کانون زنان ایرانی- فریده غائب
عکس :شفق شکری
حاصل شش سفر کوتاه و بلند ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار به افغانستان در کتابی با نام "افسوس برای نرگسهای افغانستان" به تازگی منتشر شده است. عصر دیروز، پنج شنبه بیست و یکم آبان ماه، مراسم رونمایی از این کتاب با حضور چهرههای مختلف فرهنگی، دانشگاهی، سیاسی و روزنامه نگاران در تهران برگزار شد.
ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگاری که بعد از اتفاقات سال 1388 از سوی دادگاه انقلاب به یکسال حبس و سی سال محرومیت از روزنامه نگاری محکوم شده و حق نوشتن در روزنامهها را ندارد؛ سومین کتاب خود را که روایت زندگی مردم افغانستان است؛ منتشر کرده است.
یادی از حسین شهیدی روزنامه نگار
شهرزاد همتی، روزنامه نگار اجتماعی مجری این مراسم است. او در ابتدا بخشی از مقدمه کتاب را میخواند و یادی از حسین شهیدی میکند. او به نقل از نویسنده می خواند:« در سفرهایم به افغانستان زنده یاد دکتر حسین شهیدی یکی از افرادی بود که آشنایی من را با بسیاری از فعالان زن و روزنامه نگاران در افغانستان فراهم کرد. حسین شهیدی در آن زمان در سازمان صندوق زنان ملل متحد به آموزش روزنامه نگاران زن مشغول بود. او عشق و علاقه زیادی را نثار مردم افغانستان کرد. او در اردیبهشت سال 1390 درگذشت و یادش گرامی.»
افسوس برای نرگسهای افغانستان؛ یکی از گلهای انتشارات کویر
محمدجواد مظفر ناشر کتاب "افسوس برای نرگسهای افغانستان"، اولین سخنران است. میگوید:" ژیلا بنی یعقوب و همسرش بهمن احمدی امویی در جامعه مظلوماند. آنها در طول این سالها بدون هیچ چشمداشتی برای آزادی قدم برداشتند اما جفا دیدند و جفا. شرمندهام در کشوری هستم که حکم عجیب و غریب 30 سال محرومیت از روزنامه نگاری را به این روزنامه نگار(ژیلا بنی یعوب) دادهاند.
مظفر همچنین از همسر خود فاطمه منتظرالمهدی، مدیر انتشارات کویر تشکر میکند:" زمانی که دربند بودم خانم منتظرالمهدی برای حفظ انتشارات کویر بسیار تلاش کرد. آقایان تلاش کردند تا این انتشارات را کویر کنند اما شعار ما این بود که در کویر نیز گل میروید و حالا می گویم که یکی از این گلها کتاب افسوس برای نرگسهای افغانستان است.»
او در پایان سخنانش، کتاب را با امضای سید محمدخاتمی، رییس جمهوری پیشین به ژیلا بنی یعقوب هدیه میدهد، پیامی که در آن خاتمی برای او و همسرش بهمن احمدی امویی آرزوی توفیق خدمت روزافزون به آیین، دین و ایران کرده است.
داستان فروزان
شهرزاد همتی، مجری برنامه در سخنانش از تجربه های آشنایی اش با بنی یعقوب می گوید و آرزو می کند که خیلی زود شاهد بازگشت این روزنامه نگار به تحریریه ها روزنامه ها باشیم.همتی بخشهای از داستان فروزان دختری جوان اهل پل خمری را از کتاب انتخاب کرده و میخواند:" فروزان در کنار شیرمحمد برنامه ای به نام جوانان را در تلویزیون اجرا میکرد. چند نفر از طالبان یک روز شیر محمد را در مسیر بازگشت از تلوزیون ربوده، مورد شکنجه و آزار قرار داده و قبل از اینکه آزادش کنند، به او هشداری جدی دادند:" اگر دوباره با یک دختر جوان برنامه اجرا کنی، تو را میکشیم. غیرت ما اجازه نمیدهد که تو با یک دختر برنامه اجرا کنی آن هم دختری که از طایفه ماست. این خلاف اعتقاد و فرهنگ ماست." آنها به رییس تلویزیون بغلان نیز اخطار دادند که اگر بار دیگر دختر و پسر کنار هم به اجرای برنامه بپردازند او را خواهند کشت. رییس تلویزیون از ترس همین تهدیدها بود که فروزان را از تلویزیون اخراج کرد:" از اینجا برو! خواهش میکنم برو! جان من در خطر است." فروزان که انگار باورش نمیشد به همین راحتی کارش را از او بگیرند، گریه کرده و به رییس اش گفته بود:" چرا من را اخراج میکنید؟ وضع من در جامعه چه خواهد شد؟ شما باید از من حمایت کنید." خانواده فروزان از ترس آبرو و جانشان تصمیم گرفتند برای زندگی به شهر دیگری مهاجرت کنند. پدر فروزان که نظامی بود؛ گفته بود:" باید از این شهر به جای دیگری برویم جایی که فروزان را نشناسند."
روایتی اتنوگرافیک از افغانها
دکتر محمد امین قانعی راد، استاد دانشگاه و رییس انجمن جامعه شناسی ایران یکی دیگر از سخنرانان این مراسم است. او که خود بارها برای تدریس در دانشگاه به افغانستان سفر کرده است؛ کتاب افسوس برای نرگسهای افغانستان را یک نوع روایت اتنوگرافیک از افغانها میداند که همچون یک رمان جذاب و خواندنی است:« نویسنده در این کتاب علاوه بر توجه به زندگی زنان و کودکان افغان، مسائل مختلف دیگری را نیز مطرح کرده از جمله پوشش و مساله حجاب در افغانستان، سبک زندگی، حقوق زنان، حضور دختران در دانشگاهها، مساله ژورنالیسم و رسانههای افغانستان.»
به گفته این استاد دانشگاه در این کتاب، مقولات سیاسی از جمله حضور طالبان و نقش آمریکا و طرح این سؤال که چقدر حضور نیروهای آمریکایی به مساله افغانستان کمک کرده دیده میشود. نویسنده در این کتاب سعی میکند بازتاب صداهای مختلف در افغانستان شود و جانبداری سیاسی نکند. هر چند به نظر من برداشت کلی نویسنده این است که حضور امریکا در افغانستان باعث تشدید مشکلات جامعه افغانستان و ایجاد طبقه ای برخوردار از امکانات کمکهای آمریکا و جامعه جهانی شده است حضور کشورهای غربی از جمله موجب گسترش فساد در دولت و فساد در تشکلهای غیردولتی شده؛ و چندان موفق نبوده است.
او همچنین در ادامه به شخصیتهای کلیدی این کتاب از جمله محسن مخلباف(فیلمساز ایرانی)، لطیف پدرام(رهبر حزب کنگره ملی افغانستان و نماینده فعلی پارلمان این کشور) و یاد و خاطره احمد شاه مسعود و یارانش اشاره می کند و می گوید به نظر می رسد که تحلیلهای نویسنده گاه تحت تأثیر این شخصیتها بوده است.
رییس انجمن جامعه شناسی ایران در ادامه از فقر حاکم بر افغانستان میگوید:" فقر طبیعی و عدم دسترسی به دریا و نفت که نتیجهاش فقر اقتصادی و فرهنگی است. فقر اقتصادی چنان است که پدیدههایی همچون دانشجو- طلبه را گسترش میدهد. افرادی که به حوزه علمیه میروند تا جایی برای سکونت داشته باشند و حقوق ماهیانه دریافت کنند و حتی طالبان هم از این فرصت و فقر استفاده کردند برای جذب کودکانی که به خاطر فقر، خانوادههایشان آنها را به مدارس طالبان میفرستادند تا جایی گرم برای زندگی و وعده غذایی برای خوردن داشته باشند. طالبان از این خلأ اقتصادی برای مغزشویی استفاده کرد. به اعتقاد قانعی راد این فقر اقتصادی و فرهنگی است که فقر سیاسی میآورد و فساد را بازتولید میکند.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه بنی یعقوب در کتابش به بررسی وضع زنان در افغانستان پرداخته، به عنوان مثال گفت و گوهای او با برخی از زنان افغان را از این کتاب نقل میکند.دکتر قانعی راد همچنین شرایط زنان ایران و افغانستان را مقایسه ای تطبیقی میکند: « در جامعه ما قانون از عرف عقب تر است؛ در حالی که در افغانستان قانون از عرف جلوتر است. مثلاً در ایران حق الارث زن کمتر از مرد است اما در عرف بارها این را دیدهایم که حق الارث بین زن و مرد به صورت مساوی تقسیم شده است. یا سن ازدواج در قانون ایران 13 سالگی است در حالی که در عرف سن ازدواج دختران بسیار بالاتر از این سن است. به نظر من تحولی که در عرصه حقوق زنان در ایران اتفاق افتاده پایدارتر است و در نهادهای اجتماعی و دریافتهای اجتماعی روزانه ریشه دارد. در افغانستان واژه حقوق زن وجود دارد اما مفهومش وجود ندارد. در ایران ابتدا مفهوم حقوق زن وجود داشته و سالها بعد واژهاش ساخته شده است.»
دکتر قانعی راد با بیان اینکه بسیاری از روایت ها در این کتاب همراه با یک جور ناامیدی نسبت به تغییر و تحول در افغانستان است، می گوید:«اما به نظر می رسد در همین حال خانم بنی یعقوب در برداشت نهایی اش نسبت به این جامعه ناامید نیست و شاید به همین دلیل است که از قول شخصیت یک فیلم می نویسد:«اگر هرکس به اندازه نور یک شمع به اطرافش روشنی ببخشد دیگر نیازی به خورشید نیست.»
بنی یعقوب به جستجوی یوسف انسانیت ما
بخش دیگری از مراسم به قرائت پیام محسن رنانی، اقتصاددان اختصاص دارد. او خود در مراسم حضور ندارد و شهرزاد همتی نوشته او را با عنوان" شبنم صبحگاهی بر چهره بیوفایی" میخواند:« و اینک ژیلا به ولایت هرات رفته است. در این سفر، بنی یعقوب به جستجوی یوسف انسانیت ما رفته است که ۱۶۰ سال پیش در چاه بیکفایتی و فساد حاکمان ایران افتاد و ۳۵ سال است به بردگی و بیگاریاش گرفتهایم. به دیدار کودکانی که کودکان ما بودند اگر ما اندکی هشیارانهتر زیسته بودیم، و مردمان ما بودند اگر ما اندکی مردمیتر حکومت کرده بودیم. و ژیلا در این سفرِ غربت، هم معنی نامش، به سان «شبنم صبحگاهی» است که شبانگاهان آرام و بی صدا بر روی خارها، برگها و گلهای زندگی و زمانه خویش مینشیند و با نگارش تجربه خویش آنها را جاندار و ماندگار میکند. "
رنانی مینویسد:« وقتی ژیلا از زبان معاون دانشگاه کابل از افزایش شدید نامه نگاریهای دانشگاهی در زمان طالبان مینویسد که بیشترشان درباره مراقبت از استاندارد ریش و سبیل استادان و دانشجویان بوده است برای ما تصویری آشنا میسازد. و وقتی از از زبان راننده کابلی، تهران مدرنی را توصیف میکند که آجر به آجرش، با ملاطی از بیوفایی و ناهمدلیهای ما، به دست هموطنان افغانیمان ساخته شده است، عرق شرم بر جبینِ دل ما مینشیند.»
به باور این اقتصاددان:«کتاب ژیلا را که میخوانی نمیتوانی اشک نریزی؛ نه فقط برای هموطنان افغانی که در این سه دهه نگذاشتیم در ایران درس بخوانند و دانشگاه بروند؛ بلکه برای هموطنان شیرازی و مازندرانی که با مردان افغانی ازدواج کردهاند و پس از سقوط طالبان به امید رهایی از تبعیض و در جستوجوی روزگاری بهتر و زندگیای انسانیتر به افغانستان رفتهاند و اکنون به علت این که حکومت ما فرزندانشان را ایرانی نمیداند، اجازه نمیدهد این مادران به همراه کودکان خود به وطن خویش بیایند و خانواده خویش را ببینند.»
رنانی در بخشی از این دلنوشته اش میگوید:« اگر ژیلا همت کند و نهضت دوستی مردمان ایران و افغانستان را بنیاد نهد ما همه در کنارش خواهیم بود. سفرهایی برای دوستی، جشنوارههایی برای تفاهم، خیریههایی برای همدلی، سرمایهگذاریهایی برای منافع مشترک و گفتوگوهایی نه برای بازنمودن دردهای حماقت آلود گذشته بلکه برای ایجاد درک مشترک فرهنگی از خطراتی که تداوم همزیستی ما را در آینده تهدید میکند. من نخستین داوطلبی خواهم بود که در سفر به افغانستان همراه او خواهم رفت و در وسع خویش او را یاری و حمایت خواهم کرد.».
و سخن آخر رنانی در پیامش این بود: «راستی از پرونده اسیدپاشی به بانوان اصفهانی چه خبر»
آرزوی آزادی برای دختران فردای افغانستان
مریم حیدری یکی از دختران فعال اهل افغانستان که 16 سال است در ایران زندگی میکند از دیگر سخنرانان است:« نه سال اول زندگیام را در افغانستان گذراندم و خاطرات من از کشورم خاطرهٔ جنگ بود. بعد از پانزده سال موفق شدم دوباره به افغانستان بروم. برایم بسیار هیجان انگیز بود که پویایی مردمم را میدیدم تا حدی که اتفاقات اخیر پایههای ارگ ریاست جمهوری را لرزاند و من به هوشیاری مردمم امیدوارم شدم.»
او میگوید:" وضعیت زنان افغانستان همچنان باب طبع مردسالاران است کما اینکه زنانی را دیدم که برای باورها و ارزشهایشان تا پای جان تلاش میکنند و امیدوارم با تلاشهای آنان و نسل نو آینده ای متفاوت در انتظار ما باشد. آرزو میکنم دختران فردای افغانستان عشقشان را با خون خویش و جای سنگها بر بدنشان ثبت نکنند و گلوی تبسمهایشان بریده نشود.»
مریم حیدری اضافه می کند:«به عنوان يك دانشجوي جامعه شناسي ميدانم تحقيق و ثبت تحليل رويدادهاي هم اكنون افغانستان بسيار مهم است زيرا اين يكي از عواملي خواهد بود كه بتواند راه را براي بهبود وضع موجود ايجاد كند و و زمينه ي تحول فكري را برايمان فراهم كند بخصوص اگر پژوهشگري از كشوري ديگر باشد تا ما بتوانيم خود را از نگاه ديگران ببينيم ، اگر مخاطب را افغانستاني در نظر بگيريم ديد زنانه به مسائل زنان و در كل جامعه افغانستان تازگي خواهد داشت براي خواننده اي كه همه چيز جامعه او را مردان تفسير كرده اند.»
سارا کریمی، روزنامه نگار و پژوهشگر مسائل اجتماعی نیز آخرین کسی است که پشت تریبون میرود: خوشحالم هنوز اندک عقلانیتی وجود دارد که چنین کتابی به خاطر بهانههای واهی در پستو نمانده و مجوز میگیرد. دلیل دوم خوشحالی این است که میبینم تهدید و محرومیت و محکومیت نتوانسته ژیلا را از کار دور کند. و این به باور امیدوارنه من کمک میکند که فکر کنم ذهن پشت هیچ قلمی از کار نمیافتد؛ اگر قلم شکسته شود. بنابراین ما ذخیره ای ذهنهای فعال داریم که اگر ارزشهای شجاعت خلاقیت و دغدغه حقیقت در آنها تقویت شود میتوانند کارهای متمایز انجام دهند.
او در ادامه با اشاره به کارکرد سفرنامه نویسی کتاب افسوس برای نرگسهای افغانستان را سفرنامه ای میداند که قابل مقایسه با سفرنامههایی است که درباره ایران در قرنهای گذشته نوشته شده است.
او میگوید:« کتاب ژیلا توصیفی بی واسطه از وضعیتی است که ما با آن ناآشنا هستیم. متن سراسر صراحت و عاری از هرگونه تزیین است. به سراغ خود موضوعات میرود و بخشهای مختلفی از جامعه ای را که با ما فاصلهٔ چندانی ندارد تشریح میکند.»
----------------------------------------