فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات هنوز دغدغه حاكميت نيست
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[24 Jan 2007]
[ دکتر شهیندخت خوارزمی]
دكتر شهيندخت خوارزمي: تحقق جامعه اطلاعاتي يك جبر است، چه حكومت بخواهد و چه نخواهد. البته اين فرايند براي جوامعي پرهزينه است و براي جوامعي ديگر به جاي اينكه هزينه ايجاد كند تبديل به عامل تحقق هدفهاي توسعه ميشود. در ايران، حكومت نوعي بلاتكليفي تعمدي پيرامون جامعه اطلاعاتي دارد. يعني حكومت نميخواهد كه رسما و قانونا تكليف اين پديده را روشن كند.
گفتوگو با دكتر شهيندخت خوارزمي
ايران و جامعه اطلاعاتي
در مراسم بزرگداشت دكتر معتمدنژاد دغدغههاي خود را پيرامون جامعه اطلاعاتي در حوزههاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي و اقتصادي بطور خلاصه و گذرا برشمرديد. قبل از آن كه به گونهاي مفصلتر به آن مباحث بپردازيم با توجه به تنوع تعاريف و به تبع آن مولفههاي جامعه اطلاعاتي از نظر شما، چنين جامعهاي چه ويژگيهايي دارد؟
مهمترين ويژگي جامعه اطلاعاتي، وجود يك زيرساخت پيشرفته اطلاعاتي و ارتباطي است كه بايد در خدمت تحقق هدفهاي كل نظام اجتماعي در همه ابعاد آن باشد. مثلا در اقتصاد، اين زيرساخت كه در خدمت فعاليتهاي اقتصادي (چه در سطح خرد و چه در سطح كلان) است، كمك ميكند كه بهتدريج فعاليتهاي اقتصادي مانند بانكداري و تجارت به سمت الكترونيك سوق پيدا كند. يعني خود اين زيرساخت است كه اقتصاد را هدايت ميكند و به آن سرويس ميدهد. هم اكنون در حوزه جامعه اطلاعاتي، اقتصاد دانايي شكل گرفته است و اين زيرساخت پيشرفته ICT به بهترين وجه ميتواند هدفهاي اقتصاد دانايي را محقق كند. اقتصاد د انايي سه محور اصلي دارد: زيرساخت پيشرفتهICT، سرمايه انساني و پژوهش وتوسعه .براي تشكيل سرمايه انساني به يك نظام آموزشي پيشرفته احتياج است كه بتواند از ICT به بهترين وجه استفاده كند. به همين دليل در جامعه اطلاعاتي مقوله آموزش هم بايد متحول شود يعني به سمت آموزش الكترونيك هدايت شود. در حوزه سياست، اين زير ساخت پيشرفته در خدمت فعاليتهاي نظام سياسي قرار ميگيرد كه مهمترين آن دولت الكترونيك است. اگر دولت الكترونيك محقق شود پديدههاي ديگري مانند ديپلماسي الكترونيك يا ديپلماسي ديجيتال هم شكل ميگيرند. به محض شكلگيري زيرساخت پيشرفته ICT، امكانات و فرصتهايي پديد ميآيد كه تمام بخشها و عناصر جامعه را واميدارد براي بهرهگيري از آن يك فرايند تحول بنيادين را طي كنند. اين فرايند جامعه را به سمتي سوق خواهد داد كه بسياري از مولفههايش با جامعه متعارفي كه ما ميشناسيم متفاوت است. اينگونه است كه جامعه اطلاعاتي شكل ميگيرد و بهتدريج به سمتي ميرود كه مهمترين فعاليتهاي اجتماعي انسان نظير كار، توليد، خريد، فروش و معاشرت، آموزش و پژوهش و... ازمحيطهاي فيزيكي به عرصههاي ديجيتال منتقل ميشوند. نكته ديگراين است كه جامعه اطلاعاتي همزمان با توسعه و گسترش اينترنت شكل گرفته است. يعني درواقع اين اينترنت است كه آن عرصههاي حضور در دنياي ديجيتال را فراهم آورده است. پس يكي ديگر از مهمترين ويژگيهاي جامعه اطلاعاتي اين است كه اينترنت در همه ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسان حضور چشمگيري دارد. به همين دليل وقتي كه صحبت از درجات شكلگيري جامعه اطلاعاتي در يك جامعه به ميان ميآيد اولين معيار اين است كه ببينيم ميزان دسترسي به اينترنت و استفاده از آن براي فرد، جامعه و سازمان چقدر است. البته اين نكته را هم اضافه كنم كه وقتي صحبت از زيرساخت پيشرفته ICT ميشود تاكيد بر همگامي مستمرآن با پيشرفتهاي فناوري در حوزه ارتباطات و اطلاعات است . پس يكي ديگر از ويژگيهاي جامعه اطلاعاتي همگامي آن با مسير پرشتاب تحولات تكنولوژيك است.
با نگاهي ديگر البته، نميتوان مجموعهاي از بنگاههاي اقتصادي توسعه نيافته داشت و بعد ادعا كرد كه جامعه اطلاعاتي در حد مطلوب مسير تكامل خود را طي ميكند. يا در بعد سياسي يك نظام غير دموكراتيك داشت و ادعا كرد كه جامعه اطلاعاتي در وضعيت مطلوب قرار دارد. به نظر من اينها با هم همخواني ندارند. جامعه اطلاعاتي با توسعه اقتصادي همبستگي بالايي دارد و نيز الزاماتي را بر نظام سياسي تحميل ميكند و آن را واميدارد كه به سوي دو فرايند ليبراليزه شدن و دموكراتيك شدن گام بردارد. در جامعه اطلاعاتي شفافيت اطلاعات و اطلاعرساني بسيار مهم است. به محض اينكه شفافيت اطلاعاتي آمد انحصار اطلاعات دردست حكومت، شكسته ميشود. با شكسته شدن انحصار اطلاعاتي، به طور طبيعي يكي از شالودههاي بنيادين نظام غيردموكراتيك فرو ميريزد و بعد مسئله پاسخگويي مطرح ميشود. يعني بدون شفافيت و شكسته شدن انحصار اطلاعاتي، پاسخگويي شكل نميگيرد.
در همان برنامه اشاره كرديد كه جامعه اطلاعاتي دغدغه اصلي حاكميت نيست. به نظر شما در اين شرايط و با امكانات موجود چه بايد كرد كه حاكميت متوجه اهميت اين موضوع شود؟
من يك پيشفرض دارم و آن اينكه تحقق جامعه اطلاعاتي جبر زمانه است. چون پديدهاي است كه زيربنايش پيشرفتهاي علمي و فني است. اگر پيشرفتهاي علمي و فني مخصوصا در حوزه اطلاعات و ارتباطات شكل نميگرفت، جامعه اطلاعاتي قابل طرح نبود. از آنجا كه در فرايندها و پيشرفتهاي علمي و فني جبر حاكم است ميتوان نتيجه گرفت كه تحقق جامعه اطلاعاتي يك جبر است، چه حكومت بخواهد و چه نخواهد. البته اين فرايند براي جوامعي پرهزينه است و براي جوامعي ديگر به جاي اينكه هزينه ايجاد كند تبديل به عامل تحقق هدفهاي توسعه ميشود. در واقع خود تبديل به اهرم توسعه ميشود اما در جوامع غيردموكراتيك بخشي از منابع حكومت بايد صرف جلوگيري از شكل گيري آن گردد... در مورد ايران، حكومت نوعي بلاتكليفي تعمدي پيرامون جامعه اطلاعاتي دارد. يعني حكومت نميخواهد كه رسما و قانونا تكليف اين پديده را روشن كند...
تجربه ايران نشان ميدهد كه ورود فناوريهاي جديد همواره با مقاومت حكومتها همراه بوده است كه باعث اتلاف سرمايههاي بسياري شده است. به نظر شما چه بايد كرد كه پديده جامعه اطلاعاتي دچار اين وضعيت نشود و در زمان كمتر و با هزينه اي پايينتر محقق شود؟
تا زماني كه جامعه اطلاعاتي به دغدغه حاكميت تبديل نشود شما نميتوانيد جلوي اين مقاومت را بگيريد.
از نظر من روشنفكران و نخبگان مرتبط با ICT به چند گروه تقسيم ميشوند. گروه اول متخصصان ICT ( شامل نخبگان ارتباطات ونخبگان اطلاعات) هستند. هنوز اين دو دسته يعني نخبگان ارتباطات ونخبگان اطلاعات در ايران دو گروه متمايز را تشكيل ميدهند و پيوندهاي ارگانيك ميان اين دوحوزه را درست درك نكرده اند، دو ساز متفاوت ميزنند و هيچ جايي نيست كه بين اين دو پلي برقرار كند. يكي از كارهايي كه واقعا دلم ميخواهد انجام دهم اين است كه كمك كنم اين دو گروه در يك تشكل دركنارهم بنشينند و نخبگان فكري جامعه ICT را تشكيل دهند.
گروه ديگر نخبگان و روشنفكراني هستند كه دغدغه توسعه دارند و گروه سوم هم انديشمنداني هستند كه بهطور خاص روي توسعه اقتصادي كار ميكنند. از اين سه گروه گروه اول كه خودبخود دغدغه ICT دارند. گروه دوم يعني نخبگان توسعهاي و گروه سوم يعني نخبگان توسعه اقتصادي هنوز ترديد دارند كه آيا ICT يك محور توسعه اقتصادي هست يا نه؟ در اين شرايط چه بايد كرد؟ به نظر من بار اصلي اين رسالت فرهنگي بر دوش نخبگان ICT است. اين گروه بايد بنشينند و براي خودشان ماموريتي تعريف كنند كه از طريق برگزاري كنفرانسها، نوشتن مقالات و... اين آگاهي را منتقل كنند كه اگر ICT در ايران تاثير تعيين كننده و معنيداري روي توسعه اقتصادي ندارد مشكل در جاي ديگري بوده است. ازجمله در همان نكتهاي كه عرض كردم، ICT دغدغه حاكميت نيست، اگر باشد تمام شرايط را مهيا ميكند تا ICT تبديل به اهرم توسعه شود.
گروه چهارم فرهنگسازان جامعه هستند كه هنوز با بحث ICT و جامعه اطلاعاتي آنگونه كه بايد درگير نشدهاند. به هر حال اگر ICT در كانون توجه حاكميت قرار نگيرد، تحقق جامعه اطلاعاتي بسيار كند و پرهزينه ميشود و هزينهاش را مردم ميپردازند. براي انتقال آگاهيهاي لازم و فرهنگسازي البته رسانهها نقش مهمي دارند.
طرح اين مباحث در رسانهها با ايجاد محدوديت از سوي حاكميت مواجه نخواهد شد؟
اين پديده چند وجه دارد. فقط طرح مسائلي كه براي نظام حاكميت تهديد ايجاد كند حساسيت برانگيز است كه ميتوان روي آن با ظرافت وتدبير كار كرد.
با توجه به تاثيرات و تهديدات سياسي ICT آيا ميتوان از يك نظام سياسي انتظار داشت كه زيرساخت پيشرفتهاي را براي تحقق آن فراهم كند؟
ما دو نوع نگاه به مسئله تكنولوژي داريم. يك نگاه انفعالي كه در آن صبر ميكنيم كه تحولات روي دهند و بعد شروع ميكنيم به برنامهريزي براي جذب آن تكنولوژي. اين نگاه باعث اتلاف منابع ميشود. نگاه ديگر نگاه فعال است كه به نظر من رسالت مركزي مثل مركز پژوهشهاي ارتباطات در اين است كه با مطالعه و آيندهنگري، تحولات تكنولوژي را بررسي كند و نتايج اين بررسيها را انتشار دهد. يعني به عنوان بازوي مشورتي تصميم گيران ICT ايفاي نقش كند. اگر زيرساخت پيشرفته بخواهد خود را با تحولات تكنولوژيك همراه كند به خدمات پشتيباني پژوهشي نياز دارد كه به نظر من درحال حاضر دركشور وجود ندارد.
يكي ديگر از دغدغههاي جامعه اطلاعاتي كه شما به آن اشاره كرديد ضعف آمار و اطلاعات است، ريشه اين مشكل در كجاست؟
يكي اينكه از نظر علمي توسعه نيافتهايم و ديگر اينكه تقاضاي موثر براي علم وجود ندارد. علم در جامعهاي رشد ميكند كه يافتههاي علمي، شالوده تصميمگيري و سياستگذاري و برنامهريزي باشد. ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه هرچه جلوتر برويم ريسك تصميمات غلط بيشتر ميشود. اين ريسك درسطح ملي هزينههاي سنگين مالي و غيرمالي بر يك ملت تحميل ميكند. در چنين شرايطي كه هرچه جلوتر ميرويم مسائل پيچيدهترو تخصصيتر ميشوند تصميمگيري در مورد آنها نيازمند نگاه علمي و يافتههاي علمي است. اما در ايران، مهمترين و تخصصيترين تصميمات توسط افرادي گرفته ميشود كه نه تنها خود نگاه علمي ندارند، بلكه به استفاده از يافتههاي علمي ديگران هم اعتقاد ندارند. عدهاي معتقدند كه در كشور ما پژوهشهاي زيادي انجام ميگيرد، اما نتايج آن در تصميمگيريها دخالت داده نميشود. به نظر من در بسياري از زمينهها اساسا يافته علمي نداريم. باز تاكيد ميكنم كه وقتي دغدغه نظام حاكميت توسعه نيست، نگاه علمي و مبتني بر پژوهش در فرايند تصميمگيري وجود ندارد. در نتيجه موسسات پژوهشي كار خود را انجام ميدهند و نهادهاي اجرايي هم بدون بنيان علمي، تصميمگيري و سياستگذاري ميكنند.
نكته ديگر اين است كه ما هنوز به جايگاهمان در رتبهبنديهاي جهاني حساس نشدهايم. اين رتبهبنديها يكي از مولفههاي جامعه اطلاعاتي است. جامعه اطلاعاتي چون به جامعه جهاني وصل است عملكردش توسط نهادهاي برونمرزي مدام مورد ارزيابي قرار ميگيرد و نتايج اين ارزيابي به افكار عمومي جهان برميگردد. چند سالي است كه اين رتبهبنديها اهميت پيدا كرده است و در برخي از اين رتبهبنديها ايران حضور دارد. در برخي از اين رتبهبنديها جلوي اسم ايران چيزي نوشته نشده است. اين نشان ميدهد كه آمار و اطلاعاتي در آن مورد وجود ندارد، دغدغه كسي هم نيست كه اين آمار را توليد كند. در حاليكه حتي در منطقه خاورميانه، بسياري از كشورها اين آمار را ارائه ميدهند. هم اكنون بيشترين خلاها در زمينه آمار مربوط به IT است كه نيازمند يك نهاد متولي است. البته مشكل ديگري هم كه ما داريم اين است كه توليد آمار و اطلاعات در يك نظام غيردموكراتيك حساسيت سياسي ايجاد ميكند...در يك نظام غير دموكراتيك اشخاص و سازمانهاي غيردولتي نميتوانند به راحتي وارد كار توليد آمار و اطلاعات شوند. سازمانهاي دولتي هم ممكن است آمار و اطلاعات تحريف شده داشته باشند، اما بالاخره بايد از جايي شروع كرد. ازجمله با همين سازمانهاي پژوهشي موجود. البته من فكر نميكنم دولت بتواند تحمل كند يك شركت خصوصي آمار و اطلاعات توليد كند مگر اينكه تحت نظارت ويا مورد اعتماد خودش باشد. در اين حالت هم ممكن است اين شبهه ايجاد يشود كه آمار و اطلاعات آن معتبر نباشد. به هر حال اين از آن مباحثي است كه برايش راه حل ندارم. ضمن اينكه به نظرم هر چقدر نهاد پژوهشي در ايران ايجاد شود حتي تحت نظارت دولت، بهتر از وضع موجود است. حتي اگر ناكارامد باشد و به خاطر حساسيتهاي سياسي مجبور شود آمار غيرواقعي منتشر كند. حداقل اين است كه با روششناسي اين كار آشنا ميشويم و تعداد زيادي پژوهشگر تربيت ميشوند كه به محض مساعد شدن فضا بعنوان سرمايه انساني به كار مشغول ميشوند.
درجريان آماده شدن براي اجلاس ژنو متوجه شدم كه بزرگترين مشكل ما فقدان آمار و اطلاعاتICT است. پيشنهاد كردم كه پروژهاي تعريف كنيم و در آن به توليد آمار بپردازيم، ولي پذيرفته نشد. به نظر من مركز پژوهشهاي ارتباطات ميتواند متولي جمعآوري دادههاي مربوط بهICT (نه فقط ارتباطات) شود.
موضوع دولت الكترونيك چطور؟ چرا اينقدر كند پيش ميرود؟
شما در شرايطي در مورد دولت الكترونيك صحبت ميكنيد كه در راس سازمانهاي ما افرادي قرار گرفتند كه شايستگيهاي حرفهاي را براي اداره آن ندارند و به دلايل غيرحرفهاي مدير آن سازمان شدهاند. در واقع به فكر اداره بهتر سازمانشان نيستند. در حاليكه اساسا فلسفه دولت الكترونيك، استفاده از ICT براي ارايه بهتر خدمات موجود وجديد است. لازمه اين كار اين است كه فرايندهاي موجود در اين سازمانها مورد بازنگري و مهندسي مجدد قرار گيرد. با اينكار من شك ندارم كه در سازمانهاي دولتي بسياري از پستها و فرايندها حذف خواهد شد كه ساختار قدرت را در درون سازمانها به هم ميريزد و اين خود اولين مانع پيشبرد دولت الكترونيك است. بسياري ازكساني كه الان سازمانهاي دولتي را اداره ميكنند خود ميدانند كه اگر دولت الكترونيك مستقر شود اولين چيزي كه تهديد ميشود منافع آنهاست. البته چالش زيرساخت هم مانع ديگر است. شما نميتوانيد بحث دولت الكترونيك را بدون يك زيرساخت پيشرفته مطرح كنيد. به هرحال هرقدر كه دولت الكترونيك ديرتر در كشور جذب شود مردمي ضرر ميكنند كه از اين سازمانهاي دولتي سرويس ميگيرند.
مخالفت با دولت الكترونيك از جهاتي شبيه مخالفت با خصوصيسازي است. در هردو وابستگي مردم بويژه معاش آنها به دولت كمتر ميشود و اين مطلوب يك نظام سياسي نيست.
بله درست است. اين هم يك وجه قضيه است چون با دولت الكترونيك خدمات دولتي جديدي ايجاد ميشود كه بخشي از آنها را بايد شركتهاي خصوصي ارائه دهند و اين خودش براي مردم هم اشتغال ميآورد و هم ثروت.
در حوزه فرهنگ به مسايلي مثل بحران هويت، تنوع روزافزون فرهنگ و حساسيت مردم به كيفيت زندگي و مديريت گذار از آموزش سنتي اشاره كرديد. مقداري مفصلتر اين موارد را طرح كنيد.
تنوع روزافزون عناصر فرهنگي، عامل اثرگذار بر بحران هويت است. موارد ديگري هم هستند كه حتما بايد به آنها پرداخت. ولي نكته مهم آن است كه بحران هويت بايد با خرد و تدبيرتحليل و مديريت شود. هرچه پيشتر ميرويم آگاهيهاي مردم بيشتر ميشود. در درجه اول آگاهي به حقوقشان بيشتر ميشود و حقوق تازهاي نيز شكل ميگيرد. از جمله اگر مردم در سرزميني زندگي كنند كه كيفيت زندگي مدام در حال سقوط باشد آگاهي به اين حق شكل ميگيرد كه از نظام حاكم بخواهند كيفيت زندگيشان را بهبود ببخشد وآن را وظيفه دولت بدانند. فلسفه وجودي دولت نيز همين است كه از منابع موجود جامعه به گونهاي استفاده كند كه كيفيت زندگي مردم روز به روز بهبود يابد. مردم از طريق فرصتهاي اطلاعرساني جامعه اطلاعاتي است كه در جريان كيفيت زندگي جوامع ديگر قرار ميگيرند وخود را با آنها مقايسه ميكنند.
براي كيفيت زندگي شاخصي تعريف شده كه متغيرهاي اقتصادي، اجتماعي و از آن مهمتر متغيرهاي سياسي دارد. معناي آن اين است كه براي دستيابي به كيفيت زندگي، رفاه اقتصادي ودرآمد مناسب لازم است ولي كافي نيست. آزاديهاي اجتماعي وسياسي هم اهميت دار. كيفيت زندگي ابعاد پيچيده اي دارد و مدل سنجش آن يك مدل چند بعدي است. به نظر من بحث مديريت كيفيت زندگي بايد درجامعه اطلاعاتي به دغدغه فرهنگي تبديل شود تا فرهنگ سازان و دستاندركاران رسانههاآن را به دغدغه دولت تبديل كنند.
و مديريت گذر از نظام آموزشي سنتي؟
بله اين موضوع نيز بسيار مهم است. مديريت گذر از وضعيت فعلي به وضعيت جامعه اطلاعاتي بحث بسيار مفصلي است كه من تنها به مديريت گذر از نظام آموزشي سنتي اشاره كردم. اينها بحثهاي بسيار مفصلي را ميطلبند. همين طور است مديريت گذر به ديپلماسي ديجيتال و....
به طوركلي اگر گذراز وضع موجود به درستي هدايت نشود هزينههاي سنگيني را بر جامعه تحميل خواهد كرد. به نظر من اينها بحثهاي بسيارمهم مربوط به جامعه اطلاعاتي هستند كه بحث محوري آن همان نگاه فلسفي به جايگاه انسان در جامعه اطلاعاتي و به تبع آن جايگاه انسان ايراني درجامعه اطلاعاتي است كه جدلها وپرسشهاي دشواري را به همراه مي آورد.
آنچه بهعنوان دغدغه مطرح كردم هر كدام حاوي سئوالاتي است كه ميتوان در ميزگردهاي مختلف مورد بحث قرارگيرد. حتي ميتوانيد در وبسايت مركز، گروههاي گفتوگو داشته باشيد و يا از راههاي ديگر اين موارد را به بحث بگذاريد تا صاحبنظران و انديشمندان حوزههاي مختلف هريك ديدگاه خود را درباره آنها مطرح سازند. هدفم طرح سئوال بود تا پاسخ.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: