شاره: نخستین ترجمه فارسی از کتاب پرسروصدای «توماس پیکتی» بهنام «سرمایه در قرن بیستویکم» صبح پنجشنبه در خانه اندیشمندان علوم انسانی با حضور مترجم، ناشر و دکتر محسن رنانی رونمایی شد.
در ابتدای این مراسم اصلان قودجانی، مترجم کتاب در سخنانی به روند ترجمه و مشکلات آن اشاره کرد. قودجانی با اشاره به اینکه این کتاب را طی ۸۷روز متوالی ترجمه کرده است، گفت: برخلاف عنوان کتاب که تداعیکننده سرمایه مارکس است ولی نویسنده این کتاب اصلا کمونیست یا سوسیالیست نیست و به مارکس ارادتی ندارد.
بعد از این سخنان دکتر محسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان درباره این کتاب به ایراد سخن پرداخت.
پیکتی؛ مارکسیست یا مصلح کاپیتالیسم
پیکتی در ۲۲سالگی دکترا میگیرد و۲۲سال بعد را روی یک موضوع کار میکند. این کار خیلی هنر میخواهد آن هم در دنیایی که اصلا کسی بر این موضوعات توجهی ندارد. بیشتر دنبال کارآفرینی و بحثهای مدرن مانند نهادگرایی، جامعهشناسی اقتصادی و اقتصاد سیاسی عصر مدرن هستند کسی بیاید روی موضوع کار کند که ظاهرا چندان به آن علاقهیی وجود ندارد و بهنوعی حرفی اضافه است آنهم بعد از فروپاشی نظام شوروی که تمام عوامل نشان میدهد سرمایهداری حرف آخر را میزند و پاک است و راه خودش را پیدا کرده است.
در چنین عصری که شوروی فروپاشیده و حرفهای چپ اصلا خریدار ندارد و بعد «فوکویاما» عصر پایان تاریخ را نوید داده و سرمایهداری را آغاز پایان تاریخ خوانده است و دیگر تلاطمی وجود نخواهد داشت و اگر هم باشد امواج کوچکی درون سرمایهداری خواهد بود. در چنین عصری دومرتبه پیکتی پرسشی کهنه را مطرح میکند و آن تضاد ذاتی درون سرمایهداری است. تا اینجا این حرفها را مارکسیستها هم زدهاند اما پیکتی ۱۰۰سال آمار دارد و از آن استفاده میکند کاری که مارکس نکرد.
مارکس یا آمار در دسترس نداشت یا اگر هم داشت اهل استفاده کردن نبود؛ کاملا در فضایی مجرد و تئوریک و منتزع کار میکرد اما پیکتی از ۱۰۰سال و بعضی جاها ۳۰۰سال اطلاعات طبقهبندیشده و منسجم آماری استفاده میکند. یعنی ۱۰۰سال آمار را بررسی و دوباره یک پرسش کهنه را زنده و مطرح میکند. هنر پیکتی این بود اما ۲۲سال هم برای این کار زمان گذاشت و کار کرد. این کار واقعا صبر میخواهد و عشق و بدون عشق نمیشود.
در دنیایی که هر روز موضوعات جدیدی مطرح میشود، ۲۲سال کار کرد و موضوع وجود نابرابری در سرمایهداری را مطرح کرد. خوب همه این را میدانند اما استناد به ۱۰۰سال آمار سرمایهداری است پیکتی توانسته است در ۲۲سالگی از دانشگاههای خوب امریکا دکترا بگیرد و به پیشنهادهای شغلی در امریکا با آن حقوقهای اغواکننده جواب ندهد. بعد از دو سه سال کار در امریکا بهدلیل عدم جذابیت به فرانسه باز میگردد و کارش را پیگیری میکند. از این جهت است که میگویم او به مارکس شباهت دارد، اما در عین حال او کار مارکس را نکرده است بلکه بیشتر کارش شبیه به «کینز» است. کینز عدم تعادلهای ساختار در تخصیص نظام سرمایهداری را نشان داد و برای آن نسخه داد که حداقل بر سه یا چهار دهه جواب داد و عدم تعادلها اصلاح شد.
کینز ضدسرمایهداری نبود. در واقع به سرمایهداری کمک کرد تا روح تازهیی پیدا کند. پیکتی کینز جدید است. منتهی عدم تعادلهای ساختاری سرمایهداری را در حوزه توزیع ثروت بر درآمد به قصد اصلاح سرمایهداری قصد تخریب آشکار نکرده است. پیکتی در واقع یک عالم مصلح است ولی مارکس یک عالم انقلابی بود.
عنوان کتاب پیکتی، عنوانی عجیب نیست. کتابی است که در لحظه خاص خود بهدنیا آمد و اقبالش از این جهت است. لحظهیی که تولد پیدا کرد، موقعیت تاریخیاش لحظه مهمی بود. وقتی که سرمایهداری نوید پایان تاریخ را میداد آمد و گفت که نظام سرمایهداری دارای تناقض است. کار پیکتی همچنین عاری از خطا نیست. اصلا کار انسانی همراه با خطا است، اما مهم کاری است که پیکتی انجام داده است. من فرض میکنم که تمام نقدهایی که بر پیکتی میکنند، وارد است. ولی زنده کردن ایدهیی که بعد از مارکس مدفون شدن هنر است. هنر سرمایهداری یعنی همین. یعنی به یک ضدسرمایهداری اجازه میدهد در قلب سرمایهداری در کتابخانه بریتانیا در لندن، ۱۰سال با هزینه و پشتوانه یک بچه سرمایهدار، – انگلیس- کتاب سرمایه را علیه سرمایهداری بنویسد. این هنر سرمایهداری است که امکانات در خدمت مارکس قرار دهد تا او را نقد کند. بعد سرمایهداری براساس این نقدها اقدام به اصلاح خود میکند. بیمهها را طراحی میکند. جلوی انحصارات را میگیرد. ولی در یک جامعه استبدادی مثل روسیه تبدیل به انقلاب میشود. اگر روسیه انقلاب کرد اشکال از مارکس نبود، اشکال از روسیه و جامعه روستایی استبدادزده آنجا بود. دوباره پیکتی میآید و نقدهایی بر این نظام وارد میکند. زمان زیادی نمیگذرد که اوباما او را به کاخ سفید دعوت میکند و به مشاورانش میگوید که حرف او را بشنوید و کتابش را بخوانید تا بدانیم که چه باید کرد. این هنر سرمایهداری است، همچنان که اوباما پیش از انتشار این کتاب نیز به برخی اشکالات پی میبرد و طرح بیمه اجباری همگانی را مطرح میکند و همان برگ برنده او در انتخابات میشود. این در نوع خود جالب است که در یک کشور سرمایهداری بیمه اجباری است و اگرکسی بیمه نباشد، مجرم است و جریمه میشود. حالا پیکتی میآید و با انتقاد از نظام سرمایهداری، ابزاری جدید دراختیار مصلحان این نظام قرار میدهد. این هنر یک نظام پویا و زنده است که اجازه میدهد ویروسها وارد بشوند تا پادتن تولید شود و قویتر شود.
نه چپ، نه راست
ازسوی دیگر، طبیعی است که محقق نابغهیی مانند پیکتی، به صراحت کامل درباره عقاید خود صحبت نکند و از سخنان تمسخرآمیز یا تحقیرآمیز نسبت به مخالفان فکری خود بپرهیزد زیرا وی بهطور قطع واقف است که سخن گفتن در لفافه- بهشیوه تلویحی و غیرمستقیم- کمتر باعث موضعگیری تدافعی در مخاطبان میشود و زمینه را برای پذیرش سخنان گوینده مساعد میکند.
بیتردید از ابتدا تا انتهای آن کوچکترین نشانههایی از تقید یا جانبداری نویسنده نسبت به مارکسیسم یا سرمایهداری دیده نمیشود و صرفاً میتوان گفت؛ کتاب او یک منبع عالی و یک نمونه واقعی از پژوهش علمی درباره یکی از مهمترین مباحث دنیای جاری است که مدتها در دنیای بحث دانشگاهیان و اقتصاددانان زنده خواهد ماند و سرمشقی بسیار خوب برای دانشجویان و اهل تحقیق است. آنچه که در جایجای کتاب آشکار است، تقید پنهان او به عدالت توزیعی و ناسازگاری وی با رویه متکبرانه نظریهپردازان اقتصادی امروز- بهویژه دانشگاهیان امریکایی- است.
علاوه بر مقدمه کتاب، در پایان فصل ۱۴ نیز دیده میشود: «در برخی اقتصاددانها گرایشی شوم هست که وقتی به شکل باورنکردنی ادعای دفاع از منافع عموم را مطرح میکنند، به دفاع از منافع شخصی خود مشغول باشند. ظاهرا- باوجود پراکنده بودن دادهها، سیاستمداران هر دو حزب در ایالات متحده خیلی ثروتمندتر از همکاران اروپایی خود بوده، در طبقهیی کاملا متمایز از امریکاییهای معمولی جای دارند. شاید این واقعیت بتواند توضیح دهد که چرا آن سیاستمداران دوست دارند منافع شخصی خود را با منافع عمومی خلط کنند. کاملا محتمل است که اگر پای یک تکانه بنیادین در کار نباشد، تعادل فعلی مدتهای مدید دوام میآورد. آرمان پیشتاز بودن در برابریطلبی از یادها محو شده است و شاید «دنیای جدید» در آستانه تبدیل شدن به «اروپای سالخورده» در اقتصاد جهانی شده قرن بیستویکم باشد».
همچنین عدم ارادت بیچونوچرا به کارل مارکس را میتوان در چند مورد انتقاد صریح از بیتوجهی مارکس به «دادهها و آمارهای در دسترس» مشاهده کرد.
«مارکس از الگوهای ریاضی استفاده نمیکرد و نثر او گاهی مبهم است، طوری که نمیتوان مطمئن بود وی واقعاً چه در سر میپرورانده است. مارکس حتی بیتردید به شیوهای کاملاً برداشتگرایانه یا گزینشی، تلاش کرد از آمارهای انحصار وراثت برای نشان دادن رشد خیرهکننده بزرگترین ثروتهای بریتانیا از جنگهای ناپلئونی تا زمان خود استفاده کند. با این حال مارکس باوجود این برداشتهای شهودی مهم، اغلب رویکردی کاملا داستانگونه و نظامنیافته را نسبت به آمارهای موجود در پیش میگرفت. وی بهویژه تلاش نکرد که دریابد آیا زیاد بودن شدت سرمایه مشاهده شده در دفاتر حسابهای برخی کارخانهها نمایانگر وضعیت متعارف در کل نظام اقتصادی بریتانیا یا حتی برخی بخشهای خاص از آن هست یا خیر. او میتوانست فقط با گردآوری چند مورد از حسابهای مشابه به این واقعیت پی ببرد. شگفتآورتر از هرچیز آن است که هرچند کتاب او عمدتا به موضوع انباشت سرمایه مربوط میشد، وی هیچ اشارهیی به تلاشهای دیگران برای تخمین زدن ذخیره سرمایه بریتانیا در قرون هجدهم و نوزدهم نکرد. ظاهرا مارکس کاملا از تحقیقات مربوط به حسابداری ملی که در جامعه او اجرا میشد، بیخبر بود و این بیخبری وقتی تاسفآمیزتر جلوه میکند که آن اطلاعات میتوانست وی را تا حدی در تصدیق دریافتهای شهودیاش درباره انباشت سرمایههای خصوصی گزاف در آن دوره یاری کرده، مهمتر از آن به رفع ابهام از الگوی توضیحی او کمک کند.»
از طرفی با وجود لحن محتاطانه پیکتی در بخشهایی از کتاب میتوان به مخالفت فکری او با سرمایههای بزرگ و ناپاک قلمداد کردن آنها پی برد «بازده سرمایه اغلب به شکلی تفکیکناپذیر موجب «خوشاقبالی محض» (مثلا خرید یک دارایی خوش آتیه در وقت مناسب و با قیمت مناسب) و «دزدی تمام عیار» میشود. خودسر بودن انباشت ثروت، پدیدهیی بسیار فراگیرتر از خودسری ارثیه است. بازده سرمایه بهعلت ماهیتش، بیثبات و پیشبینیناپذیر بوده، ممکن است به آسانی منافع یا خسارتهایی به اندازه چندین سال درآمد ناشی از کار ایجاد کند. این آثار در صدر سلسلهمراتب، ثروت حتی شدیدتر میشوند… گاهی سرگذشت دارایی با دزدی آغاز میشود و پس از آن بازده خودسرانه سرمایه به آسانی «جُرم اولیه را تا ابد زنده نگه میدارد». کتاب در نهایت هوشمندی بدون هرگونه ادعای بدون اثبات و براساس روش تحقیق علمی و عینی نگاشته شده است. نویسنده کتاب که تا قبل از نگارش این کتاب هم نزد جامعه جهانی اقتصاد از نخبگان این حوزه محسوب می شد به شهرتی جهانی دست یافته و صاحبنظران و خبرنگاران مطبوعات به توصیفهای گاهی ضد و نقیض از او پرداختهاند.
برخی کاملا به غلط و شاید مغرضانه وی را «مارکس ثانی» یا «مارکس قرن ۲۱» خوانده، برخی دیگر کاملا برعکس، وی را عامل نفوذی سرمایهداری در اردوگاه برابریطلبان خوانده، ادعا کرداند که وی با ارایه راهحل برای کاهش نابرابری قصد دارد پایههای سرمایهداری را محکمتر کند. برخی نیز با واقعبینی وی را همانگونه که هست توصیف کردهاند. با توجه به آنچه درباره روش تحقیق این کتاب و سایر کارهای پیکتی میدانیم ظاهرا تشبیه کردن وی به «کارل مارکس» بزرگترین ستمی بوده که بر او روا داشتهاند زیرا روش پیکتی کاملا علمی، دور از رجزخوانی و ادعاهای بیاساس و به تمام معنا مبتنی بر کاملترین شواهد و آمارهای موجود بوده است.
پیشنهاد پیکتی درباره «مالیات بر سرمایه جهانی» صرفنظر از نیت او بیتردید برای تحقق هدف «توزیع درآمد جهانی به شیوه عادلانهتر» بسیار مسالمتآمیزتر و کمخطرتر از راهحلهایی است که در بطن آنها کینهتوزی، نفرت، شورش و براندازی و در نهایت «رنگ خون» نهفته است. در عین حال با توجه به توسعه سریع ادغام جهانی و تسلطwto بر ارکان اقتصاد جهان و نیز گسترش غیرقابل باور فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی در دسترسترین راهحلی است که میتوان برای بهبود این نظام در میان مدت داد. بزرگترین تفاوت مارکس و پیکتی این است که مارکس «تئوری را به خدمت عشق درآورد» و آنگاه مستبدینی چون استالین «تئوریهای معطوف به عشق» او را به ایدئولوژی تبدیل کردند و برای تسلط بر دنیای واقع و تغییر جبارانه زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود به خدمت گرفتند. اما پیکتی «عشق را به خدمت تئوری درآورد» و به همین علت تئوری او نه تنها بهسادگی قابلیت تبدیل شدن به ایدئولوژی را ندارد بلکه از همان روز اول تولد بدون هیچ خونریزی و با مسالمت دارد اثر خود را بر نگرش همه جهان و بر تغییر تدریجی جامعه بشری میگذارد… .»
نظریه «بهسوی اقتصاد فطری»
پس از نوشتن مقدمهیی طولانی، آن را برای چند نفر از اساتید در رشتههای مختلف علوم انسانی ارسال کردم و آنها نیز زحمت کشیده نکاتی را برای بهتر شدن متن تذکر دادند با این حال چندان راضی به ارسال آن برای ناشر نبودم بلاخره متن را به آقای پایا، مدیر انتشارات نشر نقد فرهنگ تحویل بدهم. امیدوارم که این کتاب خوانده شود و مورد نقد و بررسی قرار گیرد. موضوعی که در مقدمه آوردهام دغدغه ذهنی سالیان من بوده که بالاخره کدام یک از نظامهای سیاسی بهتر هستند. کدام ماندگار هستند باید از کدام الگو گرفت و دفاع کرد و چه کار باید کرد. در این مقدمه من نظریه بهسوی «اقتصاد فطری» را مطرح کردم. استدلال من نیز مبتنی بر این است که جهان در حال حرکت به سمت یک نظام اقتصادی فطری است. یعنی نه مارکسیستی است نه کاپیتالیستی.
کاربرد کتاب در ایران؟
رنانی در ادمه این نشست در پاسخ به پرسشی مبنی بر این کتاب تا چه اندازه به درد دولتمردان ایران میخورد، گفت: هیچ. چراکه این کتاب به درد اقتصادی میخورد که میخواهد عضلاتش را تقویت کند درحالی که اقتصاد ما درحال حاضر گرفتار تب و تشنج است. گرفتار بیماریهای روزمره هستیم. الان باید اصلاحات عاجلی بهعمل آوریم تا این بیمار که زمین افتاده است بتواند بنشیند وسرپا بایستد، راه بیفتد بعد که راه افتاد تازه میتوانیم بگوییم که در این مسیر در بلندمدت با چه انحرافاتی روبهروخواهی شد.
در واقع این کتاب با کوتاهمدت کاربردی ندارد ولی در نگاه بلندمدت شاید، حالا به چه علت. از این بابت که معمولا سیاستگذاران اقتصادی ما طی سالهای پس از جنگ با شیفتگی خاصی به سرمایهداری نگاه کردهاند و گام به گام الگوهای آن را پیاده میکنند این کتاب هشدارخوبی است برای اینکه بگوید برخی از این سیاستها میتواند پیامدهای شکاف طبقاتی داشته باشد.
الان مساله شکاف طبقاتی نیست بلکه فساد فراگیری است که نظام سیاسی اقتصادی را با خود درگیر کرده است و اگر این مساله را حل نکنیم اصلا بحث اینکه اغنیا بیشتر دارند میبرند و فقرا کمتر هرچند که به نوبه خود مساله بسیار مهمی است اما مساله امروز ایران نیست. اگر این شکاف بیشتر میشود، ناشی از کارکرد ساختار نظام سرمایهداری نیست. ما که اصلا سرمایهداری نیستیم. ما هیچ یک از مولفه و مفروضات علم که برای یک اقتصاد سرمایهداری و مبتنی بر بازار آزاد برمیشمرد را نداریم. دولت خیرخواه با اطلاعات کامل و یکپارچه این سه ویژگی را نداریم. خیرخواه یعنی اینکه دنبال محقق کردن آن چیزی باشد که رفاه، لذت و رضایت مردم را بالا ببرد. همهچیز دان هم نیست. موج عدم ناتوانیهای تخصصی و علمی وجود دارد. همچنین پارههای قدرت تقسیم شده است بین گروههای سیاسی که هدف یکسانی را دنبال نمیکنند و تابع هدف یگانهیی ندارند بنابراین ما فاقد مفروضات اولیه نظام سرمایهداری هستیم که بعد بخواهیم این کتاب تاثیر بگذارد. در واقع ما در دوران پیشاسرمایهداری بهسر میبریم. باید اول به دوره سرمایهداری منتقل شویم تا بعد بتوانیم درمورد آن بحث کنیم اما مباحثی که این کتاب برمیانگیزد، روشنگر است. یعنی ذهنهای ما روشن میکند که چه قدر زوایای گوناگون در حوزه اقتصاد را باید توجه کرد. بعضی وقتها یک قانون میتواند در یک سیستم انحراف ایحاد کند. این زوایا بسیار روشنگر و قابل استفاده است. بهنظر میرسد ماموریت این کتاب در این لحظه تاریخی در حوزههای اقتصادی و علوم سیاسی این است که با تزریق موضوع، بحث و چالش و نشاط فکری در این حوزهها ایجاد کند.
منبع: رونامه تعادل شماره ۱۷۱ شنبه ۲۰ در ماه