تردید و فقدان اطمینان یکی از ويژگی های ذاتی آینده است. اگر قرار باشد آینده آن گونه که ما می خواهیم و می پنداریم از پیش مشخص و معین باشد، دیگر "آینده" نخواهد بود. در واقع همین تردید و عدم قطعیت است که سبب شگفتی و هیجان انگیز شدن آینده و امور مربوط به آن می شود. نمی توان "آینده اندیشی" را با "برنامه ریزی راهبردی" یکی دانست. شکی نیست که کوشش های آینده گرا بر اساس هنر شکل بخشیدن به آینده پایه ریزی شده اند، اما عدم قطعیت و نسبی بودن حالات گوناگون آینده است که سبب می شود از میان آینده های بدیل، "آینده مرجح" را برگزینیم و به آن شکل ببخشیم. گذشته از این، همواره این احتمال وجود دارد که متغیرهای جدیدی به گونه ای کاملاً سر زده از راه برسند و محاسبات پیشین ما را در خصوص آینده دستخوش تغییر و دگرگونی های چشمگیر نمایند. به همین دلیل آینده سنجی یک کوشش مستمر است.
حتا بلندپروازانه ترین سناریوهایی که ترسیم کرده ایم، می توانند با جابجایی ناخواسته یکی از عوامل محیطی در شرایط جدیدی قرار گیرند که امکان تحقق آنها دیگر وجود نداشته باشد. اندیشه و دیدگاه منطقی به ما آموخته است که نمی توانیم شکل حتمی و قطعی آینده را آن گونه که تصور می کنیم، شاهد باشیم؛ چرا که به طور کلی آینده برآیندی از عوامل زمانی، مکانی، انسانی و طبیعی است و شکل نهایی آن تا حدی در گستره اختیار و تسلط ماست که قادر به اثرگذاری در این عوامل باشیم. به همین دلیل نسبی بودن آن یک اصل است و اطمیان و قطعیت در آن بدون معنا خواهد بود. در حقیقت، "مطمئن بودن" و "قطعیت" آینده در تضاد با دانش و معرفت بنیادین آینده پژوهی است و از شکل واقع بینانه این دانش تا حد زیادی فاصله گرفته است و به صورت های ایده آل نزدیک شده است، صورت هایی که در تحقق خود با دشواری های بسیاری رو به رو خواهند بود.
شکی نیست که داشتن دغدغه هایی پیرامون آینده احساسی در خور تمجدید و شایسته تقدیر است، اما این احساس زمانی می تواند منشاء آثار و ثمراتی ارزشمند شود که با اصول و مبانی دانش آینده پژوهی همراهی داشته باشد و واقع بینی را سر لوحه خود قرار داده باشد. به بیانی دیگر، تنها دغدغه های واقعی هستند که در حوزه آینده و آینده اندیشی می توانند به بار بنشینند.
این روزها شاهد برگزاری رویدادهای علمی و ماراتن های گوناگونی در حوزه آینده اندیشی هستیم که هر یک از آنها می توانند با ترویج بخشی از دانش و ادبیات آینده گرا سهم قابل توجی در کمک به پایه ریزی بنیان های دانش نوپای آینده پژوهی در جامعه دانش بنیان ایران داشته باشند. ضروری و شایسته است که پیش از هرگونه تلاش در این حوزه مطالعه ای هرچند اندک در باب آینده و آینده پژوهی صورت گیرد تا عناوینی که برای این رویدادها برگزیده می شود از اعتبار و روایی علمی برخوردار باشد. هم اندیشی میان اندیشگاه های آینده گرا می تواند نهاد هایی را که علاقمند به برگزاری رویدادهای آینده گرا هستند، تا حد زیادی یاری نماید؛ البته اگر نهادهای یاد شده مایل به دریافت کمک های فکری و علمی از اندیشگاه های آینده گرا باشند. ممکن است گاهی در نام گذاری یک رویداد آینده گرا مثلاً یک همایش آن هم در سطح بین المللی از کلمات یا واژگانی استفاده شود که از سوی اصحاب علم و کارشناسان امر چندان مناسب نباشد.
به عنوان نمونه می توان به جای استفاده از کلماتی مانند "آینده مطمئن" از "آینده امیدبخش" یا "آینده بهتر" استفاده کرد تا ضمن ایجاد انگیزه در مخاطبان، نشان دهیم که اندیشه های ما زیربنای علمی مناسبی دارند. هیچ آینده پژوهی در صورت آگاهی از مبانی و اصول بنیادین دانش آینده پژوهی نمی تواند کلمه "مطمئن" را بپذیرد زیرا کوشش های وسیعی که در حوزه آینده پژوهی صورت می گیرد، همگی از درجه ای از نسبیت برخوردادر هستند و تحت هیچ شرایطی قطعیت یا حتمیت حاصل نمی گردد، مگر آن که در حوزه ای بسیار محدود و شخصی پيرامون یک امر تصمیم سازی کنیم که طبیعی است در آن صورت دیگر از حوره اندیشه ورزی پيرامون آینده خارج شده ایم.
گسترده ترین و پیشرفته ترین تکنیک های آینده پژوهی مانند روش تحلیل تاثیر متقاطع، در کاملترین شکل خود هنوز درصدی از تغییر شکل نهایی را به دلایلی مانند متغیر بودن عوامل محیطی یا خطای احتمالی محاسبات صورت گرفته در نظر می گیرند و تحت هیچ شرایطی نظری قطعی پیرامون آینده "مطلوب" که از آن با عنوان "آینده مرجح" یاد می شود، صادر نمی کنند. در این صورت چگونه می توانیم نسبت به یک آینده اطمینان داشته بایم و آن را مطمئن بدانیم؟! حتا خود آینده پژوهان و آینده نگرها نیز چنین ادعایی ندارند.
روند شتابان تغییرات جهانی به ویژه در حوزه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روز به روز قلمرو گمانه زنی های آینده اندیشان را محدود تر از پیش ساخته است و کشف و شناسایی آینده به مراتب دشوارتر از پیش شده است. اگر زمانی 20 یا 30 درصد از پیش بینی های متبحرترین آینده پژوهان در زمینه های گوناگون تحقق می یافت، اینک این میزان در ایده آل ترین حالت به 10 تا 15 درصد کاهش یافته است. دقیقاً به همین دلیل است که آینده پژوهی به فعالیتی مداوم مبدل شده و دیگر به هیچ وجه نمی توان آن را به صورت مقطعی یا منقطع انجام داد.
به بیان روشنتر می توان گفت امروزه جوامع و سازمان هایی که در آنها آینده پژوهی به جایگاه قابل توجه و شان و مقام شایسته ای دست یافته است، کوشش های آینده پژوهی در قالب گروه هایی متمرکز شده است که پيوسته در حال رصد اوضاع و دیدبانی امور هستند و حتا یک لحظه هم نمی توانند نسبت به تغییر روند ها یا دریافت سیگنال های ضعیف محیطی بی تفاوت باشند. در چنین شرایطی با این همه دقت و توجه لحظه به لحظه نسبت به تغیرات آنی، آیا می توان نسبت با آینده مطمئن بود؟ اگر چنین گمانی داشته باشیم، بدون شک دچار ساده اندیشی شده ایم.
این ساده اندیشی می تواند در کوتاه و بلند مدت آثاری را در پی داشته باشد که جبران برخی از آنها به آسانی امکان پذیر نخواهد بود. بزرگی می گفت اگر هنر دیدبانی به درستی انجام نشود، ممکن است کارهایی که برای آینده انجام می دهیم، بیهوده و حتا مخرب هم باشد. به عنوان نمونه اگر بدانیم به زودی بارانی می بارد، اما آگاهی دقیقی از کمیت و کیفیت این باران نداشته باشیم، ممکن است دچار اقدامات اشتباهی شویم. اگر ندایم که این باران سیلی رابه دنبال خواهد داشت، در شرایطی که خود را برای یک هوای دلپذیر آماده کرده ایم، ناگهان با امواج بنیان برکن سیل رو به رو می شویم. حال آن که در صورت آگاهی صحیح از پیامدهای آن باران می توانستیم به درستی از خود در برابر آن محافظت می کنیم.
بدین ترتیب آگاهی از آینده و کسب دانش کافی پیرامون آن، آن را به فرایندی پيوسته مبدل می کند تا حدی که یک لحظه غفلت می توتند تمامی کوشش های پیشین ما را بی نتیجه سازد. درک این واقعیت در حوزه های اقتصادی برای اقتصاد دانان و دست اندرکاران امور مالی که نبض رویدادهای ارزی و پولی را در دست دارند، کاملاً قابل درک است و می توانند بفهمند که پیشبینی های مالی حتا با وجود برخورداری از بهترین بنیان های علمی تا حد شکننده و تغییر پذیر هستند.
نکته دیگری که در اینجا توجه به آن ضروری می رسد، تفکیک و تمایز واژگان رایج در دانش آینده پژوهی است. هنوز دز بسیاری از رویدادهای علمی که در سطح کشور برگزار می شود (مانند همایش ها و کنفرانس های آینده گرا) و به تازگی نیز شاهد برگزاری یکی از آنها بودیم، شناسایی درستی از مفاهیم همگرایی مانند Outlook و Vision وجود ندارد و در بسیاری از مقالات به ويژه مقالاتی که ترجمه می شوند، شاهد به کارگرفتن یک معادل برای چند واژه متفاوت هستیم. به طور حتم دانش ترجمه ای چنین پیامدهایی را به همراه دارد و گریزی از آن نیست. اما بهتر است پیش از هر ترجمه ای پیرامون مفاهیم همگرای موجود در آن که واقعاً مترادف نیز نیستند، قدری عمیق شویم.
بر این اساس، هنوز نیاز به گسترش مبانی دانش آینده پژوهی و ادبیات آینده گرا به خوبی احساس می شود و تا نهادینه شدن بنیان های علمی و فناورانه این دانش نوپا در جامعه راه درازی در پیش داریم.
نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم بهمن 1386ساعت 14:0