هنوز فراموش نکرده ام که وقتی گوسفندی از گلۀ گوسفندانمان ناپدید میشد گمانه زنیها بی وقفه ، توسط بی بی خاتون زن همسایۀ بی دویوارمان و ننه بزرگم درمیانۀ در محل نگهداری گوسفندان در حالتی از شک وتردید و گاهی با اعتماد به نفس شروع میشد ومن بجای بچۀ آن گوسفند بی مادر اشک میریختم و نوازشش میکردم و گاهی با زبان بچه گانۀ خود به او نوید میدادم که عنقریب مادرت باز خواهد گشت و در گوشش نجوا میکردم که فال ننه بزرگ و بی بی خاتون هیچوقت خطا نرفته است و بابا برنخواهد گشت مگر اینکه مادرت را از دزدانی که ردیابی شده اند بازستانده وبه ده برگرداند .
آنها زنانی بودند که بقول خودشان یک تکیه گاه داشتند بنام ایمان ویک ابزار بنام فال برای فالگیری به روشهای متفاوت . پدرانمان را در جهات جغرافیائی مختلف مسیردهی یا بقول امروزیها آدرس دهی میکردند و این کار را آنقدر ادامه میدادند تا نهایتاً یا به هدف رسیده وگم شدۀ خود را می یافتند ویا پس از تلاشهای فراوان دست تقدیر را در کار این گم شدن دخیل دانسته و ادامه را به صلاح ندانسته و خیر وبرکت را در ادامۀ حفاظت و نگهداری از مابقی گوسفندان میدیدند والبته در تمام این مراحل نقش بی بی و نه نه بزرگ بی بدیل بود و پررنگ که در چه زمانی چه کاری باید کرد و در چه مسیری باید رفت و ....
شاید همین دو پاراگراف حق مطلب را برای هرمخاطبی ادا کرده باشد ولی میخواهم از زاویۀ دیگری به همان مسئله نگاه کرده وبپردازم :
زمان گذشت ، امّا نه به سرعت و نه خیلی زیاد . از آن دوران تا کنون چیزی در حدود چهل سال. من آن بی تابیهای دلسوزانۀ بی بی خاتون را بخاطر از دست رفتن مال و منال آدمهای دهاتمان بارها شاهد بودم و لذا از بکارگرفتن هر آنچه در توشه داشت دریغ نمیکرد . خیلی دوست داشتم بتوانم پیش بینی کنم که مثلا الان الاغ مش اکبر همسایه مان توسط دزد ویا احتمالا یک جانور وحشی از ده دور میشود یا نه صحیح سالم به طرف ده در حرکت است . امّا زمان گذشت و نه نه بزرگ وبی بی خاتون مردند و ابزار پیش بینی آنها نیز در یک جنگ نابرابر یعنی سنت و مدرنیته به گور سپرده شد . خلع سلاح شدیم و صد البته این جنگ فقط در میادین اقتصاد در نگرفت . سنت در تمام عرصه ها جای خود را به مدرنیته واگذار کرد . این جنگ قرنها در اروپا و غرب در گرفته بود و البته ما یعنی هم سن وسالهای پدران ما هم میدانستند ولی عوامل زیادی باعث شد تا نتیجۀ این کارزار را نپذیرند ! شاید لازم بود زمان بگذرد تا طبق معمول پذیرش نتیجۀ این رویاروئی برآنها تحمیل شود !
عصر روشنگری در اروپا یک نتیجه یا به عبارت بهتر یک پیامد میمون با خود به همراه داشت وآن ایجاد فاصله بین علوم مختلف بود . پیامدی که تشخیص اینکه چه موضوعی توسط چه ابزاری قابل بحث ، بررسی وحتی پیش بینی است را میسر نمود و این دست آورد کم اهمیتی نبود .
لازم به یادآوری است که همین جدائی وفاصلۀ میان موضوعات مختلف علم بود تا سبب شود زمینۀ وحدت علوم در قرن بیستم تحت عنوان نظریۀ عمومی سیستمها مطرح گردد که البته موضوع این بحث نیست .
دست آورد دیگر عصر روشنگری شناسائی علوم انسانی بعنوان علوم ناموفق بود . دلیل آن نیز شاید این بود که اگر بی بی خاتون و نه نه بزرگ من به تنهائی میخواستند مسیر جستجوی گم شده را تعیین کنند به احتمال قوی دو مسیر کاملا متفاوت و ای بسا در جهت مخالف را توصیه میکردند .
در اینجا نیز لازم است یاد آوری کنم همین دست آورد باعث شد تا در قرنها بعد (البته نه خیلی زیاد ) یعنی قرن بیستم برای قابل پیش بینی کردن موضوعات مطرح در حوزۀ علوم انسانی چاره ای اندیشیده شود. یکی از دلائی که بیشتر مشکلات و مسائل بغرنج تاریخ بشر به قرن بیست موکول شد اختراع کامپیوتر بود به عبارت دیگر اگر انسانهای دوران قبل ، ابزاری با قابلیت کامپیوتر داشتند شاید تاریخ مسیر دیگری طی میکرد .
زمان گذشت وابزار یکسان سازی علوم نیز ترقی نمود . به جرأت میتوانم بگویم که دلیل ناموفق بودن علوم انسانی نه بخاطر انسانی بودن آنهاست که دراین صورت مسئله را به یک حالت خاص تقلیل داده ایم بلکه بخاطررفتارهای غیرخطی وبه عبارتی غیر قابل پیش بینی بود که شاید در اکثر حوزه های دیگر نیز به چشم میخورد اما به دلیل فراگیر بودن اینگونه رفتارها در حوزۀ علوم انسانی ، درک وپیش بینی ، کار بسیار سختی بود . پس بنابراین دانشمندان به این فکر افتادند که چگونه میتوان یک رفتار غیر خطی را تصور کرد تا شاید بتوان بعدا به وسیله ای آن را ترسیم نمود ومن بعد نیزازرگذراین ترسیم سازی آن را مدلسازی نمود .
اکثر ابداعات مطرح در این زمینه دارای یک وجه مشترک وآن تکنیک خطی سازی رفتارها بود و این یک رمز موفقیت برای فرو ریختن دیوار میان علوم کلاسیک وعلوم انسانی شد که البته هنوز این کارزار ادامه دارد .
ما بزرگ شدیم و دیگر خبری از فالگیری و کف بینی نشد ونیست امّا واقعیت این است که نه اجازه یافتیم از ابزارهای ساخت دوران مدرنیه در عمل استفاده کنیم و نه میتوان از فرزندان دوران سنت گرائی یعنی بی بی خاتون سراغی گرفت . دلیل این مدعی را با کمی تفکر در حوزه های مختلف تصمیم گیری حداقل در کشور عزیزمان ایران میتوان یافت چون هیچکدام از تکیه گاههای مورد استفاده از عصر ایمان وجود ندارد.
امّا بگذارید بگویم خبردار شدیم و سپس یاد گرفتیم که میتوان از ابزارهای زیر برای خطی سازی رفتارهای پیچیده و به عبارت دیگر غیر خطی استفاده کرد .
1 – روش حداقل کردن مربع انحرافات و نهایتا رگرسیون
2 – تفکر سیستمی و نهایتا شبیه سازی سیستمها
3 – منطق فازی و نهایتا استفاده از الگوریتهای مختلف مانند الگوریتم ژنتیک و شبکه های عصبی
4 – روشهای برنامه ریزی استراتژیک
5 – برنا مه ریزی های میان مدت و کوتاه مدت
توضیح و بررسی روش استفاده از رویکردهای فوق هم از حوصلۀ این نوشتار خارج است وهم توجیه ندارد و صرفا به آنان که این سطور را میخوانند توصیه میشود که به کتب درسی دانشگاهی مختلف که دراین زمینه ها نوشته شده است مراجعه نمایند ولی ناگفته نماند که بشر برای قرار گرفتن در موقعیت امروز خود یعنی قرار گرفتن دروضعیتی که بتواند از ابزار های فوق برای گمانه زنی آیندۀ خود استفاده کند راه درازی را پیموده ور در این راه متحمل مرارتهای زیادی شده است و امروز ما فرزندان فالگیرهای عصر سنت در هر گوشه وکنار جهان که باشیم از این ابزارها بی نصیب نیستیم و برای فرار از گرفتارشدن درچنگال موجودات ما ورائی هم به خود ، هم به هم نسلیهای خود وهم به نسلهای بعدی آموزش آنها را توصیه میکنیم .
به دانش آموزان ودانشجویان خود اخطار میکنیم برای طراحی فردائی بهتر و حساب شده یاد بگیرند که چگونه میتوانند از گذشته چراغی بسازند تا مسیر رو به آیند ۀ خود را روشن سازند وتأکید میکنیم برای این کار کافی است روند تغییرات گذشته را به آینده هم سرایت دهند . گو اینکه این روش تعبیری بسیار ساده لوحانه از آینده است امّا به دانشجوی خود تأکید میکنیم که لااقل به دامن یک فالگیر پناه نمیبریم و خوب حواستان باشد اگر مدیر یک شرکت شدید مسئولیت خطیرتری خواهید داشت و برشماست که مسئولانه تر موضوعات فوق را جدی بگیرید .
به دانشجویان خود می آموزیم که امروز، روز افتراق و جدائی نیست . در هر رشته ای که تحصیل میکنید و در هر شرکت ویا منصبی که هستید یا خواهید بود یک نکته را فراموش نکنید وآن این است که قوانین حاکم بر پدیده های مختلف طبیعی کمابیش یکسانند پس به هر پدیده ای به منزلۀ یک سیستم نگاه کنید و با آن رفتار نمائید بی آنکه بر المانهای تشکیل دهندۀ آن سیستم زل زده ومتمرکز شوید . میتوانید رفتارهارا درک کنید و حتی پیش بینی نمایئد . اینها دستاورد مدرنیته است و به قیمت ارزانی بدست نیامده است و برماست که از این ابزارها برای بهتر زیستن ، برای مسالمت آمیز بودن و برای بهینه زیستن استفاده نمائیم . به آنها میگوئیم که اگر روزی ، روزگاری بر مسند قدرتی یا مسند تصمیم گیری برای جامعه تان قرار گرفتید مبادا از وجود چنین ابزارهائی غافل بمانید .
به دانشجویان خود می آموزیم که قرنهاست اجداد ونیاکان ما در یک مبارزۀ خطیر تسلیم منطق ارسطوئی شدند و فرزندان آنان از آن هنگام به بعد که حدود دو هزار و چهارصد سال میگذرد شلاقها و بیدادهای این منطق را تحمل کردند و نیمه جانی خسته از دوران و قرون سپری شده ، چزی ازاین موجود سرگشته نمانده است . پس یادمان باشد تز یا هیچ یا همه چیز ، یا صفر یا یک ، یا شب یا روز ، یا کافربودن یا مسلمان بودن ، یا زشت بودن یا زیبا بودن و .... همه توهماتی بیش نیستند که حاصل عمومیت دادن منطق ارسطوئی به همۀ شئونات زندگیمان است و درنتیجه چیزی جز محنت برایمان به ارمغان نخواهد آورد . با کمری خمیده ازستم دوران، ناگهان در قرن بیستم قد علم کرده ایم و فریاد کشیدیم که تز بودن یا نبودن ، بعنوان محصول فکری انسان قرن بیستم دیگر ارزش چندانی ندارد . میبایست بگونه ای دیگر اندیشید . واقعیت این است که ما نه کافری میبینیم و نه مسلمانی ، نه زشتی وجود دارد و نه زیبائی و ..... بلکه ساکنان این کره خاکی نباید فراموش کنند که برای بهتر زیستن ، برای با دیگران زیستن و برای انجام رسالت انسان بودن خود لازم است طیفی فکر کنند بعبارت دیگر همه را دوست داشتنی بدانند . بجای اینکه نفرت پراکنی کنند چون همه به اندازه ای یا به میزانی زیبا هستند ، مسلمانند و ... . پس دانشجوی عزیز حواست باشد مبادا وقتی برای جمعیتی تصمیم میگیری جز این بیندیشی که درغیر این صورت آینده از آن هر کسی هست جز تو وآنان که برایشان برنامه مینویسی .
ناگفته نماند که مطالب اخیر را به زبانی بسیار عامیانه در مورد کاربرد منطق فازی در تقابل با منطق دو ارزشی ارسطوئی نوشتم و دوستان به منابع مختلفی که براحتی قابل دستیابی است میتوانند مراجعه نمایند. همۀ ابزارهائی که مهمترین آنها را فهرست کردم میتوانند برای ترسیم وطراحی آینده مورد استفاده قرار بگیرند . این ابزارها محصول قرنها مبارزه و تلاش خستگی ناپذیر بشر برای رهائی از خرافات و سوداگران عرصۀ خرافه پرستی بود و بشر با استفاده از این ابزارها در اکثر زمینه پیروز شد واکنون هر کدام از ما ، چه برای منافع شخصی و چه برای نیل به اهداف اجتماعی وملی خود عضوی از جنبش آینده نگری هستیم و بدون اینکه بخواهم از مطالب مطرح شده نتیجه گیری بنمایم به طرح چند سوال اکتفا میکنم :
1 – آیا رواست که مدیران سطوح بالای جوامع امروزی مخصوصا جهان سوم بجای استفاده از امکانات وابزارهای موجود برای نفوذ به آینده ، خودسری پیشه کنند؟
2 – آیا ما در قبال آن همه رنج و مرارتی که گذشتگان برای ترسیم لحظه به لحظۀ هر پدیده ای چه فنی و تکنولوژیکی و چه پدیده های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و ... برخود هموار کردند گستاخانه برخورد نمیکینم ؟
3 – آیا بی اطلاعی ما از افزایش قیمت مثلاً نفت ویا طلا وارز در آینده نزدیک وحتی دور شایستۀ سرزنش به بیخردی درادارۀ امور را ندارد ؟
4 – آیا رواست که از حول گرفتاری به خرافات به دامن خودسریها و گستاخیهای جسته و گریختۀ موجود در جهان نه خیلی گذشته و نه خیلی حال عده ای پناه ببریم ؟
اگر امروز بی بی خاتون ما هم بود به این گستاخیها و بیخردیها میخندید و ما را در تهاجم کورکورانه به سمت آینده ملامت میکرد . لااقل یادش بخیر مرحومه ما برای یک رفت برگشت چند ساعته با هدف یافتن یک گوسفند که خیلی هم در سرنوشت دیگران تاثیری نداشت کلی خود را به زحمت می انداخت و بقول خودش الهام میگرفت تا بتواند مسیر حرکت را در رفت و حتی در برگشت مشخص کند ولی متاسفم که با دلی پردرد باید بگویم از سنت گریختیم بی آنکه تن به اصول فکری دوران مدرنیته بسپاریم . به عبارتی در برزخ بین آن دو، عمر به بطالت سپری میکنیم و بی ملامت ، ما را دراین بی وزنی رها کرده اند !!!