جهانی شدن و تنوع فرهنگ
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[17 May 2015]
[ مترجم: وحیدرضا نعیمی]
جهانی شدن و تنوع فرهنگماهیت چند فرهنگی جامعه ما نادیده گرفته شده است. بیشتر كشورها نتوانسته اند ارزش غنابخش فرهنگ های متنوع را تشخیص دهند. مثلاً آفریقای جنوبی از نظر فرهنگی،قومی و زبانی متنوع است. انكار آگاهانه یا ناآگاهانه این تنوع وسوسه كننده است. تنوع فرهنگی اكنون در دهكده جهانی امروز حقیقتی از زندگی است. بسیاری ازافراد آثار منفی فرایند جهانی شدن را تجربه كرده اند. در پایان قرن گذشته، جنبش های اعتراض آمیزی علیه جهانی شدن در نظم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فناوری و مذهبی جدید شكل گرفته است. اما این مقاله فقط به بعد فرهنگی می پردازد و به تأثیر جهانی شدن بر تنوع فرهنگی توجه می كند. در ابتدا می خواهم مفهومی از فرهنگ عرضه كنم كه فكر می كنم برای بیشتر فرهنگ ها مناسب است، یعنی چند فرهنگ گرایی. به اعتقاد من، چند فرهنگ گرایی، بسنده ترین مفهوم فرهنگ امروز است. دوم ، درباره تفاوت فرهنگ ها خواهم گفت و اینكه چرا باید همه را برابر در نظر گرفت و سوم اثر جهانی شدن را بر چند فرهنگ گرایی بررسی خواهم كرد و در پایان نشان خواهم داد چرا نمی توان موضوع چند فرهنگ گرایی را نادیده گرفت.
●ماهیت فرهنگی
بخش عمده ای از مطالعه فرهنگ شامل در یافتن چگونگی ارائه تعریف ها، شرایط ارائه تعریف و علل آن است. این تعاریف مورد استفاده قرار می گیرد، تغییر می كند و گاه به فراموشی سپرده می شود. موضوع فرهنگ از این نظر فرقی با دیگر آراء بشر ندارد. در واقع لغات دیگری وجود دارد كه در برخی سیاق ها، معانی نزدیك به فرهنگ دارند، از جمله قومیت، گروه اجتماعی- فرهنگی، ملت، شیوه زندگی، سنت، تمدن، نژاد، رنگ، رسوم و... .در مردم شناسی معاصر، برخی از این عبارات معانی سودمند و مشخصی دارند و برخی دیگر بخشی از تاریخچه این رشته به شمار می رود و امروزه كاربرد به جایی ندارد. در واقع تلاش برای تعریف فرهنگ سود چندانی ندارد. اما می توان گفت فرهنگ چه كار می كند و چگونه عمل می كند.با این حال، به گفته كورتس(Coertze) ، به تعداد انسان ها، فرهنگ وجود دارد. فرهنگ ها به اشكال مختلف نمود پیدا می كند و در مكان های مختلف، معانی مختلف دارد. مثلاً آفریقای جنوبی چند فرهنگی است و قانون اساسی این امر را بازتاب می دهد. در عرصه حقوق، سیاست، مطبوعات و رسانه ها، معلوم است كه آفریقای جنوبی از فرهنگ های زیادی تشكیل شده است و این فرهنگ ها، محصول و دارایی افراد متفاوتی است . اما این مفهوم ماهیت فرهنگ را مخدوش می كند. باید این مفهوم تصحیح شود تا فرهنگ و كاركرد آن فهمیده شود. مثلاً در دهه ،۱۹۵۰در منشور آزادی آفریقای جنوبی تصریح شده بود كه مردمان مختلف آفریقای جنوبی آزاد خواهند بود فرهنگ خود را داشته باشند. یك كاركرد فرهنگ در دوره آپارتاید ایجاد مرزهای طبقه، قومیت، نژاد، جنسیت،نسل و قلمرویی است كه در آن زندگی می كنیم.
موضوع فرهنگ به معنایی كه در جهان امروز به كار می رود، اجزای اصلی معنایی خود را در قرن نوزدهم كسب كرد. ما همگی برحسب تعاریف، اسامی و مقولاتی كه فرهنگ پدید می آورد، زندگی می كنیم. تاریخچه فكری دوره ای كه موضوع های مربوط به فرهنگ در آن توسعه یافت، حدود قرن نوزدهم و بیستم است.به گفته تورنتون (thornton) فرهنگ شامل اجزایی می شود، از قبیل دانش، باور، هنر، اصول اخلاقی، رسوم و... تعریفی از فرهنگ كه انسان كسب كرده است دستاورد فكری عمده ای تلقی می شود. براساس این دیدگاه، تمدن نتیجه اندیشه منطقی است كه به بهبودی كلی زندگی می انجامد. تمدن چیزی نیست كه انسان با آن متولد شود، بلكه چیزی است كه از طریق تعامل اجتماعی طبیعی كسب می كند. امروزه، فرهنگ همچون یك منبع تلقی می شود مانند دیگر منابع. مانند انرژی، غذا، هوا و... فرهنگ نمی تواند انحصاراً به شخص یا گروهی خاص تعلق داشته باشد. تمام گروه ها و اشخاص باید دست كم برای بقا به برخی از این منابع دسترسی داشته باشند. به همین شكل، فرهنگ نوعی اطلاعات است كه انسان با آن متولد نمی شود. اما برای تعامل با دیگران در زندگی اجتماعی به آن نیاز دارد. فرهنگ از فرایند طولانی آموزش، اجتماعی شدن، بلوغ و بزرگ شدن آموخته می شود.
مانند دیگر منابع، فرهنگ در كنترل محیط است كه بر چیزهایی كه می تواند و نمی تواند انجام شود، محدودیت اعمال می كند. اما محیط فیزیكی هرگز نمی تواند محتوای فرهنگ را معین كند. مردم منابع فرهنگی را پدید می آورند و بر دسترسی به آن نظارت می كنند. این مفهوم كاملاً مردم شناختی از فرهنگ است. مهمترین تأثیر آن است كه همه آن را دارند و همین ویژگی است كه آنان را انسان می كند. اما تاریخچه كلمه فرهنگ همچنان به بیشتر افراد چنین القا می كند كه فرهنگ متعلق به ملل است و از دستاوردهای مثبت تشكیل شده است. با وجودی كه فرهنگ منبعی حیاتی است، این بدان معنا نیست كه همه افراد به تمام منابع فرهنگی كه می خواهند یا نیاز دارند، دسترسی دارند. منابع و دانش فرهنگی محدودیت دارند چون ماهیت این منابع اینگونه است. مثلاً چگونگی رفتار، تفكر و زندگی افراد با هم فرق دارد. این بازتاب دسترسی متفاوت آنها به منابع فرهنگی و استفاده از این منابع برای تعریف از خودشان برای یكدیگر است. این بدان معناست كه فرهنگ جامعه(یا ملت) را حفظ می كند و در طول زمان تغییر می كند و این تغییر متناسب با تغییرات جامعه است.
فرهنگ در قالب اسطوره، سیاست، دین، ایدئولوژی، تاریخ و سنت، كاركرد اجتماعی دارد. معانی كلماتی مانند فرهنگ و قومیت و... همواره نتیجه كاربرد آنها در سیاقی خاص است. در مورد فرهنگ، معانی مهم مربوط به بحث جاری را می توان از آثار دانشمندانی مانند دجنار(Degenaar)، ون پورسن(van peursen) و لمار(lemaire) استخراج كرد. به گفته آنان، فرهنگ اولاً به روش ها، ابزار و نتایج تعامل انسان با دگرگونی مادی طبیعت و به تبدیل آن به محیطی مناسب زیست انسان و راهبرد كلی گرایش انسان در این محیط اطلاق می شود. دوم فرهنگ به شكل مشترك زندگی یك جامعه ملی اطلاق می شود كه به یك هویت ملی مشترك و تفاهم ارزشی و سبك زندگی متجانس و دست یافته است. سوم فرهنگ شكل گسترده تر بین المللی زندگی یا حتی ترتیب اجتماعی و سیاسی را در برمی گیرد. به همین علت است كه از فرهنگ غرب صحبت می شود. امروزه فرهنگ ها ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. سبك زندگی دیگر در مرزها متوقف نمی شود بلكه از آن می گذرد.
چهارم، از نظر به هم پیوستگی فرهنگ و قومیت، فرهنگ را می توان به شكلی از زندگی و تاریخ، زبان، ارزش ها، نمادها و رفتار یك جامعه قومی خاص مربوط به آن اطلاق كرد. به طور خلاصه، فرهنگ را می توان براساس مقاصد مورد نظر توصیف كرد. تید و تید(Tiedt & Tiedt) مفهوم گسترده فرهنگ را به عنوان نظام پیچیده باورها و رفتار تعریف می كنند كه می تواند هم منطقی باشد و هم غیرمنطقی. در این مقاله،عمومی ترین تعریف فرهنگ به عنوان روش زیست كه در قالب اشكال مختلف زندگی جوامع خاص بیان می شود در نظر گرفته می شود. مسلماً فرهنگ به خودی خود اعلامیه انسان بودن است، تلاش برای تعریف و فهم فرهنگ بخشی از فرهنگ، تأثیر گذاری بر آن و نهایتاً تغییر ماهیت موضوع است، این بخشی از عملكردفرهنگ است. در واقع، در تعریف كلمات، عقیده سایر افراد بخشی از عملكرد فرهنگ است. معنی كردن چیزی یعنی تعیین معنایی كه می توان آن را از معانی مشابه متمایز كرد. تفاوت های فرهنگی از فرآیندهای فرهنگی پدید می آید كه این تفاوت ها را در برمی گیرد. اهمیت تشخیص فرهنگ یك نیاز اساسی، ضروری و جهانشمول انسان است كه در كانون سنت بسیار قدیمی تعمق فلسفی قرار دارد و تفاسیر متعدداسطوره شناسی آن را تقویت كرده است. فهم فرهنگ فقط در برگیرنده دانش تفاوت ها نمی شود بلكه شامل فهم چگونه و چرایی تفاوت های زبانی، نژادی، اندیشه ای و كاربردهای مواد و رفتارها بروز كرده است. مسلماً تفاوت های فرهنگی وجود دارد، همانگونه كه در سلیقه آب وهوا، شخصیت و سایه های مختلف یك رنگ تفاوت وجود دارد.●تشخیص تفاوت های فرهنگی
تشخیص تفاوت های فرهنگی نقش محوری در مباحث مربوط به چند فرهنگ گرایی دارد. مردم از فرهنگ های مختلف هستند و تفاوت های فرهنگی هم در درون كشورها (بین مناطق، طبقات، گروه های قومی، شهری و روستایی) و هم بین كشورها وجود دارد. در جهان معاصر، در بسیاری مناطق كوچك تنوع فرهنگی وجود دارد.
●تأثیر جهانی شدن بر چند فرهنگ گرایی
ما اكنون در جهانی زندگی می كنیم كه بازارها، رسانه ها، قانون، شركت ها ، تحقیقات علمی و گروه های مدافع منافع، بین المللی، چند ملیتی و چند فرهنگی هستند. بسیاری افراد نسبت به این نظم جهانی جدید بدبین هستند، چون بیم دارند این نظم بر پایه پیروزی یك گروه از مردم یا فرهنگ یا طبقه بنا شده است. مسلماً فرایند جهانی شدن ،جوامع شكننده و هویت های سنتی را مختل می كند. از سوی دیگر، جهانی شدن ضرورتاً به معنای تجانس نیست. در واقع جهانی شدن از برخی جهات تفاوت ها را پرورش می دهد. اكنون در بسیاری شهرها، شهروندان از حق انتخاب بسیاری خدمات در حیطه رسانه، آموزش، امور مالی و... برخوردار هستند.
می توان پرسید تأثیر جهانی شدن بر تفكر تنوع فرهنگی رو به چه سمتی می رود؟ سیاست جهانی كه از مدرنیزاسیون تأثیر پذیرفته است، در راستای خطوط فرهنگی تغییر ساختار می دهد. پارادایم جدید جهانی شدن همچنان وجود خواهد داشت. اما موفقیت پارادایم یاد شده مستلزم آن است كه بعد جدیدی پیدا كند. یعنی نوعی موافقت جهانی برای تعبیه كنترل ها و نظارت ها. در عین وجود جریان آزاد تجارت. تمام ملل باید نظامی دارای اطلاع رسانی مناسب و همكاری جهانی را تأسیس كنند تا امنیت لازم برای جلوگیری از ركود اقتصادی جهانی و مقابله با تروریسم فراهم آید. تجارت آزاد، انقلاب فناوری، بزرگراه اطلاعاتی و دیگر جنبه های اقتصاد آزاد جهانی، نفوذ و اختلال در روند جهانی شدن را آسانتر از گذشته كرده است. اما تا زمانی كه تعامل بین انسان ها وجود دارد، سیاست وجود خواهد داشت، فرهنگ وجود خواهد داشت. دولت هم برای حكومت بر مردم وجود خواهد داشت، همانگونه كه ایدئولوژی از بین نخواهد رفت. همانگونه كه هلد دیوید می گوید، جهانی شدن فرایندی یا مجموعه ای از فرایندهاست كه تبلور دگرگونی در سازماندهی فضایی روابط و بده بستان های اجتماعی است كه جریان های فرا قاره ای یا میان منطقه ای و شبكه های فعالیت، تعامل و قدرت ایجاد می كند. مردم و كشورهای دارای فرهنگ مشابه به هم نزدیك می شوند در حالی كه مردم دارای فرهنگ های متفاوت از هم دور می شوند.
به طور فزاینده ای مرزهای سیاسی به نوعی از نو ترسیم می شود كه با مرزهای فرهنگی تلاقی كند. كشورهای غیرمتعهد وجود دارند اما كشورهایی هستند كه تغییر گرایش می دهند و رهبران آنها براساس درك خود از منافع امنیتی، محاسبه خود از توازن قدرت و گرایش های عقیدتی تغییر موضع می دهند. در دنیای جدید جهانی شدن، هویت فرهنگی نقش اساسی در شكل دهی به وابستگی كشورها دارد. سئوال «طرفدار چه كسی هستی؟» جای خود را به سئوال «كیستی؟» داده است. هر كشوری باید به این سئوال پاسخ دهد. این پاسخ باید با هویت فرهنگی و تعریف هر كشور از جایگاه آن در جهان، دوستان و دشمنان آن سازگار باشد.
در اواسط دهه ،۱۹۹۰ مسأله هویت ملی در بسیاری كشورها مطرح شد. در این ارتباط آنچه اهمیت پیدا می كند، خون، باور، ایمان و خانواده است. مردم از افراد دارای نیاكان، دین، زبان، ارزش ها و نهادهای مشابه حمایت و خود را از افراد دارای ویژگی های متفاوت دور می كنند. همه به دنبال ریشه ها هستند تا از خود در برابر چیزهای ناشناخته دفاع كنند. در دهه ،۱۹۹۰ كشورها درصدد گروه بندی با كشورهای دارای فرهنگ و تمدن مشابه برآمدند.
تمدن ،گسترده ترین پدیده فرهنگی است و از این رو، نزاع بین گروه هایی از تمدن های مختلف نقش محوری در سیاست جهان دارد. در جهان امروز، بهبود حمل و نقل و ارتباطات تعامل بیشتر، فشرده تر، متقارن تر و جامع تری را بین مردم تمدن های مختلف امكان پذیر كرده است. در نتیجه، هویت تمدنی آنان به طور فزاینده ای برجسته شده است. روی هم رفته، جهانی شدن نه تنها به مناقشات پایان نداده بلكه باعث رشد هویت های جدیدی شده است كه ریشه در فرهنگ دارند. به عبارت دیگر، در دهه ۱۹۹۰ پارادایمی از جهانی شدن تولید شده است كه با آن می توان كل دنیا را دید.
بیشتر كشورها از تأثیر جهانی شدن ناراحت هستند. بسیاری كشورها ترجیح می دهند فعلاً برخی موانع تجاری را دست كم تا زمانی كه برای تطبیق با تغییرات جهانی شدن لازم است، حفظ كنند. مهمترین تحول از نظر نابرابری جهانی در دهه های اخیر، واگرایی فزاینده در میان كشورهای در حال توسعه بوده است وعامل اصلی این امر امكان بهره گیری متفاوت كشورها از منافع جهانی شده است. مثلاً اگر تجارت و سرمایه گذاری بین المللی در وهله اول به نفع ثروتمندان است، بسیاری افراد تصور خواهند كرد محدودیت تجارت برای حفظ مشاغل، فرهنگ یا محیط زیست سودمند است. اما اگر محدودیت تجارت باعث سختی بیشتر زندگی فقرا در كشورهای در حال توسعه شود، بیشتر همین مردم عقیده دیگری پیدا خواهند كرد. شایان ذكر است كه احساسات ضدجهانی شدن روبه گسترش است. تعداد فزاینده ای از رهبران جهان سوم متوجه شده اند كه نظام تجاری آزاد به نفع كشورشان است. اگر جهانی شدن به پیش رود، توان بالقوه آن برای عمل كردن به عنوان یك نیروی برابر كننده به این بستگی دارد كه آیا كشورهای فقیر می توانند وارد نظام اقتصادی جهان شوند یا خیر؟ یكپارچگی واقعی در نظام تجارت جهانی نیازمند نه فقط آزادسازی تجارت بلكه اصلاحات گسترده تر نهادینه است. كشورهای ثروتمند می توانند با اتخاذ سیاست هایی، ورود كشورهای در حال توسعه را به باشگاه جهانی تجارت تسهیل كنند.
البته ساده لوحانه است اگر تصور كنیم صرف تجارت و سرمایه گذاری می تواند فقر را در تمام نقاط كاهش دهد.برای كشورهایی كه از موقعیت جغرافیایی مناسبی برخوردار نیستند، آزادسازی تجارت اهمیت كمتری از ایجاد نظام بهداشت مناسب یا تهیه زیرساخت مناسب دارد.
●●نتیجه
فرهنگ، روش كلی زندگی مردم از گهواره تا گور از صبح تا شب و حتی خواب است. با توجه به بافت تنوع فرهنگی و چگونگی تأثیرگذاری جهانی شدن بر فرهنگ، بدون شك فرهنگ همواره متفاوت اما برابر خواهد ماند. جوامع معاصر در درون خود چند فرهنگی هستند و شامل شیوه های زندگی متنوع و افراد متفاوت می شوند. هویت بیشتر مردم در روزگار جاری متأثر از بیش از یك فرهنگ است و نه فقط جوامع بلكه افراد نیز چند فرهنگی هستند.
منبع: نشریه روابط بین الملل تركیه
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: