دموكراسى شهرى و فضاهاى عمومى [ دموکراسی دیجیتال ]
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[18 Aug 2010]
[ محمد حسين فيروزي]
•«دموكراسى شهرى» به مثابه نوعى از رفتار جامعوى
پرسش از رابطه ميان «دموكراسى شهرى» و «فضاى عمومى شهرى دموكراتيك» مستلزم بسط مفهوم «دموكراسى» و صفت منبعث از آن (دموكراتيك) به حوزه مناسبات جامعوى و ويژگى هاى شخصيتى افراد جامعه است.
به واسطه اين متد جامعه شناختى وجهه «سياسى» دموكراسى شهرى نيز تبيين خواهد شد.
اين امر كه «ذهنيت» شهرنشين قابليت به رسميت شناختن انديشه و عمل ديگرى را داشته باشد و بتواند عارى از خصايص خود پسندى «EGOISM» با شهرنشينان ديگر تعامل جامعوى داشته باشد، نقطه عزيمت نيل به يك «دموكراسى شهرى» است. «خود را محور همه چيز دانستن، فقط به مصالح خويش انديشيدن و بى اعتمادى به ديگران»۱ از ويژگى هاى خودپسندى است.
هنگامى كه فرد در كنه و بنه عقيدتى خود و در حوزه تعاملات جامعوى، عقيده و عمل ديگران را «هيچ» انگارد و تبعات اين «هيچ انگارى» را فاقد تاثير گذارى جامعوى بركنش افراد ديگر به شمار آورد، پروسه بسط «دموكراسى شهرى» و موجوديت آن به مخاطره مى افتد.
خودجامعوى «Socialself» به زعم «ميد» حاصل واكنش هاى ديگران نسبت به فرد است و شخص با آگاهى از اين هويتى كه توسط ديگران ايجاد شده به خود آگاهى مى رسد. بنابراين اگر «خودپسندى» معيارى براى كنش شهرنشينان باشد و اين خصيصه محور تعامل آنان با «همشهريان» خويش باشد، خودجامعوى و خودآگاهى ناشى از آن نيز به يك خودپسندى «Egoism» بدل خواهد شد. در چنين حالتى يك ذهنيت غيردموكراتيك قوام خواهد يافت كه قاصر از شركت در يك پروسه دموكراتيك سياسى براى «اداره شهر» است. مضحك خواهد بود اگر اين باور را داشته باشيم كه شهرنشينانى كه قادر به «تعامل دموكراتيك» با يكديگر نيستند، توان اين را داشته باشند كه در اداره دموكراتيك شهر مشاركت داشته باشند. (به طور مثال در ايران و در همين تهران قطعاً همگى ما شاهد درگيرى رانندگان بر سر سوار كردن مسافر و شمايل بديع و اعجاب آور رانندگى در خيابان ها هستيم. شهرنشينان تهرانى همراه با رانندگى، توامان همشهريان خود را نيز مورد نوازش زبانى قرار مى دهند! و حقوق يكديگر را خدشه دار مى كنند كه اين امر نمونه بارز خودپسندى و به تبع آن يك تعامل غيردموكراتيك است)
در چنين شرايطى ساخت جامعوى
(Social Stracture) به عنوان مجموعه روابط و مناسبات بين افراد يك ساخت غيردموكراتيك خواهد بود و رفتار سازمانى «Organizatior Behavior» نيز از وجه دموكراتيك عارى خواهد بود.
رويكرد جامعه شناختى خرد «Micro Socialogy» به زيست شهرى يعنى بررسى در نحوه رفتار بين افراد و تعامل رودرروى آنها در زندگى شهرى ما را به فهم دقيق و سنجش اوضاع سياسى «شهر» و نحوه اداره شهر و اينكه آيا اين نحوه اداره دموكراتيك است يا خير، مى رساند. اين امر قطع به يقين ياريگر نگاه جامعه شناختى به يك «فضاى عمومى دموكراتيك» نيز خواهد بود.
«دموكراسى شهرى» از لحاظ سياسى بر لزوم انتخابى بودن نهاد هاى شهرى از سوى شهروندان و همچنين نمود يافتن «نهاد مدنى» در بطن زيست شهرى تاكيد مى كند. در جوامع توسعه يافته شهروندان در نحوه اداره امور شهرى دخالت تام دارند. تصميمات مهم در اين عرصه بدون اخذ مشاوره از نهاد هاى مدنى و شهروندان اتخاذ نمى گردد.
در چنين حالتى يك عقلانيت يافتگى بوروكراسى در شهر كه نمادى از دموكراتيك بودن آن است در سازمان يافتگى شهر رخ مى نماياند.
شهر دموكراتيك، فضاى عمومى دموكراتيك. شهر توتاليتر، فضاى عمومى توتاليتر
مطابق آنچه كه در باب ذهنيت دموكراتيك شهرنشينان و خصايص ذهنى و شخصيتى و ارتباط آن با نحوه اداره شهر شرح داده شد.
همين مبحث و سوگيرى تئوريك در بررسى فضاهاى عمومى شهر نيز اهميت خود را نشان مى دهد.
«فضا هاى شهرى به طور كلى نظم عمومى جهان انسانى را بازتوليد مى كند»۲. در اين فضا ها تماس ميان شهرنشينان اتفاقى آنى و زودگذر است. به زعم جين جاكوبز منتقد معمارى آمريكايى؛ پياده رو هاى شهرى به مثابه يك فضاى عمومى در به وجود آوردن يك فضاى همدلانه و جو اعتماد و صميميت ميان افراد موثرند (ادعاى جاكوبز با ملاحظه فضاى عمومى شهر هاى توسعه نيافته به راحتى قابل نقد است.) فضاى عمومى شهر همانطور كه از نام آن پيداست، يك فضاى «عمومى» است. عمدتاً به فضاى عمومى شهر به عنوان يك واحد محيط شناختى «Ecological Unit» نگريسته مى شود و مباحث شكل گرفته پيرامون آن يك نوع ريخت شناسى «morphology» صرف است. نقشى كه فضا هاى عمومى شهر در شكل دهى به كنش انسان شهرى ايفا مى كنند و همين طور تاثير كنش انسان شهرى در چگونگى كاركرد فضاى عمومى شهر غيرقابل كتمان است.
در اين راستا مى بايست «Urban Ecology» در پيامد بررسى جامعوى «Social» «شهر» موضعيت پيدا كند. چه به زعم لوونتال شهر داراى كيفيت نمادينى است كه محيط آن بازتابى از مقتضيات عقيدتى و هنجار هاى جامعوى
«Social norme» همان عصر است. فضاى عمومى «شهر» نظير پارك ها، بوستان ها، پياده رو ها و ميادين در كشور هاى توسعه نيافته فاقد پشتوانه دموكراتيك هستند. عدم وجود نهاد هاى مدنى كه جداى از ممانعت حكومت ها براى به وجود آمدن آنها، به علت ذهنيت غيردموكراتيك شهرنشينان فرصت نمود يافتن را كسب نكرده اند، اصلى ترين دليل عدم كارايى جامعوى فضاهاى عمومى در «شهر توسعه نيافته» است. ولى در يك شهر توسعه يافته به علت بسط ذهنيت دموكراتيك و وجود يك دموكراسى شهرى در همه ابعاد سياسى، اقتصادى و بالاخص مناسبات جامعوى، فضاى عمومى شهر ها واجد خصيصه اى بنيادى در جهت اعطاى «آرامش روانى» به شهروندان و رواج گفتمان دموكراتيك است.
فضاى عمومى شهر هاى توسعه يافته مانند مراكز خريد و پارك ها به علت بسط ذهنيت دموكراتيك بهترين مكان براى تماس چهره به چهره ميان شهروندان است و چه بسا در اين رهگذر مشتريان و استفاده كنندگان ثابت اين مكان ها، تشكيل يك اجتماع «Community» را بدهند اجتماعى در دل يك جامعه «Society». حتى در مواقعى شاهد آن هستيم كه يك سازمان جامعوى غيررسمى «Informal Organization Social » در اثر ممارست حضور در فضاى عمومى شهر شكل مى گيرد كه اصلى ترين كاركرد آن به وجود آمدن يك سازگارى جامعوى «Adjustment Social»ميان شهروندان است.
مطابق آنچه پيشتر ذكر شد، پيش شرط كارايى جامعوى فضا هاى عمومى شهر، نمود يافتن يك ذهنيت دموكراتيك و عارى از حس تجسس است. در شهر هاى توسعه نيافته، افراد در فضاى عمومى شهر احساس «آزادى» نمى كنند. فضاى عمومى در اين گونه شهر ها مملو است از افراد بيكار، كنجكاو، انواع و اقسام دوره گرد ها و... بنابراين حضور در فضاى عمومى نه تنها آرامش بخش نيست بلكه پريشانى ذهنى و عدم آسودگى را به همراه مى آورد. پس به مرور از كسانى كه براى كسب «آرامش ذهنى» از آن استفاده مى كنند، تهى مى شود و دربست به بيكاران، معتادان و دوره گرد ها اختصاص مى يابد. اينچنين است كه فضاى عمومى در يك «شهر توسعه نيافته» به عنوان يك محل «كژ كارور جامعوى» كه از انحرافات گوناگون مملو است نگريسته مى شود، نه مكانى براى گريز از جنب وجوش آزار دهنده شهر.
اين امر تبعات وخيمى را براى شهرنشينان به همراه مى آورد. هنگامى كه فضاى عمومى و وجود آن از حافظه جامعوى «Social memory» پاك شود، ديگر مكانى براى تعامل چهره به چهره، حتى به صورت آنى و زودگذر وجود نخواهد داشت و برخورد شهرنشينان با يكديگر تنها در مكان هايى ميسر خواهد شد، كه آن مكان ها فاقد كاركرد جامعوى يك فضاى عمومى هستند.
يك شهرنشين هنگامى كه همشهرى خويش را ببيند كه در پاركى، آسوده مشغول مطالعه يا لذت بردن از فضاى سرسبز آن است، ناخودآگاه اين حس نيز به او منتقل مى شود كه او نيز احساس آرامش مى كند. شايد بتوان ادعا كرد كه مهمترين كاركرد جامعوى يك فضاى عمومى شهر بايد «انتقال حس آرامش» به جماعت «Crowd» حاضر در آن باشد.
• فضاى عمومى «شهر» توسعه نيافته، فضايى ايدئولوژيك
در پيامد بررسى «فقدان دموكراسى شهرى» در شهر توسعه نيافته و فضاهاى عمومى غيردموكراتيك آن، كاركرد ايدئولوژيك اين فضاهاى عمومى نمود مى يابد.
«فضاى عمومى شهر» در اين سنخ از شهرها، مملو است از نمادهاى يك حكومت ايدئولوژيك خودكامه. زعماى شهر توسعه نيافته با توجه به اين امر كه فضاهاى عمومى در دسترس همگان قرار دارد، سعى بر آن دارند كه از طريق تسخير ايدئولوژيك فضاى عمومى، عملكرد غيردموكراتيك حكومت را تئوريزه كنند. اين «نمادهاى حكومتى» در شهر توسعه نيافته ، انسان به هر سو كه نظر مى افكند آنها را در مقابل خويش مى بيند، نه تنها همبستگى مدنظر حكومت ها را موجب نمى شود بلكه گسست بيش از پيش مردم از حكومت را عينيت مى بخشد. مثلاً معدود خارجيان و خبرنگارانى كه اجازه يافته اند از پيونگ يانگ پايتخت كره شمالى ديدن كنند، عمدتاً بر اين نكته تاكيد مى كنند كه همه ميادين و پارك ها و پياده روها مملو است از تصاوير كيم جونگ ايل رهبر كره شمالى و نمادهاى كمونيستى مختص به حزب حاكم در كره شمالى. موارد ديگرى چون عراق دوران صدام، امارات عربى متحده، سوريه، تركمنستان نيز قابل ذكرند. فضاهاى عمومى شهرهاى توسعه يافته نيز از نمادهايى براى تزيين بهره گرفته اند، ليكن اين نمادها «نمادهاى ملى» آن كشور محسوب مى شوند. يعنى اين نمادها اگر هم خصلت ايدئولوژيك دارند، تعلق به ايدئولوژى باز «Free Idology» را به ياد مى آورند نه سرسپارى به يك ايدئولوژى خودكامه «Despotic» را. اين «نمادهاى ملى» بدان جهت در فضاى عمومى شهر به كار گرفته مى شوند كه «همبستگى جامعوى» را ميان شهروندان تقويت كرده و احساس ميهن پرستى و تعلق خاطر به محل زيست آنها را موجب شود.
با اين تفاصيل ما يك رابطه مستقيم و دوسويه «دموكراسى شهرى» و «فضاى عمومى دموكراتيك» (از لحاظ سياسى) را مشاهده مى كنيم. در برخى از كشورها مانند انگليس فضاهاى عمومى، كاركردى دموكراتيك جهت نيل به اهداف سياسى شهروندان را برعهده دارند. هايد پارك در لندن مكانى است كه همگان آزادند كه عقايد و نظريات سياسى خود را بدون هيچ محدوديتى در آن ابراز دارند.
• نتيجه
۱- يكى از ضرورت هاى كارايى يك فضاى عمومى دموكراتيك، احترام شهرنشينان به شئون خصوصى يكديگر است، اگرچه فضاهاى عمومى شهر يك مكان «عمومى» است. ليكن شهرنشين توقع دارد هنگام حضور در اين مكان ها، شئون شخصى خود را دور از كنجكاوى ديگران «خصوصى» نگاه دارد. نگاه هاى كنجكاوى كه از سر تا پاى انسان را از لحاظ پوشش و چهره مورد تجزيه و تحيل! قرار مى دهد، موجب آن مى شود كه شهرنشين علاقه اى به حضور در فضاى عمومى شهر نداشته باشد. اين امر بيشتر در شهرهاى توسعه نيافته كه تاثير فرهنگ «خردگرايى» در آن اندك است خود را نشان مى دهد كه مبين عدم وجود ذهنيت دموكراتيك در شهرنشينان است.
۲- در اين نوشتار سعى بر آن شد كه مفهوم «دموكراسى شهر» فقط از حيث «سياسى» مورد توجه قرار نگيرد و به جنبه هاى ديگر آن نيز پرداخته شود. بدين معنا كه پيش شرط وجود يك «دموكراسى شهرى» از لحاظ سياسى يك «ذهنيت دموكراتيك» به شمار آورده شد. NGOها و نهادهاى مدنى جملگى سمبل «ذهنيت دموكراتيك» شهروندان به شمار مى آيند و نقش اساسى در «كارايى جامعوى» فضاى عمومى شهر مى كنند. حيطه جغرافيايى كه اين نهادها در آن به فعاليت مى پردازند فضاى عمومى شهر است. اين فعاليت موجب مى شود كه حكومت ها نتوانند كاركرد «عمومى» فضاى عمومى شهر را مصادره به مطلوب كنند و از اين فضاها براى تئوريزه كردن عملكرد خود بهره ببرند. NGOها با حضور در فضاى عمومى شهر، مطالبات شهروندان را بازگو كرده و آنها را به پيگيرى خواسته هاى خود ترغيب مى نمايند، اصلى ترين كاركرد اين نوع حركت ها، تقويت بنيان هاى «دموكراسى شهرى» است. گوشزد كردن مداوم خواست هاى شهروندان به نهادهاى شهرى و همچنين تاثيرگذارى بيان اين مطالبات بر شهروندان كه باعث مشاركت جويى آنها براى اداره شهر مى شود، زيست شهرى توسعه يافته را استمرار مى بخشد.
۳- مورد ديگرى كه با «دموكراسى شهرى» ارتباط مستقيم دارد، نحوه شالوده افكنى فضاى عمومى در شهرها است. به وجود آوردن فضاى عمومى در شهرها مى بايست يك پشتوانه علمى و جامعه شناختى داشته باشد. نمى توان به راحتى و بدون تدقيق در چيستى مناسبات جامعوى، در هر جايى از شهر يك پارك يا بوستان و... ايجاد كرد. انسان يك موجود تك ساحتى و مادى نيست و به خاطر اين صرفاً مادى نبودن، نبايد فضاى عمومى شهر او صرفاً مادى و بدون روح باشد. معمارى فضاى عمومى شهر بايد منطبق بر تمايلات و خواسته هاى شهرنشينان صورت پذيرد. فضاى عمومى شهر بايد «جان بى اوضاع جان» شهر شود تا به زندگى بى روح و ماشينى شهرى روحى از طراوت بدهد.
پى نوشت ها:
۱- دايره المعارف تطبيقى علوم اجتماعى عليرضا شايان مهر، جلد دوم، انتشارات كيهان.
۲- انسان شناسى شهرى، ناصر فكوهى، انتشارات نشر نى.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: