ركن پنهان دموكراسي
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[21 Mar 2009]
[ امير وحيديان]
گرچه گاه رسانهها بهطور مستقيم وارد مباحث و منازعات اجتماعي و سياسي نميشوند اما با بازتاب خواستههاي مردمي و از طرفي تصميمات و برنامههاي سياسي دولتمردان و احزاب و گروههاي سياسي، بهگونهاي گفتوگويي را ميان آنها سامان ميدهند.
به همين دليل رسانهها را ركن پنهان دموكراسي خواندهاند. رسانهها آگاهي را در سپهر عمومي فراگير ميسازند و بر جنبههاي ناپيدا و كمتر شناخته شده و چه بسا ناشناخته آن (سپهر عمومي) پرتو ميافكنند. براين پايه، رسانهها نقش مهمي در توسعه و شكوفايي اجتماعي و سياسي برعهده دارند. مطلب حاضر به اهميت و نقش رسانهها از اين حيث ميپردازد.
رسانهها ابزار قدرتمندي هستند كه ميتوانند بر تصميمگيري دولتها در برنامهريزي و همچنين نگرش مردم نسبت به دولتها، تأثيرات عميقي داشته باشند؛ بنابراين از زمان پيدايش خود، در راستاي ترغيب و اقناع مردم، تأثيرگذاري بر افكار و رفتار سياسي آنان و اطلاعرساني برنامههاي دولت به آنها، مورد توجه سياستمداران بودهاند و دولتها سعي در تسلطها و جهتدهي به آنها را داشتهاند. امروزه كه شكوفايي و توسعه در ابعاد مختلف و بهويژه در بعد سياسي بهصورت يكي از ضروريات مهمي كه هم از سوي نظام سياسي و هم از سوي مردم بهصورت اجماعي درآمده التزامي براي اصحاب تحقيق ايجاد شده است كه بهموجب آن بايد تلاش كنند تا نقش عوامل مختلف را در تأثيرگذاري مثبت و منفي بر شكوفايي و توسعهيافتگي بهويژه توسعهيافتگي سياسي بيش از هر زمان ديگر مورد واكاوي قرار دهند.
اهميت تحقيق درخصوص رسانهها و بررسي نقشها در توسعه و شكوفايي جامعه هنگامي آشكارتر ميشود كه اين نكته را مدنظر داشته باشيم كه بهخاطر پيچيدگي و گستردگي جوامع، رابطه متقابل دولت و مردم به شكل چهرهبهچهره و مستقيم همچون گذشته امكانپذير نيست؛ بنابراين وسايل ارتباطجمعي در حكم واسطهاي هستند كه دولت و مردم را از تصميمات يكديگر مطلع ميسازند. درواقع دولت و مردم نسبت به يكديگر حقوق و تكاليف متقابلي دارند كه آگاهي از آنها ازطريق رسانهها بهتر امكانپذير خواهد بود؛ زيرا برد بالاي رسانهها به دولتمردان اين امكان را ميدهد تا در كوتاهترين زمان ممكن مردم را از تصميمات خود آگاه سازند، و مردم نيز با بيان نكات مثبت و منفي عملكرد دولتمردان از طريق رسانه آنها را كنترل كنند.
سيد محمد دادگران در كتاب «مباني ارتباطات جمعي» مينويسد: «ارتباط سياسي فرآيندي است كه براساس آن در جوامع مردمسالار، رهبران سياسي توسط شهروندان، از طريق آزادي بيان در رسانههاي جمعي تحتكنترل قرار ميگيرند و رهبران سياسي نيز از طريق مجراهاي ارتباطي اطلاعات شهروندان را نسبت به امور دولت تأمين ميكنند؛ به عبارت ديگر ارتباط را زماني سياسي گويند كه به فعاليتهاي تخصصي معيني كه بهمنظور انتشار اطلاعات، ايدهها، عقايد، نظرات و نگرشهايي كه درباره امور دولت بيان ميشوند، اطلاق شود.» طبق اين تعريف در ارتباطات سياسي از طريق مجاري رسانههاي جمعي، رسانهها به رسالت خويش در زمينه برقراري ارتباط، جامعهپذيري سياسي افراد و كنترل اجتماعي آنها اعم از مردم و دولت، نهادها و سازمانها، نخبگان و عوام عمل ميكنند.
مجموعه كاركردهاي رسانهها را در قالب ارتباط سياسي ميتوان شامل اين موارد دانست: مبادله پيام ميان نخبگان تصميمگيرنده جامعه؛ مبادله پيام بين نخبگان تصميمگيرنده و آحاد مردم؛ مبادله پيام بين تصميمگيرندگان و عامه مردم از طريق نطقهاي تلويزيوني و مكاتبات نمايندگان، سخنرانيهاي انتخاباتي و...؛ اعتراضات مردم نسبت به تصميمات اتخاذ شده از سوي نخبگان سياسي؛ پاسخهاي حكومت به اين اعتراضها و اعتصابها از طريق نطق مطبوعاتي، راديويي، تلويزيوني، بيانيهها و...؛ ارتباط بين احزاب و انجمنها با هم و با مردم؛ نوشتن نامهها و يادداشتهاي مردم به دولتمردان، نهادها، سازمانهاي دولتي و...؛ نوشتن نامهها و يادداشتهايي توسط سازمانهاي دولتي به يكديگر؛ مبادله اطلاعات بين انجمنها، احزاب و سازمانهاي سياسي با دولت؛ و نهايتاً مبادله پيام سازمانهاي سياسي با هم. كاركردهاي دهگانه رسانههاي جمعي در حيات اجتماعي و سياسي درصورت تحقق و نهادينهشدن ميتواند مجرا و وسيله مؤثري براي پويايي و تحرك جامعه باشد.
اهميت نقش رسانهها در دنياي امروز هنگامي نمايانتر ميشود كه وضعيت جوامع امروزين را با جوامع گذشته مقايسه كنيم. در جوامع قديم، فاصله فرمانروايان و فرمانبران بسيار زياد بود و عقيده افراد در وضع حكومت هيچ تأثيري نداشت، ضمن اينكه مردم وضعيت موجود خود را بهعنوان يك تقدير پذيرفته بودند. در اين جوامع افراد بههيچوجه در اداره امور سياسي جامعه فعال نبودند و قبول كرده بودند كه بايد ماليات بپردازند، خراج بدهند، هزينه سپاه را تأمين كنند، سرباز براي جنگ تربيت كنند و شكرگزار باشند؛ زيرا در باورشان شاهان از فره ايزدي برخوردار بودند و سايه خدا در زمين بهشمار ميآمدند.
با بهوجود آمدن رسانههاي نوشتاري و در كنار ساير عوامل ديگر، نخبگان علمي جوامع توانستند دايره ارتباطي خود را گسترش دهند و انديشه خود را به اطلاع سايرين برسانند؛ در نتيجه اطلاعات توده مردم افزايش يافت و به گفته كارلماركس، آگاهي طبقاتي بهوجود آمد و اين آگاهي طبقاتي زمينه شورش فرمانبران را عليه فرمانروايان- كه تا ديروز سايه خدا بر زمين بودند- فراهم آورد و مشاركت منفعل مردم در امور سياسي به مشاركت فعال تبديل شد. بهعبارت ديگر ويژگيهاي سرعت و وسعت رسانه، زمينه را براي آگاهي فراهم كرد و آگاهي مردم سقوط امپراتوريها را به دنبال داشت؛ آنگاه جوامع جديدي با نظام دموكراسي بهوجود آمدند كه در اين نظامها همه مردم ميتوانند در وظايف حكومتي شركت كنند.
گفتهاند رسانههاي جمعي ركن چهارم دموكراسياند و اين اهميت و نقش، اينگونه فهميده ميشود كه دموكراسي فقط با عنصر آگاهي تكوين و تكامل مييابد؛ به ميزاني كه در هر جامعه سطح آگاهيهاي عمومي و تخصصي مردم افزايش كمي و كيفي پيدا كند به همان اندازه ميتوان انتظار داشت كه اصول مقوم مردمسالاري در آن جامعه نهادينه شود. برخي به خطا در طول تاريخ انديشه به اين امر قائل بودند كه دموكراسي برابر است با ايجاد نهادهاي دموكراتيك. البته اين انديشه منتسب به انديشمندان ساختارگرايي است كه اراده اجتماعي انسانها را وابسته به محيطهاي عيني و غيرارادي ميدانستند.
از ديدگاه اين انديشمندان افكار و اراده آدميان همواره توسط عواملي كه خود آن عوامل خارج از كنترل و اراده انسانها هستند، جهتدهي و شكلدهي ميشوند. تلاش فكري درخصوص بررسي صحت و سقم چنين مدعياتي مقال و مجال ديگري ميطلبد اما ميتوان به اجمال مهمترين انتقاد اين رويكرد را در حذف يا كمرنگ جلوهدادن نقش آگاهي انسان در شكلدهي به محيط اجتماعي خود دانست.
«بودن و چگونه بودن» تفكيكي است كه شناخت آن و رعايت مرزهاي آن، ما را در فهم بهتر نقش آگاهي در زندگي فردي و اجتماعي بيشتر مساعدت ميكند. بودن ما پديدهاي است خارج از كنترل و اختيار ما؛ اما چگونه بودن تماماً وابسته به خود ماست. مفهوم «ما» در اينجا ميتواند هم جنبه فردي و هم جنبه اجتماعي داشته باشد كه البته درخصوص اين موضوع تحقيق جنبه اجتماعي آن ارجح و مهمتر است.
طبق اين نظر «چگونه بودن» است كه حتي به خود «بودن» جهت و ارزش ميدهد. به عبارت ديگر بودن منهاي چگونه بودن- اگر قابليت تحقق داشته باشد- فاقد هرگونه ارزشي است. حال كه اهميت «چگونه بودن» دانسته شد، بايد اين نكته مهم را هم افزود كه «چگونه بودن» تماماً وابسته به آگاهي ما، «نوع» و «سطح» آن است.
رسانههاي جمعي هرچند خود وسيلهاي براي انتقال اخبار و اطلاعات هستند ولي صرفاً در حد همين ابزار باقي نميمانند و خود عاملي در راستاي شكلدهي نوعي آگاهي اجتماعي هستند. اين پيوندگاه است كه نقش رسانههاي جمعي را در ايجاد ارزشهاي اجتماعي يا حركت جامعه آگاهي مند به سوي اهداف اجتماعي- به خصوص توسعهيافتگي و شكوفايي توانمنديهاي بالقوه مادي و انساني- متبلور ميكند.
رسانههاي جمعي با توجه به كاركردهايي كه براي آن برشمرديم، نقش تصويرگيري و تصويردهي را به جامعه و حكومت ايفا ميكنند.هرچند بسط و گسترش رسانههاي جمعي و آگاهيهاي اجتماعي به بسترهاي مناسب اجتماعي و سياسي بستگي دارد اما اين هرگز به معناي معلوليت رسانههاي جمعي نسبت به پديدههاي اجتماعي و سياسي نيست. رسانههاي جمعي داراي هدفي متعاليترند كه اين هدف را نه از نظام سياسي- اجتماعي بلكه از فطرت حقيقتطلب نهاد بشر اخذ ميكنند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: