بزرگترين چالشي که جامعه دانايي با آن روبروست چيست؟
- بزرگترين چالش جامعه دانايي، بهره وري کارکنان فرهيخته خواهدبود و بس. راهبرد کارکنان فرهيخته به سوي بهره وري از کوششهاي مهم مديران آينده خواهدبود. اصولا بهره وري دانش رفته رفته به عاملي تعيين کننده در جايگاه رقابتي شرکتها، صنايع و تمامي کشورها تبديل مي شود. تنها مزيتي که يک کشور، صنعت يا شرکت مي تواند از آن برخوردار شود توانمندي در بهره برداري و استفاده جامع و همه جانبه از دانشهاي موجود است.
حذف فعاليتهاي زائد و غيرضروري چه تاثيري در بهره وري نيروي کار دارد؟
- در کارهاي ماشيني اين ماشين آلات است که، بر کارگر مسلط است و کارگر عملا در خدمت ماشين است.
کشاورزي که زمين را شخم مي زند به قصد رفتن به ميهماني و جلسه سوار بر تراکتور نمي شود. در کارهاي دانش بر که ماشين در خدمت کارکنان است بهره وري درگرو آن است که هر فعاليتي که در اجراي کارها نقش و تاثير مثبتي ندارد حتما حذف شود. حذف چنين فعاليتهايي مي تواند بزرگترين و تنها اقدام لازم درجهت افزايش بهره وري باشد. وظيفه پرستاران در بيمارستانها مراقبت از بيماران است ولي آنها سه چهارم از وقت خود را صرف تکميل اوراق و فرم هاي مختلف مي کنند. ايثن اتلاف وقت نه تنها بهره وري را زايل مي سازد که انگيزه و غرور افراد را نيز جريحه دار و يا نابود مي کند.
آيا پول مي تواند به عنوان انگيزه کارکنان فرهيخته موثر باشد؟
- از اين پس نمي توان در ازاي پرداختهاي بيشتر به افراد در آنان وفاداري به وجود آورد. چنين امري زماني حاصل مي شود که در کارکنان فرهيخته اين اطمينان به وجود آيدکه سازماني که فعلا آنان را در استخدام خود دارد در مقايسه با ديگر سازمانهثا فرصتهاي استثنايي تري را براي کسب حداکثر بهره وري از آنها به آنان ارائه داده است.
کارکنان فرهيخته را چگونه بايد مديريت کرد؟
- کارکنان فرهيخته بايد به گونه اي مديريت شوند که گويي افرادي داوطلب هستند. آنها مي توانند ابزارشان يعني فکرشان را به دست بگيرند و به هر جاي ديگر بروند. آنان خود را به عنوان يک متخصص مي بينند نه يک مستخدم. کارکنان فرهيخته را هرگز نمي توان تحت نظارت دقيق قرار داد زيرا آنان بيش از هر فرد ديگر در سازمان به کار خود واقف و بر مسائل حرفه اي خود اشراف دارند. حتي در ژاپن هم کارکنان فرهيخته، علي رغم تاکيد زيادي که بر وفاداري و تعهد مادام العمر مي شود به سرعت جابجا مي شوند و نقل و انتقال مي يابند. مديريت کارکنان فرهيخته بايد براساس اين تفکر باشد که شرکت نياز به آنها دارد بيشتر از اينکه آنها به شرکت نياز داشته باشند. آنها در يک سازمان کار مي کنند، متعلق به سازمان نيستند. آنها خود را با دانش خثود مي نمثايانند و شغل خود را به عنوان زندگي مي بينند. اين گروه در انديشه دريافت مادي نيستند ولثي مي خواهند که کار پرجذبه و چالش آفرين باشد. افزون بر اين مي خواهند که رسالت سازمان را به خوبي بدانند و بدان اعتماد و ايمان داشته باشند.
مهمترين وظيفه و نقش مديريت در سازمان چيست؟
- گوهر رهبري انجام کارهاي بزرگ است. بنابراين، نکته مهم نتيجه اي است که از رهبري به دست خواهدآمد. نخستين وظيفه مديريت روشن کردن بازده و نتيجه کار سازمان است و اين با همه دشواري، مهمترين وظيفه مديريت است. توجه و مسئوليت مديريت بايد به همه چيزهايي باشد که به کارکرد و نتيجه آفريني سازمان تاثير مي گذارد.
در 50 سال اخير مدل هاي مختلف مديريت آمده و رفته اند. به نظر شما کداميک کارآ هستند و حقيقي باقي مي مانند؟
- يک امر ثابت در شغل مديريت وجود دارد و آن موثرساختن نقاط قوت انسانها و کمرنگ کردن نقاط ضعف آنهاست. نيز مديران با نتايجشان سنجيده مي شوند. آنها به دليل اينکه فيلسوف هستند و يا حتي به خاطر عملشان حقوق نمي گيرند، آنها به خاطر نتايج حقوق مي گيرند. مديريت يک شاخه از فلسفه نيست بلکه يک عمل است که بسيار سخت است آن را از راه دانشگاه به دست آورده زيرا تعريف نتايج در يک سازمان کاملا آسان نيست، به عنوان نمونه موازنه بين نتايج کوتاه مدت و بلندمدت.
نسبت مديريت و کارآفريني چيست؟
- مديريت و کارآفريني دو رويه يک سکه هستند. هر کارآفريني که مديريت ندارد و يا مديري که به نوآوري نپردازد کارش به شکست خواهدانجاميد. در دنياي واقعي تفاوت بين مديريت و کثثثارآفريني بي معناست. هر سازماني که کارآفريني را از مديريت جدا بداند به زودي در ميان همگنان جايي نخواهد داشت.