برخورد امواج تاریخ یا رویاروئی تمدن ها؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[24 Nov 2012]
[ الوین تافلر]
نویسنده : الوین تافلر،
مترجم : بشارت، مهدی
برخورد امواج تاریخ یا رویاروئی تمدّنها؟
نوشتهء:الوین تافلر ترجمهء:مهدی بشارت پیش گفتار مترجم «ساموئل هانتینگتون»مدیر مؤسسه مطالعات استراتژیک در دانشگاه هاروارد با نوشتن مقالهای بحث انگیز زیر عنوان«رویاروئی تمدنها»در فصلنامه«فارین افرز»(شماره تابستان 1993)،موضوع کاستی گرفتن برخوردهای اقتصادی و ایدئولوژیکی در جهان و آشکار شدن زمینهء جنگی میان تمدنها را مطرح کرد.او در مقالهء خود هفت یا هشت تمدن اصلی(غربی،کنفوسیوسی، ژاپنی،اسلامی،هندو،اسلاو-ارتدکس،آمریکای لاتینی،و احتمالا آفریقائی)را بر شمرده و پیش بینی کرده است که جنگهای آینده در امتداد خطوط گسل میان این تمدنها روی خواهد داد. هانتینگتون همچنین در شمارهء مورخ ششم ژوئن 1993 نیویورک تامیز به دفاع از فرضیّهء خود و پاسخگوئی به منتقدانش پرداخت.
ترجمهء مقالهء اصلی«ساموئل هانتیتگتون»و نیز نوشتههای برخی از اندیشمندان و کار شناسان مسائل سیاسی دربارهء نظریهء رویاروئی تمدنها به ترتیب در شمارههای 70-69 و 74-73 ماهنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی چاپ شد.در این شماره،دو مقالهء دیگر در این زمینه به نظر خوانندگان ارجمند میرسد.مقالهء نخست به قلم استاد دکتر محمد علی ندوشن است که ضمن ردّ فرضیهء هانتینگتون،تحولات جهانی را از دو زاویهء تازهای نگریستاه و انسان را،به عنوان سازندهء تاریخ و تمدّن،محور بحث خود قرار دادهاند:مقاله دوّم،در واقع بخشی از کتاب جنگ و یاد جنگ آخرین اثر الوین تافلر است که به فارسی برگردانده شده و بهزودی انتشار خواهد یافت.تافلر در کتاب خود،تمدن را به عنوان یک شیوهء زنگی تعریف میکند که نظام ویژهای را برای تولید ثروت در کنار دارد.به نظر تافلر،برخورد تمدنها در آینده قطعی است امّا نه انسان که هانتینگتون میگوید و نه در امتداد خطوطی که او ترسیم میکند.تافر در پهنهء تاریخ بر سه«ابر تمدن»فراگیر انگشت میگذارد: ابر تمدّن ده هزار سالهء کشاورزی که نخستین موج تغییر را به راه انداخته؛ابر تمدن صنتعی که دوّمین موج دگرگونی را در اروپای غربی و آمریکای شمالی بر پا کرده و همچنان در دیگر نقاط جهان دامن میگستراند؛و بالاخره ابر تمدن دانش-پایه که در شاخههای غربی،ژاپنی،و کنفوسیوسی در حال سر برآرودن است.به نظر او،ما در جهانی سه بخشی زندگی میکنیم که هر بخش آن در بر گیرندهء ملّتها و جوامعی است و نمایندهء تمدنی از تمدنهای سه گانهء فوق با فرهنگها،هنرها،باورهای مذهبی و سطوحی از دانش و علوم خاص خود.از دید تافلر،نبرد سترگ آینده از افت و خیز و هم چشمی و تک و پاتک این گروههای تمدن بزرگ،یا به تعبیر او از برخورد امواج تاریخ پدید میآید.
مردم دیر هنگام این نکته را آغاز کردهاند که تمدّن صنعتی رو به پایان است.روشن شدن این مطلب،هراس جنگهای بیشتری را با خود میآورد، جنگهائی از نوع جدید.
امروزه بسیاری کسان اصطلاح «فرانوین»را برای توصیف هر چه پس از مدرنیته میآید به کار میبرند.از آنجا که دگرگونیهای بزرگ در جامعه نمیتواند بدون برخورد رخ دهد.شاید تشبیه تاریخ به «موج دگرگونی»پویاتر و گویاتر باشد تا سخن گفتن از گذار به«فرا نو گرائی». امواج،پویائی دارد.هنگامی که موجها بر سر هم میغلتد،جریانهای مخالف آزاد میشود.زمانی که امواج تاریخ به هم میخورد،همهء تمدّنها برخورد پیدا میکنند و این برخورد بر چیزهای زیادی پرتو میافکند که در غیر این صورت در جهان امروز بیمعنا یا تصادفی مینمودند.
در حقیقت،هنگامی که به نظریهء موج برخورد جنگ میزنیم،روشن میشود که بزرگترین جابجائی قدرت که اکنون روی کره زمین آغاز شده،نه میان شرق و غرب یا شمال و جنوب است،نه میان گروههای مختلف مذهبی یا قومی.ژرفترین دگرگونی اقتصادی و استراتژیکی،تقسیم شدن جهان در آیندهء نزدیک به سه تمدن مشخّص،متفاوت،و بالقوّه متضاد است.
تمدن موج نخست،ناگزیر با زمین پیوستگی داشت.این تمدن،صرف نظر از شکل محلی که ممکن است به خود گرفته باشد،زبانی که مردمش بدان سخن میگفتهاند،مذهب یا نظام اعتقادی که داشته،فرآوردهء انقلاب کشاورزی بوده است.حتی امروز،بسیاری انسانها در جوامع کشاورزی پیشانوین زندگی میکنند و میمیرند،در حالی که همچون اسلاف خود در قرنهای گذشته زمین سر سخت را شیار میزنند.
دربارهء ریشههای تمدن موج دوم اختلاف نظر وجود دارد.برخی مورخان ریشههای آنرا تا رنسانس،یا حتی بیشتر رد یابی میکنند.اما زندگی برای شمار زیادی از مردم،تقریبا تا سیصد سال پیش اساس تغییری نکرده بود و آن زمانی بود که علم نیوتونی بر نخستین بار سر بر آورد،یعنی هنگامی که موتور بخار برای اولین مرتبه کاربرد اقتصادی یافت و نخستین کارخانهها در انگلستان،فرانسه و ایتالیا رو به افزایش نهاد.روستائیان حرکت
به سوی شهرها را آغاز کردند.گسترش افکار متهورانه و تازه شروع شد-اندیشه روسوئی قرار داد اجتماعی؛سکولاریزم؛ جدائی کلیسا و دولت،و این اندیشهء نو که رهبران باید با ارادهء مردم انتخاب شوند،نه بر پایهء حق الهی.
یک راه تازهء ایجاد ثروت،یعنی تولید کار خانهای،نیروی پیش برندهء بسیاری از این دگرگونیها بود و طولی نکشید که بسیاری عناصر گرد آمد تا سیستمی را شکل دهد:تولید انبوه،مصرف انبوه،آموزش همگانی،رسانههی گروهی که همه با هم پیوند داشت و بوسیلهء نهادهای تخصصی- آموزشگاهها،بنگاهها،و احزاب سیاسی- تدارک میشد.حتی ساختار خانواده،از خانواده بزرگ روستائی گونه که در آن چند نسل با هم زندگی میکردند،به خانوادهء «هستهای»عاری از پیوستگی که شاخص جوامع صنعتی است،تغییر یافت.
در نظر مردمی که عملا این همه دگرگونی را تجربه میکردند،زندگی میبابست بیحساب و کتاب و گیج کننده باشد.اما در حقیقت،تمامی این تغییرات وابستگی نزدیکی به یکدیگر داشت.اینها صرفا گامهائی بود به سوی گسترش چیزی که آنرا مدرنیته میخوانیم:جامعهء توده- صنعتی،تمدن موج دوم.
این تمدن جدید با همهمهای در اروپا به تاریخ پا نهاد و در هر گام با مقاومت سخت روبرو شد.
برخورد اصلی
در هر کشور در حال صنعتی شدن، نبردهای سخت و غالبا خونینی میان گروههای صنعتی و بازرگانی موج دوم و زمین داران موج اول که در بسیاری موارد با کلیسا(خود یک زمین دار بزرگ)هم پیمان بودند،رخ میداد.تودههای دهقانان ناگزیر از ترک زمین میشدند تا برای«آسیابهای شیطانی»و کارخانههائی که بیشتر و بیشتر بر سطح زمین میروئید کارگر فراهم کنند.
هنگامی که جنگ میان گروههای صاحب نفوذ موج اول و دوم به صورت برخورد اصلی با تنشی مرکزی که به دیگر برخوردها از آن مایه میگرفت درآمد،اعتصابها و سرکشیها،شورشهای داخلی، اختلافهای مرزی،و قیامهای ملّت گرایانه پدیدار گشت.
این الگو تقریبا در همهء کشورهای در حال صنعتی شدن تکرار شد.در ایالات متحده، برای گروههای ذینفوذ صنعتی-بازرگانی شمال،جنگ داخلی سهمگینی لازم بود تا بر نخبگان کشاورزی جنوب غلبه کنند.تنها چند سال پس از آن،انقلاب«میجی»در ژاپن روی داد،و یک بار دیگر نو سازان وابسته به موج دوم بر سنت گرایان موج اول پیروز شدند.
گسترش تمدن موج دوم،با راه تازهاش برای تولید ثروت،روابط میان کشورها را نیز دچار بیثباتی کرد و مواردی از خلاء قدرت و جابجائی قدرت پدید آورد.
صنعتی شدن،به گسترش بازارهای ملی و ایدئولوژی همراه آن[یعنی]ملّت گرایی انجامید.جنگهای وحدت،آلمان،ایتالیا،و دیگر کشورها را فرا گرفت.نرخهای ناهماهنگ توسعه،رقابت بر سر بازارها، کاربرد روشهای فنی در تولید جنگ افزارها،همه،موازنههای پیشین قدرت را بر هم زد و در جنگهائی که اروپا و همسایگانش را در میانه و اواخر سدهء نوزدهم از هم جدا ساخت،سهم یافت.
در حقیقت،حرکت مرکز ثقل نظام قدرت جهانی از امپراتوری عثمانی و روسیه تزاری فئودال به سوی اروپای در حال صنعتی شدن آغاز گردید.تمدن جدید،محصول دومین موج بزرگ دگرگونی،با سرعت تمام در سواحل شمالی حوزهء بزرگ آتلانتیک ریشه دواند.
در همان حال که قدرتهای حوزهء اقیانوس اطلس صنعتی میشدند،به بازار و مواد خام ارزان از نقاط دور دست نیاز پیدا میکردند.از این رو قدرتهای پیشرفتهء موج دوم جنگهائی با هدف بدست آوردن مستعمرات به راه انداختند و بر آن شدند که باقیماندهء دولتهای موج اول و واحدهای قبیلهی در سراسر آسیا و آفریقا را زیر سلطه خود درآورند.
نخبگان صنعتی درست همانگونه که در کشورهای خود سرانجام در کشمکش بر سر قدرت برنده شدند،در نبرد بزرگتر برای کسب قدرت جهانی نیز پیروزی یافتند.
جهانی دو بخشی
باز همین برخورد اصلی میان قدرتهای صنعتی موج دوم و قدرتهای کشاورزی موج اول بود که اساسا شکل جهان را تا سالهای اخیر رقم زد.متنها این بار بیشتر در سطح جهانی تا داخلی،این کشمکش چارچوبی فراهم ساخت که در درون آن بیشترین جنگها رخ داد.
جنگهاء قبیلهای و سرزمینی میان گروههای مختلف بدوی و کشاورزی، همانگونه که در سراسر هزارهء پیش جریان یافته بود،ادامه پیدا کرد.اما این جنگها اهمیت چندانی نداشت،و غالبا فقط هر دو طرف را تضعیف میکرد و به صورت شکار آسانی برای نیروهای استعمارگر تمدن صنعتی درمیآورد.برای نمونه،این وضع در افریقای جنوبی پیش آمد،زمانی که سسیل رودس و گماشتگان مسلح او (به تصویر صفحه مراجعه شود) سرزمینهای پهناوری را از دست گروههای قبیلهای و کشاورزی که با جنگ افزارهای قبیلهای و کشاورزی که با جنگ افزارهای ابتدائی سرگرم ستیز با یکدیگر بودند گرفتند.
در جاهای دیگر،همچنین،بسیاری از جنگهای ظاهرا نامرتبط با هم در گوشه و کنار جهان،در حقیقت نمودهائی از برخورد عمدهء جهانی بود که نه میان کشورهای رقیب بلکه بین تمدنهای رقیب روی میداد.
ولی بزرگترین و کشندهترین جنگها در طول عصر صنعتی،جنگهای«درون- صنعتی»بود.جنگهائی که ملتهای موج دوم مانند آلمان و انگلستان را رو در رو قرار داد،به این ترتیب که هر یک از آنها برای کسب سلطهء جهانی،و در عین حال،
نگهداشتن مردمان موج اول جهان در مقام زیر دست،تلاش میکرد.
نتیجه نهائی،یک تقسیم آشکار بود. عصر صنعتی،جهان را دو بخش کرد،یکی تمدن موج دوم برتر و سلطه گر،و دیگری انبوه مستعمرات خشمگین اما فرمانبردار وابسته به موج اول.ما اغلب در چنین دنیای تقسیم شده میان تمدنهای موج اول و دوم بزرگ شدیم و برایمان کاملا روشن بود که کدامین بخش قدرت را به دست دارد.
جهان سه بخشی
امروزه در رده بندی تمدنهای متفاوت است.ما با شتاب به سوی ساختار متفاوتی از قدرت پیش میرویم که نه یک جهان دو پاره،بلکه جهانی شدیدا تقسیم شده به سه تمدن متعارض و سبقت جو را پدید خواهد آورد:اوّلی هنوز با بیل نشان پردازی میشود،دومی یا تولید زنجیرهای،و سوّمی یا کامپیوتر.
واژه«تمدن»،ممکن است بویژه برای گوش آمریکائیان پر اب و تاب باشد،اما هیچ واژهء دیگری این همه موضوعات گوناگون مانند تکنولوژی،زندگی خانوادگی،مذهب، فرهنگ،سیاست،تجارت،سلسله مراتب، رهبری،ارزشها،اخلاق جنسی،و معرفت شناسی را به شایستگی در بر نمیگیرد.در هر یک از این ابعاد،تغییرات تند و ریشهای در حال رخ دادن است.
هنگامی که یک تمدن جدید فرا میرسد، با چیزهای بنیادی و جزئی یکسان برخورد پیدا میکند.از اینرو امروز خیلی چیزها را میبینیم که در گذشته غیر قابل تصور، باور نکردنی،یا از نظر اجتماعی مردود بوده است...همهء این عناصر اجتماعی، تکنولوژیکی،و فرهنگی را یکباره تغییر دهید تا نه فقط یک گذار بلکه یک تحول،نه فقط جامعهی نوین بلکه دست کم ریشههای تمدنی یکسره جدید را پدید آوررید.
اما عرضه کردن یک تمدن جدید به کرهء خاکی و سپس انتظار صلح و آرامش داشتن، اوج ساده اندیشی استراتژیکی است.هر تمدن نیازمندیهای اقتصادی(و از این رو نیازمندیهای سیاسی و نظامی)خاص خود دارد.
در این جهان سه پاره،بخش موج اول منابع کشاورزی و معدنی عرضه میکند، بخش موج دوم نیروی کار ارزان فراهم میسازد و دست به کار تولید انبوه میشود، و بخش موج سوم که با شتاب در حال بزرگترین جابجائی قدرت که اکنون روی کرهء زمین آغاز شده،نه میان شرق و غرب یا شمال و جنوب است،نه میان گروههای مختلف مذهبی یا قومی،ژرفترین دگرگونی اقتصادی و استراتژیکی،تقسیم شدن جهان در آیندهء نزدیک به سه تمدّن مشخص،متفاوت و بالقوّه متضاد است.
عرضه ردن یک تمدن جدید به کرهء خاکی و سپس انتظار صلح و آرامش داشتن،اوج ساده اندیشی استراتژیکی است.هر تمدّنی نیازمندیهای اقتصادی(و از این رو نیازمندیهای سیاسی و نظامی)خاصّ خود دارد.
اگر تقسیم بندی تازهء امروز جهان از دو بخش به سه بخش در حال حاضر چندان به چشم نمیآید،به سادگی از آن روست که گذار از اقتصادهای مبتنی بر نیروهای بیجان موج دوّم به اقتصادهای خرد-پایهء موج سوّم،هنوز در هیچ جا کاملا صورت نپذیرفته است.
هنگامی که شاعران و روشنفکران مناطق عقب مانده از لحاظ اقتصادی، به سرودهای ملّی میپردازند،شاعران و روشنفکران کشورهای موج سوّمی دربارهء فضیلتهای جهان«بدون مرز» آواز سر میدهند.برخوردهای ناشی از این وضع،که بازتاب دهندهء نیازهای سخت متفاوت دو تمدّن اساسا متمایز است،در سالهای آینده میتواند شدیدترین خونریزیها را به بار آورد.
عصر صنعتی،جهان را دو بخش کرد؛یکی تمدّن موج دوّم برتر و سلطه گر،و دیگری انبوه استعمار زدگان خشمگین امّا فرمانبردار وابسته به موج اوّل.ما اغلب در چنین دنیای تقسیم شده میان تمدنهای موج اوّل و دوّم بزرگ شدهایم.
گسترش یافتن است برای استیلائی قیام میکند که مبتنی بر راههای تازهای است که در آنها به آفریدن و بهره برداری از دانش میپردازد.
ملتهای موج سوم،اطلاعات و نوآوری، مدیریت،فرهنگ و فرهنگ مردمی، تکنولوژی پیشرفته،نرم افزار،تعلیم و تربیت،آموزش،مراقبت پزشکی،و خدمات مالی و غیره به جهان میفروشند.همچنین یکی از این خدمات میتواند به صورت پشتیبانی نظامی درآید که مبتنی بر حکم نیروهای برتر موج سوم است(یعنی در واقع، آنچه ملتهای برخوردار از تکنولوژی پیشرفته در جنگ خلیج فارس برای کویت و عربستان سعودی فراهم ساختند).
جدا کردن فقر
در موج سوّم،تولید انبوه اقتصادهای خرد-پایه(که تقریبا میتواند علامت مشخصهء جامعهء صنعتی تلقی شود)دیگر شیوهای باب روز نیست.تولید غیر انبوه، نقطه عطفی در کار کار خانه است.
کارهای غیر مولّد(خدمات)افزایش مییابد.سرمایههای ناپیدا مانند اطلاعات به صورت سر چشمهء اصلی در میآید. کارگران درس نخوانده و غیر ماهر بیکار میشوند.واحدهای عظیم صنعتی به سبک قدیم اهمیت خود را از دست میدهند،جنرال موتورز و بتلهم استیلز که بر عصر تولید انبوه سیطره داشتند با خطر نابودی روبرو میشوند.اتحادیههای کارگری در بخش تولید انبوه تضعیف میشوند.به موازات تولید،دامنهء فرا گیری رسانهها محدود میگردد،و شبکههای غول آسای تلویزیونی با افزایش کانالهای جدید کارائی خود را از دست میدهند.همچنین،منظومهء خانواده کوچک میشود:«خانواده هستهای»،که زمانی معیار نوینی به شمار میرفت،قالبی میشود برای اقلیت،و این در حالیست که شمار خانوارهای تک سرپرست،زن و شوهرهائی که سابقه ازدواج قبلی دارند، خانوادههای بیفرزند،و کسانی که به تنهائی زندگی میکنند،فزونی میگیرد.
فرهنگ از گونهای که در آن معیارها به خوبی تعریف شده و مبتنی بر سلسله مراتب است خارج میشود و به گونهای در میآید که در آن اندیشهها،پندارها،و نمادها در گردابی پیچ و تاب میخورد.شخص،اصول جداگانهای را برای ساختن پردهء موزائیکی یا چند تکّهء خاص خود دست چین میکند.
ارزشهای موجود به چالش کشیده یا نادیده گرفته میشود.
بنا بر این،ساختار جامعه یکسره تغییر مییابد.همگنی جامعهء موج دوم جای خود را به ناهمگنی تمدن موج سوم میدهد.
در برابر،همین پیچیدگی نظام جدید، مبادلهء فزایندهء اطلاعات میان یکانهای نظام -شرکتها،کارگزاریهای دولتی، بیمارستانها،انجمنها،دیگر نهادها و آحاد مردم-را ایجاب میکند.این امر نیاز آزمندانه به کامپیوترها،ارتباطات دیجیتالی از راه دور،شبکهها،و رسانههای تازه را پدید میآورد.آهنگ تغییر تکنولوژیکی، داد و ستدها،و زندگی روزانه تند میشود. در حقیقت،اقتصادهای موج سوم با چنان شتابی عمل میکنند که کار پردازان پیشا نوین آنها به سختی میتوانند پا به پایشان پیش روند.افزون بر آن،به همان اندازه که دانائی جانشین انبوه مواد خام، کارگر و دیگر منابع میشود،وابستگی کشورهای موج سوم به شریکهای موج اولی یا موج دوّمی،جز برای بازار،کاستی میگیرد.کشورهای موج سوم پیوسته بیشتر با یکدیگر داد و ستد میکنند. سرانجام،تکنولوژی بسیار سرمایهبر و دانش-پایهء آنها،بسیاری از کارها را که اینک بوسیله کشورهای دارندهء کارگر ارزان انجام میشود به دست خواهد گرفت و در واقع این کارها را تندتر،بهتر و ارزانتر تمام خواهد کرد.
به بیان دیگر،این دگرگونیها،بسیاری از پیوندهای اقتصادی موجود میان اقتصادهای دارا و ندار را تهدید به از هم گسستن میکند.
به هر روی،جدا سازی کامل،نشدنی است،زیرا نمیتوان جلوی رخنه کردن آلودگی،بیماری،و کوچ به درون مرزهای کشورهای موج سوم را گرفت.همچنین،اگر ملتهای تهیدست با شیوههائی که به همه کس زیان میرساند در زیست بوم ملتهای موج سوم دستکاری کنند و از این راه جنگی زیست محیطی بر ضدّشان به راه اندازند، آنها توانائی زنده مانده نخواهند داشت.به این دلایل،تنشها میان تمدن موج سوم و دو گونهء کهنهتر تمدن،پیوسته بالا خواهد گرفت،و تمدن جدید،برای بر پا کردن سلطهء جهانی خواهد جنگید،درست همان کاری که نو پردازان موج دوم در رابطه با جوامع پیشا نوین موج اول در سدههای گذشته کردند.
هنگامی که مفهوم کشمکش تمدنها فرا چنگ میآید،این امر به ما کمک میکند تا بسیاری از پدیدههای ظاهرا عجیب،مانند ملت گرائیهای آتشین در زمان حاضر،را درک کنیم.
ملت گرائی،ایدئولوژی دولت ملی است که این خود فرآوردهء انقلاب صنعتی میباشد.از اینرو،زمانی که جوامع موج اول،یا کشاورزی،در پی آغاز کردن یا تکمیل روند صنعتی شدن خویشند،به پیرایههای ملیّت نیاز پیدا میکنند. جمهوریهای اتحاد شوروی سابق مانند اوکراین یا استونی یا گرجستان سخت بر خود مختاری پا میفشارند و به نشانههای تجدد دیروز،مانند پرچمها،ارتشها،و پولهائی که در طول عصر موج دوّم یا صنعتی شناسانندهء دولت ملی بود، نیازمندند.
در جهان برخوردار از تکنولوژی پیشرفته،برای بسیاری کسان سخت است که انگیزههای ملت گرایان دو آتشه را دریابند.میهن پرستی متظاهرانهء آنان به نظر عدهء زیادی سرگرم کننده میرسد.
برعکس،برای ملت گرایان این نکته غیر قابل درک است که برخی کشورها به کشورهای دیگر اجازه دهند به استقلال مقدس انگاشته شدهء آنها تجاوز کنند. «جهانی شدن»تجارت و مالیه که مورد نیاز اقتصادهای در حال پیشرفت موج سوم است،«حاکمیت»ملی را که نزد ملت گرایان جدید بسیار گرامی است،خدشهدار میکند.
چکامه سرایان جهان گرائی
کشورها در همان حال که بوسیلهء موج سوم دگرگو میشوند،ناگزیرند از بخشی از حاکمیت خود چشم بپوشند و دخالتهای فزایندهء اقتصادی و فرهنگی یکدیگر را بپذیرند.ایالات متحده اصرار میورزد که ژاپن نظام تجاری مبتنی بر خرده فروشی خود را باز سازی کند(بدین سان خیال دارد یک طبقهء اجتماعی مرکب از دکانداران کوچک را یکسره همراه با ساختار خانواده و فرهنگی که آنها نمایندهاش هستند،ز میان بردارد). در برابر،ژاپن مصرّ است که ایالات متحده پول بیشتری به پس انداز اختصاص دهد، دو اندیش باشد،و نظام آموزشی خو درا باز سازی کند،در گذشته،چنین درخواستهائی میتوانست تعرّض غیر قابل پذیرش به حاکمیت تلقی شود.
بدین ترتیب هنگامی که شاعران و روشنفکران مناطق عقب مانده از لحاظ اقتصادی سرودهای ملی میپردازند، شاعران و روشنفکران کشورهای موج سوم درباره فضیلتهای یک جهان«بدون مرز» آواز سر میدهند.برخوردهای ناشی از این وضع،که باز تاب دهندهء نیازهای سخت متفاوت دو تمدن اساسا متمایز است،در سالهای آینده میتواند شدیدترین خونریزیها را به بار آورد.
اگر تقسیم بندی تازهء امروز جهان از دو بخش به شه بخش در حال حاضر چندان به چشم نمیآید،به سادگی از آن روست که گذار از اقتصادهای مبتنی بر نیروی بیجان موج دوم به اقتصادهای خرد-پایهء موج سوم،هنوز در هیچ جا کاملا صورت نپذیرفته است.
حتی در ایالات متحده،ژاپن و اروپا،نبرد بر سر قدرت میان نخبگان موجهای دوم و سوم همچنان ادامه دارد.نهادها و بخشهای تولیدی با اهمیت موج دوم هنوز سر پا هستند، و دست محافل سیاسی موج دوم از قدرت کوتاه نشده است.در ایالات متحده،در روزهای از پا افتادگی حکومت بوش،زمانی که کنگره با تصویب لایحهای مربوط به «زیر بنای اقتصادی»150 بیلیون دلار برای تجدید زیر بنای قدیمی و موج دوّمی راهها، خطوط آهن،و پلها و تنها یک بیلیون دلار برای تأسیس یک شبکه الکترونیکی سوپر کامپیوتری در کشور-بخشی از شالودهء موج سوم-اختصاص داد،تصویر کاملی از این وضع به دست آمد.حکومت کلینتون با وجود پشتیبانی از «شبکهء سرعت زیاد»، نتوانست این نسبت را بطور کلی تغییر دهد.
«آمیختگی عناصر موج دوم و سوم در هر یک از کشورهای برخوردار از تکنولوژی پیشرفته،«ساخت بندی»ویژهای به آن کشور میبخشد.با این حال،گذرگاهها معلوم است.در مسابقهء رقابت آمیز جهانی، کشورهائی پیروز خواهند شد که دگرگونی موج سومی خود را با کمترین مقدار نابسامانی و ناآرامی به انجام رسانند.
در همین حال،گذار تاریخی از یک جهان دو بخشی به یک جهان سه بخشی به آسانی میتواند آتش ژرفترین نبردهای قدرت را در روی کرهء زمین برافروزد زیرا هر کشور میکوشد جایگاه مناسبی در ساختار قدرت سه ردهای در حال پیدایش به دست آورد که از این پس بیشتر جنگها در آن رخ خواهد داد. و این جنگها با جنگهائی که ما اکثرا میپنداریم تفاوت خواهد داشت.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴ نوامبر ۲۰۲۴
اندیشمندان آیندهنگر
|
|