آنقدر از فرهنگ و سيستمهاي مديريتي ژاپنيها تعريف و تمجيدكرديم(خطر زلزله و دو راه حل ممكن) كه گويا چشم خوردند! وقتي اخبار اوليه زلزله ژاپن و سونامي متعاقب آن منتشر ميشد، ابتدا گفتم اين هم يكي از صدها زلزله اي كه در ژاپن به وقوع مي پيوندد! اين برايشان عادي است؛ حتي اگر زلزله اي هزار برابر زلزله هائيتي و صد برابر زلزله پارسال شيلي قدرت داشته باشد! ولي كانون زلزله آنقدر به ژاپن نزديك بوده كه حتي ژاپنيهاي دورانديش و داراي سيستم هشدار دهنده وقوع سونامي را غافلگير كند. البته اين امكان هم وجود دارد آنها دچار غرور هم شده بودند كه اين هم يكي مثل بقيه خواهدبود. غافل از آنكه فاجعه اخير فاجعه هستهاي هم به دنبال خواهد داشت. صحنههاي هولناك حمله امواج به بنادر و ساحلها، فيلم 2012 را دوباره در اذهان زنده مي كند.
البته ژاپنيها نشان دادهاند در هر حالتي ميتوانند دوباره قد علم كنند و بهتر از گذشته در برابر حوادث شديدتر و بدتر خود را آماده كنند و در اين ميان ما بايد از آنچه در ژاپن مي گذرد درس بگيريم. وقوع حوادث طبيعي پياپي در ژاپن به نوعي نعمتي براي ژاپنيهاست تا هميشه گوش به زنگ باشد. درست مثل همان ماهي هايي كه ژاپنيها براي شاداب نگهداشتن كنارشان يك كوسه ماهي مياندازند! آنها مي دانند و تجربه كردهاند كه دشمن اصليشان همين زمين زيرپايشان است و فكرشان جاهاي دور نميرود!
ولي اينجا زلزلههاي گاهگداري و به مراتب ضعيف تر ، قربانيان به مراتب بيشتري نسبت به زلزله ژاپن ميگيرند. تلفات همين زلزله بم چند برابر حداكثر پيش بيني براي زلزله و سونامي ژاپن است. آيا اينجا نبايد دولتمردان "خطر زلزله" و "غير مقاوم بودن ساختمانها و سازهها در برابر زلزله" را به ترتيب، به رديف اول "نقاط تهديد" و "نقاط ضعف" برنامهريزي استراتژيكشان منتقل كنند؟
پ.ن:
فاجعه ژاپن چندروزي است اخبار ليبي را تحت الشعاع قرار دادهاست. داشتم به اين فكر ميكردم درست است در خاورميانه امكان زلزلههاي اقيانوس آرام وجود ندارد، ولي موجودي چون قذافي به تنهايي با يك زلزله 8.9 ريشتري و سونامي و ... برابري ميكند.