ارزشي جهان شمول برپايه دو مفهوم مقايسه و سودمندي استواراست. اگرچه همانطور که اشاره شد ارزش ها از لحاظ درستي يا نادرستي قضاوت ناپذيرند اما افراد به طور مستمر مولفه هاي ارزشي خود را با ديگران مقايسه کرده و بر حسب سودمندي نظام ارزشي دست به تغيير و اصلاح آنها مي زنند. بنابراين هنگام ارزيابي گستره و قدرت تاثيرگذاري افراد بر نظام هاي ارزشي بايد بر اين دوحوزه متمرکز شد. به بيان ديگر شايد مهم ترين وظيفه نسل کنوني جامعه بزرگ ايراني ها فراهم سازي منطق و سازو کارهاي مقايسه نظام هاي ارزشي و همچنين اثبات منطقي و مستدل سودمندي ارزش هاي اجتماعي در ارتقاي کيفيت زندگي براي نسل هاي آينده باشد.
انقلاب فنآوري:
بي شک در عصر کنوني فنآوري ها آنچنان سريع پيشرفت مي کنند که درک و تسلط بر روندها و پيامدهاي تغييرات ناشي از آنها مستلزم مطالعه اي جامع و فراگيراست. يک فنآوري مشخص در واقع منعکس کننده دانش بشري درباره محيط فيزيکي و دربرگيرنده همه تجارب موفق انسان مربوط به نحوه بهره برداري و تسلط بر طبيعت مادي است. هدف از توسعه فنآوري افزايش بهره وري فعاليت هاي روزمره انسان و بهبود سطح زندگي و از همه مهم تر ثروت آفريني است. به کمک فنآوري بسياري از کارهاي دشوار که از محدوده توانايي انسان خارج است سريع تر و آسان تر انجام مي گيرد. علاوه بر استفاده ابزاري از فنآوري ها در راستاي رشد اقتصادي و شکوفايي تمدن, گاهي اوقات فنآوري هاي نوظهورخود موجب تغيير جهان بيني ها مي شوند. از اين روست که نقاط عطف تاريخ تمدن بشر مانند انقلاب صنعتي بر حسب رشد و رواج چشمگير فنآوري ها شناخته مي شوند. بنابراين تعجب آور نيست که بين فنآوري ها و نظام هاي ارزشي رابطه اي به شکل غالب و مغلوب وجود داشته باشد.
سير تحولات حوزه هاي مختلف فنآوري حاکي از آن است که بايد در آينده اي نزديک منتظرظهور انقلابي ديگر باشيم که به احتمال بسيار زياد شيوه زندگي و کسب و کار مردم را اساسا دگرگون خواهد ساخت. به عنوان مثال افزايش طول عمر انسان, بهبود قابل ملاحظه مراقبت هاي بهداشتي و همچنين دست کاري درخلقت به منظور افزايش توانمندي هاي فيزيکي و ذهني, که همگي جزو آرزوهاي ديرينه بشر بوده اند, در آينده نه تنها غير ممکن نيستند بلکه به برکت فناوري زيستي و نانو فنآوري کاملا متداول و افراد بيشماري از آن بهره مند خواهند شد.
آنچه که در گذشته محدوديت هاي هميشگي زمان و مکان به نظر مي رسيدند در آينده به کمک فنآوري هاي نوين همچون فنآوري اطلاعات و ارتباطات از بين رفته و تنها در کتابهاي تاريخي مي توان سراغي از آنها گرفت. بخش هاي مختلف اقتصادي اعم از خدمات, صنعت و کشاورزي در واکنش به چنين تغييراتي ناچار به تجديد ساختار و حتي استقبال از پارادايم هاي نوين و نا آشناي کسب و کار و زندگي در عصر مجازي و مديريت بر کالاها و خدمات مجازي و ناملموس خواهند شد.
فنآوري خود موجب توسعه فنآوري هاي جديد مي شود. رسيدن سريع تر حجم علم و دانش به جثه بحراني و بروز نوآوري ها در حوزه هاي مختلف, آهنگ تجاري سازي و کاربرد گسترده فنآوري هاي نو را افزايش مي دهد. در نتيجه بر خلاف گذشته محصولات و فرآيندهاي ابداع شده در آزمايشگاه ها و مراکز تحقيق و توسعه سريع تر روانه بازار مي شوند. از سوي ديگر صداي مشتري که پيش از اين کمتر مد نظر قرار مي گرفت در آينده بيش از پيش در توسعه فنآوري ها تاثير گذارخواهد بود و ساخت محصولات سفارشي و توليد تقاضا محور به جاي ساخت محصولات يکسان و توليد انبوه انتخابي است که براي اکثر کسب و کار ها و بنگاه هاي تجاري بيشترجبنه اجباري خواهد داشت تا اختياري.
در يک اقتصاد جهاني شده و مبتني بر فنآوري هاي برترکه در مقايسه با اقتصاد هاي سنتي بيشتربر دانش و نيروي انساني متکي خواهد بود تا منابع طبيعي, بازندگان فنآوري و کشورهاي دنباله رو چاره اي جز مصرف ندارند مگر آنکه پيشاپيش با سرمايه گذاري بلند مدت به منظور توسعه منابع انساني, مزيت هاي رقابتي خود را حفظ کنند. از دست دادن چنين سرمايه هايي که تحت عنوان فرار بي بازگشت مغزها يا فرار توام با از بين رفتن دغدغه هاي ملي شناخته مي شود, روندي است که بي شک آينده جايگاه کشور از لحاظ فنآوري را مبهم و مه آلود خواهد کرد. آميخته شدن همه ابعاد زندگي مردم با موضوعات سياسي و دغدغه مربوط به ثبات و پايداري اقتصادي- اجتماعي, که جزو پيش شرط هاي فعاليت هاي دانش بر و توسعه منابع انساني به شمار مي روند, در استمرار چنين روندي بي تاثير نبوده اند. علاوه بر اين فقدان راهبردي جامع و آينده نگرانه براي چگونگي تخصيص سرمايه و حمايت از حوزه هاي مختلف فنآوري در کنار رواج تفکرات قديمي و منسوخ شده عصر صنعتي موجب خواهد شد که دانش و تخصص افراد در حوزه هاي مختلف به هدر رفته و صرفا موفقيت هاي فردي, کوچک, ناهماهنگ و بي اهميت را در پي داشته باشد.
در پايان بايد خاطر نشان کرد که آينده و سرنوشت جامعه بزرگ ايراني ها کاملا تحت تاثير شناخت, تحليل و واکنش به سه نيروي کليدي جهاني شدن, تغيير و دگرگوني نظام هاي ارزشي و نهايتا انقلاب فنآوري است. هر چه برنامه مواجهه با سه نيروي مذکور منطقي تر, مبتني بر تفاهم و به هنگام باشد مي توان اميدوار بود که آينده اي درخشان و توام با شکوفايي , امنيت, رفاه و آرامش در انتظار جامعه بزرگ ايراني ها باشد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: