1ـ دورانديشي بد فهميده شده است. يك لحظه در ذهنتان به تصويري كه در ذهنشان از يك فرد دورانديش و محتاط داريد، بينديشيد. دورانديشي را چگونه تعريف ميكنيد؟ اكنون اين تصوير را با تعريفي كه سليگمن و پترسون از دورانديشي ارائه كردهاند مقايسه كنيد:
«دورانديشي يك جهتگيري شناختي براي آينده، يك نوع عقلانيت عملي و خودكنترلي است كه به دستيابي به اهداف بلندمدت فرد كمك ميكند.» افراد دورانديش آيندهنگري قابل ملاحظهاي را براي پيامدهاي اعمال و تصميماتشان نشان ميدهند، در برابر تكانهها و انتخابهايي كه به زبان اهداف بلندمدتشان هستند و تنها اهداف كوتاهمدتشان را ارضا ميكنند، يك ديدگاه منعطف و معتدل به زندگي دارند و سعي ميكنند تا بين اهدافشان تعادلي را برقرار سازند.
2ـ دورانديشي براي افراد ضعيف نيست. يك دليل مهم اعتبار كم دورانديشي اين است كه اين توانمندي با ركود تداعي شده است. ما شخص دورانديش را به عنوان فردي ميشناسيم كه به اين علت كه از جهش و خطر كردن ميترسد زندگي را به طور روزمره ميگذراند. هر چند، سليگمن و پترسون اين نكته را يادآوري كردهاند كه «اينكه سعي كنيم انتخابهاي آساني در زندگي داشته باشيم يا اينكه خود را وقف هدفي كنيم كه به ما آسيب ميرساند يا جلوي پاداشدهندههاي بسيار زيادي را ميگيرد، دقيقاً به همان اندازه بياحتياطي ما را در دام تكانههاي آني قرار ميدهد. افراد دورانديش به اهداف و آرزوهاي بلندمدتشان احترام ميگذارند و هر وقت كه لازم باشد براي دستيابي به اين اهداف خطر ميكنند.»
3ـ دورانديشي به زندگي متعادل نياز دارد. به دلايلي، افراد تمايل دارند تا دورانديشي را با چند بعد محدود زندگي همچون كار و مسائل مالي ارتباط دهند. اما بايد دانست كه دورانديشي مالي ارتباط دهند. اما بايد دانست كه دورانديشي با كل زندگي ارتباط دارد و افراد دورانديش براي برقراري تعادل بين اهدافشان در حوزههاي مختلف زندگي تلاش ميكنند، براي مثال، به طور منظم صبح زود بيدا شدن و رفتن به محل كار حتي در روزهاي تعطيل اگر به معناي غفلت كردن از خانواده و ارزشها و اهداف معنوي باشد، دورانديشي نيست.
4ـ افراد دورانديش مسير خودشان را در زندگي ترسيم ميكنند. يك شخص دورانديش آگاهانه و با هدف زندگي دورانديش آگاهانه و با هدف زندگي ميكند. او صرفاً به آنچه كه در جريان زندگي پيش ميآيد واكنش نشان نميدهد؛ بلكه بر طبق درك اهداف و آرزوهايش تصميم ميگيرد و عمل ميكند.
5ـ دورانديشي تنها براي افراد زاهد نيست. اجازه دهيد تا براي هميشه زاهدمآبي را جداي از دورانديشي بدانيم. دورانديشي با خودانگيختگي يا شور و اشتياق فراوان ناسازگار است. براي مثال، يك زن دورانديش تصميم ميگيرد تا بعد از يك روز طولاني كاري از رفتن به ميهماني پرهيز كند (زيرا او تمايل ندارد كه به تنهايي در نيمهشب به خانه برگردد)، يك شخص دورانديش تصميم ميگيرد تا از غذاهاي عجيب و غريب و جذاب را در هنگام گذراندن تعطيلات امتحان كند (اما او تمايل ندارد تا مثلاً يك نوع غذاي ژاپني را كه چند روز بيرون مانده است را بخورد).
6ـ قهرمانان ميتوانند دروانديش باشند. بر خلاف، دورانديشي، شجاعت توانمندي شخصياي است كه نياز به تبليغات يا اصلاح تصوير ندارد. شنيدن يك عمل شجاعانه مو را بر تنمان سيخ ميكند. شجاعت توانمندي شخصياي است كه براي آن انگيزه ايجاد ميشود و به داستانهاي متعددي در مورد آن گفته شده است. شجاعت استحقاق اين توجه را دارد اما تمايل دارم به اين نكته اشاره كنم كه قهرمانان شجاع ميتوانند دورانديش نيز باشند. هيچ آتشنشان شجاعي نسنجيده و قبل از اينكه يك استراتژي منطقي براي خروج از ساختمان داشته باشد، به درون يك ساختمان آتش گرفته نميرود. شجاعت بدون دورانديشي، بيتوجهي و شتابزدگي است.
7ـ افراد دورانديش جايزه داروين را نميبرند. پترسون و سليگمن به عنوان نمونه متضاد رفتار دورانديشانه به جايزه داروين اشاره كردهاند. به گفته پايهگذاران اين جايزه، جايزه داروين با تقدير آنهايي كه با انجام رفتارهاي احمقانه خودشان را به كشتن ميدهند، پيشرفت در ژنوم انساني را تحسين ميكند.
8ـ افراد دورانديش بدنهايي سالم و قوي و زندگي سالمي دارند. در اينجا به طور سريع به چند متغير كه با دورانديشي همبستگي دارند، ميپردازيم. تحقيقات نشان دادهاند كه افراد دورانديش از لحاظ فيزيكي قويتر هستند، به خصوص موقعي كه تكاليفي را انجام ميدهند كه نياز به استقامت دارد. افرادي كه اهداف مناسبي در زندگيشان دارند سالمتر و شادتر هستند (به خاطر داشته باشيد كه دورانديشي دال بر زندگي متعادل و هماهنگ است.) همچنين، صفت شخصيتي وظيفهشناسي (كه به طور قابل ملاحظهاي با دورانديشي همپوشي دارد) پيامدهاي مثبت زيادي همچون بهرهوري فزاينده، موفقيت بيشتر در آموزش، ابقاي كاري طولانيتر و حقوق بالاتر را در كار ايجاد ميكند. شگفتانگيز نيست كه دانشآموزانئ دورانديش وظيفهشناس موفقيت تحصيلي بيشتري را نشان ميدهند و نسبت به همكلاسيهايشان مشكلات كمتري دارند.
9ـ هيچكس تمايل ندارد در هنگامي كه زمستان فرار ميرسد يك ملخ باشد. احتمالاً اكثر شما داستان مورچه و ملخ را شنيدهاند. اما بهتر است ابتدا مروري كوتاه بر اين داستان داشته باشيم.
«در يكي از روزهاي تابستاني يك ملخ كه بسيار شادمان بود در حال تفريح كردن و آواز خواندن بود. مورچهاي از آنجا ميگذشت و تكه غذايي را با مشت فراوان به سمت لانهاش حمل ميكرد. ملخ به مورچه گفت: چرا به جاي اينگونه كار كردن و رنج كشيدن نميايستي و با من صحبت نميكني؟ مورچه پاسخ داد: من دارم براي زمستان غذا ذخيره ميكنم و به تو هم نصيحت ميكنم كه همين كار را بكني. اما ملخ جواب داد: چرا بايد براي زمستان ناراحت باشم، در حال حاضر غذاي فراواني دارم تا بخورم.
موقعي كه زمستان آمد، ملخ غذايي براي خوردن نداشت و از گرسنگي در حال جان دادن بود. در اين هنگام او به نزد مورچه رفت و از او درخواست كرد كه غذاهاي ذخيره شده را با او تقسيم كند و به مورچه گفت كه فهميده است بايد براي روزهاي نياز مهيا باشد.»
البته اين داستان به تصور قالبي ما از يك فرد دورانديش به عنوان فردي خود ارضاكننده، خودخواه و بياعتنا به بهزيستي ديگران كمك ميكند. به ياد بياوريد كه يك شخص دورانديش اهداف خود را در جنبههاي اهداف و زندگي در نظر دارد و بسياري از اين اهداف و علايق در بردارنده رابطه با ديگران است.