راهکارهای اشاعه آزادیبيان
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[15 Sep 2007]
[ دکتر شهیندخت خوارزمی]
آزادی بيان، اصل بنيادين دموکراسی است و در فرايند تحول سياسی غرب تکوين يافته است و با نظام استبدادی و غيردموکراتيک تضادی وجودی دارد.
برای آنکه آزادی بيان در جوامع در حال توسعه – از جمله ايران – اشاعه يابد و به فرهنگ تبديل شود، بايد ديد در اين کشورها ساختار سياسی و شکل حکومت چگونه است و در کدام مرحله از تحول خود قرار دارد. ميزان دموکراتيک بودن هرجامعه ای را می توان با نشانههايی چون وجود نهادهای منتخب مردم مانند مجلس و رياست جمهوری، انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد و به طور کلی رسانههای آزاد و جامعه مدنی فعال و آزاد و گسترده و بخش خصوصی توسعه يافته سنجيد. همه اينها نشانه حضور و مشارکت فعال و موثر مردم در عرصههايی است که سرنوشت آنان رقم زده میشود. جوامع از نظر بود و نبود نشانههای فوق در طول يک پيوستار قرار میگيرند. در يک سوی پيوستار، جوامع دموکراتيک قرار میگيرند که در آنها ويژگیهای فوق در حد کمال وجود دارد و در سوی ديگر جوامعی قرار دارند که به دليل وجود ساختار سياسی غير دموکراتيک و حکومت استبدادی، هيچ کدام از اين ويژگیها وجود ندارد. در دنيای واقعی، به جز معدودی از کشورها، اغلب آنان جايی در ميانه پيوستار قرار می گيرند. امروزه بيشتر جوامع غير دموکراتيک در حال گذر به سمت دموکراتيک شدن هستند و در آنها، نشانههای مذکور به تدريج آشکار می شوند. کشورهای در حال توسعه، از اين دستهاند و البته از نظر ميزان دموکراتيک بودن و برخورداری از ويژگیهای فوق بايکديگر تفاوت دارند.با اين فرض که در جهان در حال توسعه، ساختار حکومت طبق تعريف فوق، دموکراتيک نيست، برای اشاعه آزادی بيان، نخستين راهکار منطقی که به ذهن می رسد، راهکاری است ساختاری، يعنی تغيير ساختار حکومت از استبدادی به دموکراتيک. ولی حکومتهای غير دموکراتيک داوطلبانه و به دست خود به چنين تحولی دست نمی زنند. در نتيجه، اين راهکار در کوتاه مدت عملی نيست. راهکارهای فرهنگی عملیتر به نظر می رسند و البته آثارشان در درازمدت آشکار می شود. مهم ترين اين راهکارها به شرح زير هستند:
-حذف بيسوادی و بالا بردن سطح سواد و آگاهی و شعور سياسی مردم
-رشد سازمانها و تشکلهای مردمی و غير دولتی (NGOها)
-رشد مطبوعات حتی در شرايطی که از آزادی بيان برخوردار نباشند
-توسعه و گسترش زيرساخت پيشرفته ICT با هدف تسهيل دسترسی آزاد و آسان و ارزان مردم در همه گروهها و قشرهای سنی و جنسيتی و اجتماعی به اينترنت و ساير فرصتهای جامعه اطلاعاتی – معرفتی
-تماس بيشتر با جهان دموکراتيک و حضور گسترده و فعال جامعه، سازمانها، گروهها و افراد در عرصههای فرهنگ، سياست و اقتصاد جهانی
راهکار ديگری که از اهميت بالا برخوردار است، تسهيل و تسريع فرايند پاراديم شيفت حاکمان و رهبران سياسی جامعه است. در کشورهای در حال توسعه اغلب کسانی قدرت و حکومت را در دست دارند که از الگوها و سرمشقهای ذهنی استبدادخواه و اقتدارگرا و توسعه ستيز برخوردارند. اين پاراديمها بايد جای خود را به پاراديمهای آزادانديشی و آزادیخواهی و توسعهخواهی بدهد و انگيزههای قدرت طلبانه آنان، جايگزين انگيزه خدمت به مردم شود، تا راه را برای آزادیبيان بهعنوان مهم ترين دستاورد جامعه بشری و فضيلتی ارزشمند هموار سازند. اين فرايند پاراديم شيفت به خودی خود اتفاق نمیافتد و به تدبيرهای خردمندانه مديريت فرهنگی نياز دارد.
چالشهای آينده اين جوامع در صورت بیتوجهی به آزادیبيان:
آزادیبيان، نه تنها نشانه توسعه سياسی است، بلکه پيش شرط توسعه اقتصادی است. در جهان تکنولوژيک شده امروز، توسعه اقتصادی بدون بنيان پيشرفته علمی- تکنولوژيک ميسر نيست که در ادبيات معاصر، توسعه دانايی محور و اقتصاد دانايی ناميده میشود. اقتصاد دانايی، سه محور اصلی دارد:
1-زير ساخت پيشرفته ICT
2-سرمايه انسانی مجهز به دانش و مهارت مورد نياز بازار کاری که به سرعت در حال تحول است و دارای قابليت بالا در پاسخگويی به سرعت پرشتاب منسوخشدن دانش و مهارتهای رو ز
3-زير ساخت پيشرفته تحقيق و توسعه که بتواند پاسخگوی نياز مبرم بنگاههای اقتصادی به نوآوری مستمر و رقابت پذيری سرعت محور باشد .
در شرايط کنونی ،کشورهای در حال توسعه نمیتوانند برنامه توسعه ملی خود را دانايی محور تعريف نکنند. ايران نيز در برنامه چهارم توسعه خود دانايی محوری را اصل بنيادين اين برنامه قرارداده است. هر سه محور مذکور به ويژه زير ساخت پيشرفته تحقيق و توسعه که بايد به توليد تکنولوژیهای نو بپردازد، به فضای فرهنگی- سياسی خلاقيت پرور نياز دارد، يعنی فضايی مساعد برای رشد و ابراز ايدههای خلاق و نو وبديع و نامتعارف و حتی سنت شکن که در آن آزادی بيان به ارزش حاکم تبديل شده باشد. در اين معناست که آزادیبيان به فضيلت اقتصادی و پيش شرط توسعه اقتصادی تعبير می شود .در جريان تجربه است که اين کشورها می آموزند که نمی توان آزادی بيان را در عرصه سياسی محدود کرد و انتظار داشت خلاقيتهای مورد نياز توسعه اقتصادی دانايي محور شکوفا شوند. اين چالش مهم جوامع غير دموکراتيکی است که در باره نقش آزادی بيان در توسعه اقتصادی ترديد دارند. داستان کشورهای دارای حکومتهای آمرانه ای که به توسعه اقتصادی دست يافته اند، داستان ديگری است و در اين بحث کوتاه نمی گنجد.
چالشهای ديگری نيز بر سر راه سرکوب آزادی بيان وجود دارد، از جمله :
-در اين کشورها، سرکوب آزادی بيان، توسعه سرمايه انسانی را محدود می سازد و مانع شکوفايی کامل پتانسيلهای وجودی نسل آينده – کودکان و جوانان امروز- میشود. استعداد خلاقيت و نوآوری، استعدادی است محوری که در برخورد با نخستين سدهای آهنين سرکوب آزادیبيان – آزادی ابراز عقايد سياسی و دينی – در کودک و نوجوان کشته می شود و بر رشد ساير استعدادها نيز اثر می گذارد.
-بخش مهمی از منابع جامعه صرف مبارزه با آزادی بيان می شود و با حضور افراد فرهيخته و صاحب فکر و صاحب عقيده و نظر در زندانها به جرم ابراز انديشه و عقيدهای متفاوت با نظر و عقيده حکومت، کشور و نظام حاکم، در افکار عمومی جهان و نزد سازمانهای مدافع حقوق بشر، منفور شناخته میشود. در جهان به هم پيوسته کنونی و با وجود سازمانهای غيردولتی صاحب نفوذ و مدافع حقوق بشر و رسانههای پرنفوذ و قدرتمند جهانی و بازارهای حساس به عملکرد سياسی کشورهای در حال توسعه، کمترين تاثير اين امر، آن است که کشور مزبور از فرصتهای پر ارزش اقتصادی و فرهنگی جهانی محروم می شود. چند نمونه آن ميزبانی رويدادهای ورزشی و سياسی و فرهنگی جهان مانند ميزبانی مسابقات جام جهانی و المپيک و اجلاسهای سران و نمايشگاههاست .از آن مهمتر، فرصت جذب منابع باارزش جهانی – سرمايه و نيروی فکری متخصص و توريسم – را از دست میدهد.
-زندگی در جامعه ای که مردمش از آزادی بيان محرومند، هويت ملی، غرور ملی و حس عزت نفس را در افراد جامعه مخدوش می کند. مردم اين گونه جوامع، دربرابر ملتهای آزاد سرزمينهای دموکراتيک ناخودآگاه احساس حقارت می کنند. به ويژه نخبگان و فرزانگان و انديشمندان و قهرمانان جامعه با احساس تلخ حقارت و عدم امنيتی که از جانب نظام حکومت بر آنها تحميل شده، نمی توانند در عرصههای بين المللی آن گونه که شايسته است عرض اندام کنند و برای درخشيدن و کسب نام، به نيرويی چند برابر حريف نياز دارند. در چنين فضايی، در عرصههای مختلف- ورزش، هنر، علم و تکنولوژی- کمتر میتوان عظمت و قدرت جهانی پايدار آفريد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: