افرادی با هوشهای متفاوت
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[09 Jun 2009]
[ مترجم: رزیتا شاهرخ]
آیا فروشندهای که رایانه جدیدتان را از او خریدهاید، واقعا به چیزهایی که دربارهاش صحبت میکند، آگاهی دارد یا فقط چیزهایی را که در بروشور مطالعه کرده است برای شما تکرار میکند؟ یا کارمندی که بتازگی برای استخدام با او مصاحبه کردید واقعا از آن چیزهایی که ادعا میکرد میداند، سررشتهای دارد یا اینکه فقط جوابهایی را برایتان تکرار میکند که شما دوست دارید بشنوید؟
خواهناخواه همه ما مدام در حال قضاوت کردن درباره میزان هوش و آگاهی دیگران هستیم و با جوابهایی که به سوالاتمان میدهند، سطح شایستگی و تواناییهای آنها را میسنجیم. بعضی افراد در این کار مهارت بیشتری دارند، اما آن به این معنی نیست که شما نمیتوانید یاد بگیرید. با تمرین، شما هم میتوانید میزان هوش و سطح آگاهی اطرافیانتان را حدس بزنید.
● انواع هوش
هوش چیزی است که ارزیابی و اندازهگیری آن کار سادهای نیست چون انواع بسیار متفاوتی دارد. در سال ۱۹۸۳، دکتر هاوارد گارنر، استاد دانشگاه «هاروارد» مفهوم جامعتری از هوش ارائه داد و آن را چندهوشی نامید. تئوری او با نظریات سنتی در این رابطه که میگفتند: «آیا میتوانی وقایع را به خاطر بسپاری، ریاضیات انجام دهی، منطقی فکر کنی و جملههای صحیح بنویسی؟» کاملا مغایر بود و دیدگاه بسیار جامعتر برای قضاوت درخصوص هوش افراد داشت. طبقهبندی او نیز ۷دسته بود که هر کدام بخشهای متفاوتی از هوش را شامل میشد:
ـ هوش و دانش زبانشناختی: مهارت کار کردن با زبان و کلمات. گاهی میبینیم که بعضی قادر به تکلم به چندین زبان مختلف هستند، در حالی که بعضی در یادگیری یکی هم درماندهاند.
ـ هوش منطقی و ریاضی: حل مشکلات به طریقی کاملا منطقی. نوعی از هوش که بیشتر شامل کتابخوانان است.
ـ هوش موسیقی: قابلیت فکر کردن در قالب نتهای موسیقی و ریتم؛ چه در نواختن چه در آهنگسازی.
ـ هوش فضایی: حل مشکلات به صورت بصری، در مغز فرد. جهتیابی و ناوبری از مهمترین آنهاست، ولی توانایی در هنر، مجسمهسازی و طراحی نیز از این دستهاند.
ـ هوش جنبش فیزیکی: داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی.
ـ هوش میانفردی: توانایی شناخت احساسات، حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی.
ـ هوش درون فردی: اطلاع از خودمان، احساسات و افکار خودمان.
یکی از اصلیترین قانونهای تعیین هوش افراد این است که هیچگاه فکر نکنیم آموزش و تحصیلات با هوش قوه ادراک یکسان است. حتما باید تا به حال به این مساله برخورد کرده باشید که هر فردی با مدرک تحصیلی از بهترین دانشگاه دنیا، فرد باهوشی نیست و فردی هم که نتوانسته حتی تحصیلات دبیرستانی را به پایان برساند خنگ و کمهوش نیست. همانطور که نظریه چندهوشی نشان میدهد، هر فردی قابلیتهای مختلف دارد و همه یکسان نیستند. به عنوان یک قانون کلی، باهوشترین افراد جامعه ما تنها افرادی هستند که از ناچیز بودن اطلاعات و آگاهیهایشان مطلع هستند. هیچ وقت به کسی اینقدر اطمینان نکنید که بگویید او پاسخ هر سوالی را میداند و فکر میکند هر مبحثی را میتوان با تئوری خوبوبد حل کرد. هوش، قوه درک این مساله است که هر مشکلی میتواند راهحلهای مختلف داشته باشد، حتی اگر ما یکی را بر راه حلهای دیگر ترجیح دهیم. برخلاف آنچه ممکن است فکر کنید، پذیرفتن اینکه چیزی را نمیدانید، یکی از علائم باهوشی است.
هیچ راه مطمئن و کافی برای تعیین هوش افراد نیست و نخواهد بود. اما نشانهها و علائم زیادی است که با دنبال کردن آنها میتوانید نتیجهگیری کلی داشته باشید. اما باید سوالات درست و منطقی از فرد بپرسید. در اینجا به مواردی اشاره میکنیم که بد نیست آنها را به خاطر بسپارید.
ـ سوالات کلی بپرسید، نه سوالات مخصوص و ویژه: همه افراد با درصد هوش متوسط میتوانند اصول علمی و اعداد و مسائلی از این قبیل را به خاطر بسپارند، سوالات انتزاعی و خیالی دشوارتر هستند.
به دنبال پاسخهای صحیح و عقلانی باشید: آیا به نظر میرسد فرد مشغول تکرار آن چیزی است که در روزنامه مطالعه کرده، یا خود واقعا درباره این مسائل فکر کرده است؟
به کلمات خیلی عجیب که بیجا به نظر میرسند و اشتباها استفاده میشوند، دقت داشته باشید. بعضی افراد عادت دارند با استفاده از کلماتی که به ظاهر گیرا و پرابهت هستند خود را بزرگ جلوه میدهند اگر استفاده از کلماتشان نابجا بود، یادداشت بردارید.
ـ به دنبال کلمات کلیدی باشید: به طور مثال استفاده از کلمه «پیشگستر» اشاره به این دارد که فرد از جملات کلیشهای استفاده میکند.
ـ دنبال عبارات و جملات کلیشهای باشید: استفاده زیاد از جملات کلیشهای نشانه بدی است. اما استفاده از همین کلیشهها به طرزی نادرست موضوع را بدتر هم میکند.
ـ سوالاتی بپرسید که خود هم جوابش را میدانید: اگر سوال را درست جواب دهند یا اینکه بگویند نمیدانند، خوب است. اما اگر سعی در سفسطه کردن کنند، حواستان باشد. حضورذهن و قدرت استدلالش را محک بزنید، فقط حافظه او را آزمایش نکنید، کمی هم قدرت تعقل آنها را محک بزنید و ببینید که آیا میتوانند بعضی از سوالها را با استدلالات منطقی جواب بدهند.
ـ نظر او را درمورد چیزی بپرسید: ببینید میتوانند درباره موضوعات مختلف نظر خود را ابراز کنند یا اینکه فقط قادر به حفظ یکسری اصول علمی هستند.
مهارتهای اجتماعی او را بررسی کنید: ببینید در برخورد با دیگران چطور رفتار میکنند.
ـ طریقه صحبت کردن او را بسنجید: بیان واضح و کامل موضوعات بسیار بهتر از استفاده از کلمات پیچیده است که خود فرد هم شاید معنایش را بدرستی نداند. به گفته لئوناردو داوینچی «هرفردی که مبحثی را با توجه به منابع و مراجع دیگر بررسی میکند، از هوش خود استفاده نکرده است، فقط از حافظهاش استفاده میکند.»
ـ از هوشتان درست استفاده کنید: تجربههای زیادی نشان داده است افرادی که در ابتدا کودن و احمق جلوه میکردند، نابغه و افرادی بسیار باهوش بودهاند، به همین سبب است که این مسائل هیچگاه نباید از روی ظاهر نتیجهگیری شوند.
درست است که هوش به طور کلی چیز خوبی است، اما در کنار ویژگیهای خوب اخلاقی فرد است که زیباتر میشود. باهوش بودن یک چیز است، اما دانستن اینکه چطور از این هوش استفاده کنید، بسیار مهمتر است، افرادی که موفق میشوند، لزوما همیشه افراد باهوشی نیستند، آنها فقط میدانند که چطور از هوش خود استفاده کنند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: