انقلاب ديجيتال و سينماي آينده
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[03 Oct 2003]
[ سخنراني سميرا مخملباف در كن 2000]
مقدمه سينما همواره در قيد و بند قدرت هاي سياسي(به ويژه در شرق) و سرمايه هاي مالي(به ويژه در غرب) و تجمع عوامل توليد(در هركجا) بوده است و بدين سبب فرديت خلاق هنرمند سينما در طول قرن بيستم از اين هر سه مانع، آسيب هاي فراوان ديده است.
در آغاز قرن بيست و يكم، با پيشرفت هاي عجيب و غريب تكنيكي كه تازه دارد به ثمر مي رسد به نظر مي رسد كه اين ضربه پذيري ها تقليل خواهد يافت.
1-در آينده دوربين در نقش قلم مؤلف خواهد بود:
"مك لوهان" زماني گفته بود:» چرخ ، توسعه پاي آدمي است. « با اين نگاه مي توان گفت: دوربين سينما توسعه چشم خلاق سينما گر است. چشمي كه در ابتدا به دليل حجم دوربين هاي فيلمبرداري و دشواري استفاده از آن و نياز به متخصصين چون باري گران بر انديشه و احساس فيلمساز تحميل شده بود. اكنون با انقلاب ديجيتال به راحتي مي توان تصور دوربيني را كرد كه چون عينكي سبك و كوچك باشد يا حتي چون لنزي در چشم فيلمساز.
پس از انقلاب ديجيتال دوربين به عنوان مهمترين ابزار سينما از اختيار قدرت هاي سياسي و سرمايه هاي مالي و متخصصين فني بيرون كشيده مي شود و همچون قلمي در دست مؤلف سينما قرار مي گيرد و به معني واقعي كلمه مي توان تولد اصلي سينماي مؤلف را از لحظه خلق (دوربين- قلم ديجيتال) سال شماري كرد. از اين لحظه چون توليد فيلم به ارزاني نوشتن مي شود پس سرمايه نيز در امر سينما نقش كمتري خواهد داشت. به خصوص در توليد فيلم. چرا كه هنوز تسلط سرمايه بر پخش آثار، در بازارهاي جمعي عرضه فيلم باقي خواهد ماند. و چون عرضه آثار مي تواند توسط اينترنت از كامپيوتر خانه اي مثلاً در ايران، به هر خانه اي در هر كجا، مستقيماً صورت گيرد، پس امكان سانسور حكومت ها منتفي مي شود، اما امكان خود سانسوري به خاطر تكفير بنيادگرايان، و ترور مؤلف، به ويژه در شرق همچنان باقي است.
اگر دوربين به قلم، و سينما گر به مؤلف، تبديل خواهد شد و عوامل بازدارنده اي چون سانسور، سرمايه و تجمع عوامل توليد، از بين خواهد رفت، يا تقليل خواهند يافت، آيا نبايد در انتظار تغيير ماهيت رسانه سينما به سبب تغيير تكنيك سينما باشيم؟
من تصور مي كنم سينماي قرن بيستم ، ادبيات قرن بيست و يكم باشد.
2-آيا با انقلاب ديجيتال ،مرگ سينما فرا رسيده است؟
"فرانسوا تروفو" فيلمي ساخته بود درباره مرگ ادبيات به سبب پيدايش تصوير. اگر تروفو زنده بود آيا دوباره وسوسه نمي شد فيلمي بسازد درباره مرگ سينما، به سبب پيدايش مؤلف ديجيتال؟ يا اين بار هم مثلا به نوه "تاركوفسكي" و "جان فورد" مي انديشيد كه در گوشه اي از قطب ، به حفظ فيلم هاي پدر بزرگ هايشان مشغولند. من مي انديشم كه ديجيتال فشرده دانش متخصصين است ، نه فشرده هنر هنرمندان. گويي انقلاب ديجيتال عليه بعضي از مشاغل سينمايي است و نه همه سينما. پس همچنان در توليد فيلم ، بحث سناريو نويسي ، تدوين خلاقه، ميزانسن و دكو پاژ و بازيگري باقي مي ماند . شايد بيش از همه مشاغل ، فيلمبرداري ، نور، صدا و لابراتوار از انقلاب ديجيتال شكست خواهند خورد . در دهه هاي آخر قرن بيستم ، در پيوند نابرابر ابزار مند و هنر مند ، سينما به عنوان يك صنعت ، سينما را به عنوان يك هنر، تا حد احتضار عقب برد. اكنون رشد صنعتي ابزار ، به احتضار خود صنعت سينما و اولويت مجدد هنر سينما منجر شده است.
انقلاب ديجيتال ، عملكرد تكنيك را به حد اقل مي رساند و باعث افزايش عملكرد هنرمند سينما مي شود. پس دوباره مركزيت انساني سينما بر مركزيت ابزاري آن غلبه مي كند، آنچنان كه در ابتداي پيدايش سينما چنين بود. با غلبه تاليف بر تكنيك، به نظر مي رسد كه تازه مؤلفين واقعي از راه مي رسند . هنوز جاي هنرمندان، فلاسفه ، جامعه شناسان و شعراء در سينما خالي است. اكنون هنوز سينما در دست صنعت گران است. دانشكده هاي سينمايي در عمده موارد به جاي آموزش تاليف ، به آموزش كاربرد ابزار تصوير و صدا مي پردازند ( هر چند كه مي توان پرسيد آيا تاليف آموختني است ؟ ) هر چه هست اكنون بسياري سينما را به سبب در اختيار داشتن دوربين هاي محدود تصاحب كرده اند، براي شش ميليارد بشر، حدود سالي 3000 فيلم سينمايي توليد مي شود و حدود 1000 دوربين سينمايي ابزار اين توليد جهاني اند . وقتي آمار دوربين هاي مناسب توليد سينمايي فراوان شوند، خيل مؤلفان بي ابزار امروزي فرصت مي يابند تا انديشه هاي بكر اما بي حامي و بي ابزار امروزين خود را در سايه قدرت دموكراتيك ابزار ارزان قيمت مطرح كنند. بياييد دنيايي را تصور كنيم كه خلق تابلوي نقاشي به دشواري سينما باشد و مثلاً فكر "سالوادور دالي" يا "ونگوك" و "پيكاسو" توسط يك گروه ابزارمند واسطه، به تابلوي نقاشي تبديل شود . انقلاب ديجيتال مثل آن است كه به معادلان ونگوك و پيكاسو براي اولين بار قلم نقاشي را هديه كرده باشند . اگر برنامه فوتو شاپ و ويندوز 98 كامپيوتر هاي خانگي ، ما را از هنر بصري "مونه"، "مانه"، "پيسارو"، "سزان" و "ماتيس" بي نياز نمي كند، دوربين ديجيتال نيز همچنان ما را نياز مند تروفو، "جيت راي" و "برگمن" خواهد گذاشت. ديجيتال فرا رسيدن مرگ توليد هاليوودي است، نه فرا رسيدن مرگ ذات سينما.
مي توان تصور كرد كه با انقلاب ديجيتال ابتدا مرگ متخصصين فرا مي رسد ؛ چرا كه تكنيك همگاني مي شود و استفاده از آن در حد باز كردن دگمه هاي پيراهن شخصي خواهد شد و سپس مرگ سانسور فرا مي رسد؛ چرا كه عرضه آثار، مستقيم و شخصي خواهد شد و كامپيوتر هر خانه اي ، هر انساني را، به خانه همه انسان هاي كره زمين مربوط مي سازد و سپس نوبت مرگ سرمايه مي رسد. اما آيا ازدياد مؤلف، در حد همگاني و بشري ، به مرگ خود مؤلف منجر نخواهد شد؟
سينماي ديجيتال و عرضه و تقاضا
افزايش نجومي توليد فيلم و آسان شدن امر فيلم سازي، به طور قطع باعث افزايش سرانه توليد فيلم در هر جامعه اي مي شود. عرضه فراوان، باعث كاهش تقاضا مي شود و رقابت براي غلبه بر نويز ايجاد شده ، افزوني مي گيرد. رقابت بين تهيه كنندگان، جاي خود را به رقابت بين مؤلفين مي دهد و مخاطب خود را در سوپر ماركتي از فيلم مي يابد كه انتخاب برايش دشوار مي شود. پيش از اين تا پايان، قرن بيستم، كساني كه دوربين سينما را در اختيار داشتند، صدايشان صداي غالب بود و امكان انتخاب براي تماشاچيان محدود بود ولي با گسترش توليدات سينمايي انتخاب دشوار مي شود، اما آيا با توليد هر دوربين يك مؤلف خواهيم داشت؟ به عنوان مثال دنيايي را تصور كنيم كه ارزان شدن قيمت خريد دوربين و راحتي استفاده از آن، به اندازه خريد و راحتي استفاده از يك مداد باشد، طوري كه همگان آن را در اختيار داشته باشند. اما از آنجا كه به تعداد مدادهاي موجود در دنيا اثر ادبي خلق نمي شود، به تعداد دوربين هاي ديجيتال نيز اثر سينمايي توليد نخواهد شد. هر چند كه ديگر سينما مخاطبان يك ميلياردي خود را از دست مي دهد، چرا كه عرضه فراوان هم بر تقاضا اثر مي گذارد و هم بر تنوع نياز ها و هنگامي كه سينما مخاطب وسيع خود را از دست بدهد ، ماهيت جهاني و عام خود را به ماهيت خاص تري بدل ميكند، چرا كه مخاطب ماهيت خود را به گوينده تحميل ميكند و كلام لحن شنونده را ميگيرد.
انقلاب ديجيتال و واقعيت بيواسطه:
دوربين در رشد تكنيكي خود به يك هيولايي بدل شد كه براي ثبت واقعيت، ابتدا واقعيت روبروي خود را ميكشت و بعد آن را ثبت مي كرد. به ياد آوريد دوربين و ده ها متخصص پشت آن را براي ثبت يك كلوزآپ از يك بازيگر، در حالي كه كارگردان به بازيگر ميگفت: (تو اكنون در اين صحنه تنهايي و اميد ديدار هيچكسي را براي ابد نداري، سعي كن اين تنهايي را درك كني و به تماشاچيان انتقال دهي) و بازيگر بيچاره مي كوشيد آن پنجاه نفر پشت دوربين را ناديده بگيرد.
پس از انقلاب ديجيتال هر چه دوربين كوچكتر شود كمتر حضور خود را بر آنچه ثبت ميكند تحميل مي كند و مشاهدة واقعيت مستقيمتر مي شود، چنانچه تنها از اين پس ميتوان دوربين را معادل چشم مؤلف فرض كرد.
انقلاب ديجيتال و واقعيت روزمره :
اگر "موج نئورئاليسم ايتاليا" با همة آزاديخواهياش به سبب عدم رشد كافي ابزار نتوانست شاهد واقعيات روزمره باشد، اكنون موج هايي مثل (دگما 95) كه حاصل رشد تكنيكي ابزار سينما هستند، آنچه را نئورئاليستهاي ايتاليايي قرن پيش در رويا ميديدهاند، اين ها به دست آوردهاند. وقتي دوربين به قلم تبديل شود و پروسه توليد به لحاظ ريتم كوتاه شود، ما شاهد نوعي از ژورناليسم تصويري در سينما خواهيم بود و سينما همچون مطبوعات ميتواند به عنوان يكي از اركان تضمين كنندة دموكراسي نقش اجتماعي خود را به عهده گيرد چنانچه مثلاً در روز شنبه اتفاقي در جامعه بيفتد و در روز يكشنبه فيلمي دربارة آن ساخته شود و روز دوشنبه در سينما به نمايش درآيد و بر نتيجة اتفاق روز شنبه اثر كند، آن را تداوم بخشد يا مانع شود، يا تصحيح كند. تا آنجا كه دوربين، نه واقع گرا كه خود واقعيت ساز شود.
با انقلاب ديجيتال آيا سينما به يك هنر فردي تبديل خواهد شد؟
اگر توليد فيلم سينمايي، با يك دوربين كوچك ديجيتال ، توسط يك سينماگر انجام گيرد و مصرف آن توسط يك كامپيوتر خانگي، از راه اينترنت صورت پذيرد ، آيا حضور تماشاچي جمعي، در سالن هاي سينما، منتفي نميشود؟
تصور كنيد پردههاي بزرگ تماشاي فيلم خانگي را. مثلا تلويزيوني كه اندازهاش در حدود ديوار بزرگ يك خانه است. در اين صورت مصرف فيلم ، مثل مصرف ادبيات ، براي خلوت و فرديت آدم هاست و ديگر نميتوان به توليد فيلم به عنوان يك هنر جمعي انديشيد. پيش از اين با آن كه عوامل توليد ، مانعي بر سر راه خلاقيت هنرمند بود، اما در عين حال دخالت عوامل ديگر، در امر توليد فيلم ، سينما را به عنوان هنري اجتماعي، كه از انرژي انساني متراكمي برخوردار بود ، مطرح ميكرد و تماشاي فيلم در كنار جمع، خصلت ديگري به اين هنر بخشيده بود.
به لحاظ روانشناسي آدم خلاق، در لحظة خلاقيت، خودش را در مقابل مخاطباني فرض ميكند. اگر مخاطبان را در خلوت خلاقه از هنرمند بگيريم، خلاقيت او دچار اختلال خواهد شد و اگر لذت تماشاي جمعي را از تماشاگر سينما بگيريم، سينما تفاوت عمدهاش را با ديگر هنرها از دست خواهد داد.
به شخصه تصور ميكنم نياز بودن در جمع از نوع نيازهايي است كه سينما از آن به خوبي بهرهبرداري كرده است و به راحتي آن را از دست نخواهد داد. براي مثال همه ميدانيم كه امروزه در خانة هر فرانسوي قهوه يافت ميشود و همين طور قهوه جوش، اما چه ميلي باعث ميشود كه يك فرانسوي، قهوهاش را در كافه و در كنار ديگران بنوشد؟ پس همان ميل باعث ميشود كه دوباره فيلم را در كنار ديگران تماشا كنيم. مثال ديگر گردهمايي بزرگ فستيوال كن است. با آن كه سينما در هر كجا هنوز جمعي است، اما ميل بودن در يك جمع بزرگتر، ما را به اينجا كشانده، طوري كه لذت تماشاي فيلم در اين جمع بزرگ بارها به ياد ماندنيتر از تماشاي همان فيلم در يك سالن كوچك و با تعداد كمتري از تماشاچيان است. پس در فرداي فرديت سينما نيز، عملكرد اجتماعي تخيل انساني، در مقابل فردي شدن توليد سينما و فردي شدن مصرف سينما، مقاومت ميكند. چنانچه در شكل غلو شدهاش ميتوان ادعا كرد اگر ما مجبور بوديم مخاطب را از هنرمند بگيريم، پروسة خلاقيت از بين ميرفت. مگر نه اينكه در نهايت هنر، براي مخاطب هنر، توليد ميشود؟ (مثال ديگر مذهب است. با آن كه هر مؤمني در خانة خويش ميتواند عبادت كند، اما ميل به عبادت در ميان جمع مؤمنان، مؤمنان بسياري از مذاهب را گاه به گاه به يك تجمع جهاني ميكشاند. اگر عبادت جمعي و نوشيدن قهوه در جمع، عليرغم امكان فردي آن ها وجود دارد، ميل به تماشاي فيلم در كنار جمع نيز باقي خواهد ماند).
سينما به عنوان يك هنر مؤلف، در رشد خود به جايي رسيد كه به نوعي معماري تبديل شد و سينما يكباره ديد هر جزئي از وجودش مربوط به يك هنر است و خودش چيزي نيست. با انقلاب ديجيتال سينما دوباره به جايي ميرود كه خلوص خودش را باز مييابد، اما در عين حال خصلت انحصاري اجتماعياش را چه در توليد و چه در مصرف در خطر خواهد ديد.
انقلاب ديجيتال ، مدنيت تصوير و سينماي دموكراتيك:
هماگونه كه اشاره شد اولين نكته دموكراتيك در انقلاب ديجيتال ، نفي كنترل سياستمداران و نفي كنترل سرمايهداران است.
دومين نكته دموكراتيك، امكان مساوي استفاده از تكنولوژي براي ساخت فيلم است. تاريخ سينما با تاريخ ساخت فيلم در كشورهاي ثروتمند آغاز مي شود، آن ها به سبب سرمايه و ابزار مي توانستند نه تنها براي خودشان، كه براي همه جهان فيلم بسازند. اكنون پس از صد سال كه از تاريخ سينما مي گذرد و در آستانه ورود به قرن سينماي ديجيتال، هنوز وضعيت غير دموكراتيك و ناعادلانه سينما در جهان چنا ن است كه قاره بزرگي مثل آفريقا، كه يكي از پنج قاره جهان است، در بخش مسابقه امسال فستيوال كن هيچ فيلمي ندارد . آيا اين قاره بزرگ حرفي براي گفتن ندارد ؟ آ يا پتانسيل تصويري انسان هاي قاره آفريقا ضعيف است؟ يا اينكه هنرمندان و سينما گران بالقوه اين قاره، از توزيع جهاني و عادلانه ابزار تصوير محرومند؟ مثال ديگر از توزيع نا عادلانه امكانات سينمايي ، مقايسه خانواده ما ( يعني خانواده مخملباف ) با كشور سوريه است . كشور سوريه در سال گذشته تنها يك فيلم توليد كرده و در خانه ما دو و نيم فيلم سينمايي توليد شده، همان گونه كه رشد سرانه توليد فيلم سينمايي در خانه ما، به سبب آن است كه پدرم امكانات و دانش سينمايي خود را با خانواده اش تقسيم كرده ، انقلاب ديجيتال ماهيتاً ابزار و دانش سينمايي را در بين همگان تقسيم خواهد كرد. تصور كنيد بخش هاي جديد و متنوع و دموكراتيك تر كن سال 2010 را به سبب رشد ديجيتال. سومين نكته دموكراتيك در انقلاب ديجيتال اين است كه سينما نقش تك صدايي و پيامبر مابانه خود را نسبت به بشر از دست مي دهد و اين مونولوگ صد ساله ، به يك ديالوگ فراگير بشري بدل مي شود. در حال حاضر حدود سه هزار فيلم براي 6 ميليارد بشر كره زمين توليد مي شود، يعني به أزاي هر 20 ميليون نفر، يك فيلم سينمايي توليد مي شود اما همه اين 3000 فيلم امكان نمايش نمي يابند. در همه جا رقابت با سينماي هاليوود دشوار است و سينماي ملل يا از هاليوود شكست خورده اند، يا آخرين نفس هاي زندگي خود را مي كشند. بسياري از سالن هاي سينما در سراسر جهان در انحصار فيلم هاي هاليوودي است . بعضي از سالن ها حتي براي فيلم هاي هنوز ساخته نشده هاليوود رزرو شده اند. در حالي كه برا ي فيلم هنري كشور خودشا ن هيچ جاي خالي ندارد. نگاهي كه به بشر كنوني از زاويه سينما شده، نگاه جهان اول به جهان سوم بوده است. آفريقا از ديد فرانسوي ها و آمريكايي ها و نه آفريقا از ديد آفريقايي ها يا فرانسه و آمريكا از ديد آفريقايي ها يا آسيايي ها. ديجيتال اين امكان را فراهم مي كند تا جهان اين بار از ديد همگان ديده شود و جهان اول مركزيت خود را در نگاه سينمايي حاكم بر جهان از دست خواهد داد. ديگر دوران آن كه ما بگوييم تكنيك را از غرب آموختيم و داريم محتواي خودمان را مطرح مي كنيم گذشته است. پس از انقلاب ديجيتال ديگر شما به عنوان يك فيلمساز بومي در اين فستيوال حضور نخواهيد داشت، بلكه به عنوان يك شهروند جهاني شركت خواهيد كرد. چرا كه از اين پس مدنيت جهاني تصوير، به گونه اي خواهد بود كه هر كس، پس از سينما، خود را شهروند شهري تصور مي كند كه مدنيتش را نه آجر هاي خانه ها، يا كلمات مطبوعات و كتاب ها، كه در عين حال ، تصاوير فراگير همگاني سينما بنياد گذارده اند.
سينما و ترس از ابزار :
مقداري از ترس تكنولوژي، هميشه همراه هنر سينما بوده است. امروز يك نفر فقط مي تواند تصور كند تشويشي را كه اولين نسل سينما رو احساس مي كردند و يا اولين تماشاگران فرانسوي وقتي قطار لومير را بر پرده ديدند. اما نسل جديد با تمام وسايل الكترونيكي اين تكنيك جديد، كه در راه است، پيش از اين به عنوان يك سرگرمي جديد بازي كرده است.
تصور مي شود برگزاري همين كنفرانس ناشي از يك نوع ترس تكنولوژيك يا براي معالجه رواني اين ترس پنهان از تكنيك است. در حالي كه بايستي اين مجلس را، مجلس ترحيم تكنيك بدانيم. براي تسلط بر ديجيتال كافي است به چند دكمه واقف شويم. آن چنان كه در اتاقي تاريك، دگمه هاي پالتوي خود را باز مي كنيم، بي آن كه به دانش فراوان تكنيكي نياز مند باشيم . اين كنفرانس مي تواند اعلام كند كه بيماري ترس از تكنيك پس از انقلاب ديجيتال بي مورد است. اما ترس جديدي اهل سينما را فرا خواهد گرفت و آن اين است كه آيا من به اندازه كافي هنر مندم كه در رقابت بشري و فراگير سينماي فردا چيزي برتر از ديگر دوربين به دستان داشته باشم. در كتاب مثنوي جلاالدين رومي يكي از بزرگترين شاعران زبان فارسي، داستاني است در مورد يك نحوي، كه روزي بر قايقي سوار مي شود و بر پهنه آرام دريا از ناخدا مي پرسد كه : آيا صرف و نحو مي داني؟ ناخدا مي گويد : نه. نحوي با طعنه مي گويد: نيمي از عمرت بر فناست . ساعتي بعد كه دريا طوفاني مي شود، ناخدا از نحوي مي پرسد: شنا بلدي؟ نحوي مي گويد : نه. ناخدا مي گويد: همه عمرت بر فناست.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: