فهم انسان معاصر از آينده - ۳بخش
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[02 Jun 2016]
[ سید علیرضا حجازی]
براي ادراك آينده ناگزير به فهم گذشت زمان يا به تعبيري گذر خود از ميان زمان هستيم. ارسطو معتقد بود حركت همواره وجود دارد و زمان هرگز بدون تغيير نخواهد بود. رابطهي ميان زمان و تغيير در طول تاريخ، دغدغهي ذهني بسياري از فيلسوفان و پرسشي مهم براي انسانهاي متفكر بوده است.
اما ديگر متفكران چگونه ميانديشند؟ ريچارد شلگل در مقالهاي با عنوان "زمان و جهان فيزيكي" اين پرسش را مطرح كرد: "آيا جهان در تغيير است از اين رو كه زمان ميگذرد يا احساس گذشت زمان در اثر تغيير دست ميدهد؟"
شلگل نتيجه ميگيرد كه وجود تغيير، تصور زمان را پديد آورده است و نشان دادن تغييرات از خواص اصلي زمان است و در واقع تغيير، نشانهاي براي درك و اندازهگيري زمان است. كما اين كه انساني كه در يك اتاق يكسان از نظر نور (چه روشني و چه تاريكي) بازداشت يا زنداني باشد، پس از گذشت مدتي نميتواند ادراك پيشين خود را از زمان داشته باشد، چرا كه تغيير نور محيط يكي از عوامل ادراك گذشت زمان است و فقدان چنين عاملي تغييري چشمگير در ادراك انسان پديد خواهد آورد و ميتوان چنين پنداشت كه ادراك مولفههاي زماني و مكاني چندان هم از يكديگر جدا نيستند.
از سوي ديگر تفاوت درك زمان در حالتهاي خواب و بيداري يا آنچه كه روان شناسان ناخودآگاه و آگاه مينامند، تا حدي روشنگر اين موضوع است كه ميزان هوشياري سامانهي عصبي انسان و حتا سطوح هورموني با درك زمان و تغيير آن ارتباط مستقيمي دارد. حالتهاي آگاهي و هوشياري انسان نسبت به تغييرات محيط پيراموني در ادراك زمان موثر است.
حتا وضعيت سكون يا متحرك فرد و سرعت حركت او، حضور او روي كرهي زمين يا در فضا و يا در ديگر سيارات همگي در درك مفهوم زمان موثرند. به هر حال حضور مادي در جهان فيزيكي اين جبر ناگزير را بر ما تحميل كرده كه بپذيريم زمان و جهان ميگذرد يا بنا بر آنچه برخي از دانشمندان مطرح كردهاند، اين ما هستيم كه از ميان زمان ميگذريم.
بر اين اساس گذشت زمان چه از حيث احساسات و چه از بابت طرح آن در قالب مقولهاي عقلاني همواره ما را با شكلي از زمان رو به رو مي سازد كه هنوز فرا نرسيده و از آن به عنوان "آينده" تعبير ميكنيم.
آگاهي انسان نسبت به زماني كه در پيش است، دو پيامد طبيعي را به همراه دارد. نخست آن كه فرد تصويري قطعي از آينده را نميتواند در مخيلهي خود تصور كند و آنچه كه تصور شود، تصاويري احتمالي و غير قطعي خواهند بود. دوم، اين كه اين آگاهي ميتواند نوعي هوشياري يا انتظار را براي زماني به همراه آورد كه هنوز فرا نرسيده است. اين هوشياري به نوبهي خود استعداد تبديل شدن به نوعي آمادگي رواني و فيزيكي را دارد كه البته اين استعداد هميشه به عينيتي ملموس مبدل نميشود و در ادبيات آيندهگرا از آن با عنوان "غفلت زدگي" يا غافلگيري در برابر آينده ياد ميشود.
به نظر ميرسد بخش زيادي از ادراك آينده مربوط به چگونگي شكلگيري ذهنيت انسان پيرامون شرايط زماني و مكاني است كه هنوز حضور فيزيكي انسان را در بر نگرفته است و فرد تنها ميتواند تصويري مبهم از آن را در ذهن خود بپروراند. پيشفرضها و قراردادهاي ذهني، تحليل مولفههاي نوري و مكاني، سطوح متفاوت هوشياري و ... آميزهاي پيچيده را پديد ميآورند كه تفكيك آنها از يكديگر براي درك بهتر آينده به آساني ميسر نيست. امروزه براي بسياري از انديشمندان روشن شده است كه ميزان تكامليافتگي سامانهي عصبي انسان و قدرتهاي متفاوت فردي ذهني و عقلاني در دريافت تصاويري از آينده نسبي بودن ادراك آينده را امري بديهي ساخته است.
اگر انسانها به گونهي ديگري آفريده شده بودند و هوشمندتر از نسل كنوني بودند، (امري كه در شرايط كنوني تنها به مدد مهندسي ژنتيك يا تكامل طبيعي از نسلي به نسل ديگر ميسر پنداشته ميشود) اين احتمال ميرفت كه درك متفاوتي از آينده داشته باشيم. قدرت تخيل و تصور آينده در گسترهي نامحدود ذهن انسان معاصر تنها نيرويي است كه انسان امروزي به آن مجهز است و ميتواند نقاط زماني و مكاني دوردست را در ذهن خود ترسيم نمايد و حتا به آنها دست يابد.
----------
حكيمي گفته است: "در نگاه کسانی که پرواز را نمیفهمند هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر دیده می شوی". شايد مهمترين چالش فرا روي انسان معاصر تبيين ضرورت آيندهانديشي به ديگر انسانهايي است كه هنوز درك صحيحي از آينده ندارند، چه برسد به آن كه از آيندهانديشي و ابعاد گوناگون آن آگاهي داشته باشند. در برخي از جوامع امروزه آيندهانديشان را مورد تمسخر قرار ميدهند. تمسخر كنندگان معمولاً اين پرسش سرزنشآميز را براي آيندهانديشان مطرح ميكنند: "انسان امروزي كه در حل مسايل روزمرهي خود درمانده است، چگونه ميخواهد براي مسايل انسانهاي آينده يا معاصر راه حلهايي را بيابد؟" اين پرسش به ظاهر واقعي با چشمپوشي از واقعيتي بزرگتر مطرح ميشود، اين كه: "بسياري از مشكلات امروز ريشه در ديروز و گذشته دارند."
براي آن كه بتوان در وهلهي نخست ذهن چنين افراد سطحي نگري را نسبت به آينده تحريك كرد، بايد پرسشهايي را براي آنان مطرح نمود. به عنوان نمونه اين كه اگر اين چالشها وجود نداشتند، جهان امروز ما چگونه جهاني بود؟ چالشهايي مانند: قحطي و سوء تغذيه، كمبود آب، بحرانهاي مهاجرت، هزينههاي غيرضروري انرژي، تخريب محيط زيست، بيكاري و استثمار، هزينههاي بالاي بهداشت و عدم دسترسي به امكانات بهداشتي، چالشهاي امنيتي و مديريتي، فقر، درگيريهاي نظامي، سبكهاي زندگي استرس آفرين، بيگانگي و ناهمبستگي، هزينههاي گزاف آموزش، خريد و فروش كودكان و استثمار آنها، بيماري و مرگ نوزادان، ريسك و ركود اقتصادي.
با در نظر گرفتن اين واقعيت كه بسياري از اين چالشها يك شبه به وجود نيامدهاند و پديداري آنها در جهان معاصر حاصل غفلت و عدم اقدام موثر و مناسب در ساليان گذشته است، افراد منطقي با رو به رو شدن با چنين پرسشي در مييابند كه شايد در گذشته امكان انجام اقدامات يا در پيش گرفتن تدابيري براي دوري از اين گونه چالشها وجود داشت اما بنا بر دلايلي فقدان اقدامات كارآمد در آن زمان سبب بروز چنين مشكلاتي در جهان امروز شده است. جهان امروز همان آيندهاي است كه در ساليان گذشته ملتهاي گوناگون منتظر فرا رسيدن آن بودند.
و باز اگر از خود بپرسيم جوامع و رهبران آنها چه گمانههاي آشكار و پنهاني را در ذهن ميپرورند كه سبب بروز چالشهاي فوق در جوامع خود و جهان شدهاند؟ يا اين كه برنامهريزي طولاني مدت چگونه ميتواند اين چالشها را كاهش داده يا از ميان بردارد؟ و يا اين كه چه درسهايي را مي توان از ملل و كشورهاي گوناگون براي رويارويي موثر با اين چالشها آموخت؟ و افزون بر اينها جوامع و ملل گوناگون چه نقشي در كاهش يا افزايش اين چالشها ميتوانند داشته باشند؟ و همچنين اين چالشها در ارتباط با هر جامعه يا ملتي كه بر جهان غلبه يابد، چه تغييري خواهند يافت؟ و افزون بر اين چالشها، چه چالشهاي جديد ديگري ممكن است پس اين چالشها در سالهاي آينده پديد آيد؟؛ ذهن ما تا حد چشمگيري نسبت به آينده تحريك خواهد شد و چه بسا نگران آن نيز شود.
هنگامي كه افراد براي پاسخ به اين پرسشها ديدگاههاي خود را با يكديگر در ميان بگذارند، مجموعهاي در خور توجه از ديدگاهها و نظريهها را در اختيار خواهيم داشت. با وجود آن كه تمامي اين ديدگاهها در بردارندهي راهحلهاي كاملاً كاربردي نيستند، اما كمترين مزيت آنها اين است كه گامي فراتر از مباحث رايج و روزمره را برداشتهاند و خواسته و ناخواسته به آينده گرايش يافتهاند.
همين گرايش به آينده به اندازهي جهاني كه امروز در آن زندگي مِيكنيم ارزشمند و حايز اهميت است. هنگامي كه انسانها از هر رنگ، زبان، نژاد و مذهبي براي ساختن جهاني بهتر با آيندهانديشان همراه شوند، استعداد در خور توجهي براي تغيير جهان در جهت مثبت پيدا ميكنند. در اين صورت آيندهانديشان در تبيين ضرورت آيندهنگري و اقدام براي آينده تنها نخواهند بود. البته اين همگرايي ذهني تا اين اندازه نميتواند كافي باشد و به تعميق بيشتر ان نياز داريم.
براي اين منظور بايد ميل و اشتياق طبيعي افراد به كسب آگاهي از آينده را در ذهن آنها بيدار نموده و تقويت كنيم. مروري بر مراحل زندگي طبيعي افراد، راه صحيح انجام اين اقدام موثر و در همان حال حساس را به ما نشان ميدهد.
رویاهای کودکی و خاطراتی که از آن دوران داریم با وجود آن که به بخشی از گذشته ما تعلق دارند، همواره رنگی از آینده را با خود به همراه دارند. وقتی کودک بوديم و ناآگاهانه در رویاها و آرزوهای آینده خود غوطهور بوديم، نمیدانستيم که آینده ممکن است آبستن چه رویدادها و حوادثی باشد. آینده از دیدگاه ما شاید به روزها، هفتهها، ماهها و شاید سال محدود میشد و اگر میخواستيم آیندههای دور و چندین ساله را تصور کنيم یا نمیتوانستيم، یا آن قدر تصاویر ذهنی آینده تخیلی بودند که حتا خود ما را هم به خنده وا میداشتند، چه برسد به دیگران. اما همیشه میخواستيم بدانيم: " چه اتفاقی در آینده رخ خواهد داد؟"
سرعت وقوع رویدادهای جهانی و اجتماعی شاید فرصتی برای تفکر آرام و خردمندانه پیرامون آینده باقی نگذاشت و آینده را در حالي يافتيم كه با زمان حال ادغام شده بود و ديگر جدایی و تفکیک امروز از فردا براي ما کار آسانی نبود. به تدریج کنجکاویهای کودکانه جای خود را به تفکرهای خام و ناپخته در اعماق اندیشههای نوجوانی و جوانی داد و باز ترکیبی از خیال و واقعیت تصویری مبهم از آینده را در ذهن ما رقم زد که بیشتر مبنایی از احساسات و عواطف را داشت تا واقعیت گرایی و عقلانیت. به هر حال براي آنهايي كه آخرین سالهای دوران جواني را می گذرانند مشاهدهي آثاری از این کنجکاویها هنوز امري طبيعي بوده و ممكن است در دام تجزیه و تحلیل سیستمی یا برون یابی روند اسیر شده باشند و دیگر نتواند مانند گذشته در بوتهزار انديشه آزادانه جست و خیز کنند.
بگذریم، اندیشه آیندهگرا و اندیشهورزی پیرامون آینده هرگز رهایمان نميكند و ذهنهاي متلاطمی را که هیچگاه نتوانستهاند به قطعیتی نسبی برسند، با آیندههای بدیلی رو به رو ساخته که گاهی هیچ کدام از آنها نمیتوانند برای ما مرجح باشند و چارهای جز پذیرش محتملترین آنها نداريم. شاید یکی از این آیندههای بدیل پراکندگی کوششهای آیندهگرا و دانش بنیان در حوزه آیندهپژوهی و به طور مشخص در جوامع فارسی زبان باشد که با وجود برخورداری از استعدادهای مناسب طی چند سال اخیر هنوز نتوانسته به انسجام و توانمندی شایستهای دست یابد. منظور از انسجام و توانمندی همگرایی ذهنهای نواندیش و آیندهگرایی است که به آرمان "دانش برای دانش" بیش از هر اولویت دیگری اهمیت میدهند و پایهریزی جامعهاي مترقي و دانش بنیان را تنها در تحقق یافتن این آرمان می دانند.
کاملاً قابل درک است که آینده پژوهی در جوامع فارسی زبان رشتهای نوپا محسوب میشود و هنوز حتا یک دهه هم از عمر آن نگذشته و به جز برخی کانونهای اندیشه که بنا بر دریافت سفارشهایی از برخی کارفرمایان فعالیتهایی را در این حوزه به انجام رساندهاند، کوشش یا فعالیت چشمگیری صورت نگرفته و هنوز آینده پیمایی به رفتاری متعارف در جامعه تبدیل نشده است. افزون بر این و به طور کلی مقوله "آینده" گسترده تر از آن است که بتواند در کنترل و احاطه کامل دانش و آگاهی فردي يا گروهي معين و ويژه قرار گیرد و هرگونه ادعایی در این زمینه تنها نوعی گزافه گویی و درشت گویی خواهد بود.
دلایل بی شماری را میتوان برای این وضعیت در نظر گرفت. از شرایط ویژه فردی و اجتماعی آیندهپژوهان گرفته تا وِیژگیهای ذاتی این دانش نوپا که به دلیل عدم برخورداري از چارچوبهای ثابت و ايستا مانند آنچه که در دیگر علوم پایه نظير فیزیک، شیمی و پزشکی و ... وجود دارد، این حوزه شناختی و معرفتی به درستی یا نادرستی به قلمروي علوم انسانی و اجتماعی نظير فلسفه سپرده شده و حوزه های بحث و نظر به شیوهای تقریباً نامحدود برای همگان باز گذاشته شده است.
اگر بدانیم از آینده چه میخواهیم و چشم انداز مطلوب جمعی کدام است، زمینهي همگرایی ذهنهای آيندهگرا به تدریج فراهم خواهد شد و از استعدادهای موجود به شیوههای مناسب برای پیشبرد اهداف مشترکي كه عاري از هر گونه ادعا يا برتري طلبي نسبت به ديگران خواهند بود، بهرهبرداری خواهد شد. به اميد آن روز.
------------------
در دو يادداشت پيشين با مروري كوتاه به بررسي انديشهي انسان معاصر پيرامون آينده و ادراك آن به عنوان مفهومي عقلاني پرداختم و گفتم كه آگاهي از آينده خواسته يا ناخواسته اقدامهاي فردي و اجتماعي را به همراه دارد، اقدامهايي كه در برهههايي از تاريخ سرنوشت تمدن بشري را رقم زده است. اينك در بخش سوم و پاياني اين سخن تمامي آنچه را كه در باب ادراك آينده در انديشهي انسان امروزي قابل كاوش و بررسي است، جمعبندي نموده و ارايه ميكنم.
از هنگامي كه انسان معاصر دريافت كه ميتوان با انجام اقدامهايي بر آيندهاي كه هنوز فرا نرسيده تاثير گذاشت، علاقهي عمومي نوانديشان از كسب آگاهي از آينده به سوي "آيندهآفريني" تغيير يافت. ديگر افراد به جاي آن كه به دنبال پيشبيني آينده بروند، تلاش ميكردند در حوزهي آيندههاي فردي براي آيندهي خويش تصميم بگيرند و آيندهي مطلوب و مرجح خود را با دستان خودشان بسازند.
اگر چه اين رويكرد تازه جذاب و تا حدود زيادي عملي و امكانپذير به نظر ميرسيد، بروز موانع فردي و اجتماعي در راه تحقق آيندههاي فردي موجب شد تا نگرش محافظهكارانهاي در اين عرصه شكل بگيرد، و با سنگيني سايهي تفكر كهن پيرامون تسليم شدن در برابر آينده (آن گونه كه در قالب "تقدير" و "سرنوشت" تصور ميشد) بر اين رويكرد فعال، بازگشت به رويكرد انفعالي گذشته محتملتر از تلاش براي آفرينش آينده به نظر ميرسيد.
انسان سرگشته ميان "حق انتخاب سرنوشت" و اسير در چنگال "سرنوشت محتوم " چارهاي جز ايجاد نوعي تعادل ميان اين دو گزينه نداشت و با در پيش گرفتن نوعي محافظهكاري شكلي تركيبي از ادراك ذهني و به بيان بهتر توجيه و اغناي ذهني را ترسيم نمود. در اين شكل تركيبي هر جا كه توفيقي در راه ساختن آينده حاصل ميشد، آن را مرهون بهرهبرداري از "حق انتخاب سرنوشت" ميدانست و هر جا شكستي در اين مسير نصيبش ميشد، آن را تسليم شدن در برابر "سرنوشت محتوم" ميپنداشت. اين رويكرد تضاد آلود و تا حدودي مضحك با نمايان ساختن تضادهاي دردناك دروني خود كه متاثر از ناتوانيهاي فردي و اجتماعي در تحقق آيندههاي مرجح بود، ديگر نميتوانست قابل توجه يا پيروي باشد. اينك چارهي كار چه بود؟
بار ديگر گسستي معنا دار ميان "آيندهگزينان" و "آيندهباوران" پديد آمد. طرفداران هر يك از اين دو مكتب فكري و ذهني يعني "آيندهگزيني" و "آيندهباوري" با تبيين استدلالهاي خود در صدد تثبيت جايگاه فكري و فلسفي خود برآمدند و هر يك پيروي از مكتب متقابل را نادرست ميپنداشتند. با نگاهي هوشمندانه به هر يك از اين دو روش و مكتب فكري ميتوان نقاط قوت و ضعف آنها را دريافت و نسبي بودن دستاوردهاي آنها را در راهي كه در پيش گرفتهاند، به خود آنها نشان داد. به بياني ديگر نه تسليم شدن محض در برابر آينده و سرنوشت ميتواند انسان را به جايي برساند و نه اتكاي صرف بر آيندهگزيني، چرا كه آيندهگزينان خود معترف به اين واقعيت هستند كه هميشه قادر به گزينش آيندهي مرجح نيستند و شرايط فردي و اجتماعي همواره با خواست آنها براي تغيير آينده همراهي نميكند.
رويكرد سومي لازم است تا به هر دوي آنها اين واقعيت را گوشزد نمايد كه حركت انسان به سوي آينده يا به بيان بهتر عبور زمان از روي موجوديت فيزيكي او مرتبط با متغيرهاي گوناگون فردي، اجتماعي، زماني و مكاني است و برآيند و تقاطع نهايي اين عوامل است كه آنچه را كه آينده ميناميم شكل ميدهد. سرانجام با واقعيتي به عنوان آينده رو به رو مي شويم كه پيروان هر دو ديدگاه در آن حضور خواهند داشت. واقعيتي كه به زعم هر يك از آنان ”گزينش“ يا ”تحميل“ شده است. حال چارهاي جز پذيرش اين گزينش يا تحميل وجو د ندارد.
وقوع يك آينده و قرار داشتن در آن چارهاي جز سازگاري با آن ندارد، اما تمامي كوشش آيندهپژوهان معطوف بر آن است كه اين آينده را پيش از وقوع پيشبيني كنند، و گر نه ما پيوسته در هر لحظه بعد نسبت به لحظهي پيش از آن قرار داريم. پذيرش آينده را بايد از باور داشتن آن متمايز دانست. نميتوان گفت كه يك باور در خصوص آينده همواره بر پايههاي واقعي و مستند شكل گرفته است، حال آن كه پذيرش آينده يعني سازگاري با آن. كسي كه با آينده سازگاري پيدا مي كند قابل مقايسه با فردي كه خود را به يك آيندهي مبهم دلخوش كرده است، نيست. آيندهپذير هر لحظه از آينده را قدر ميداند و با دانش اقدام، فعاليتهاي لازم براي حضور سودمند در آينده را انجام ميدهد، اما آيندهباوري تا حدودي نوعي نگرش منفعلانه را در فرد پديد ميآورد و در بهترين حالت او را به آينده اميدوار ميسازد، اميدي كه تحقق آن هنوز معلوم نشده است.
از اين رو پذيرش آينده، بر باور داشتن آن يا گزينش آن تقدم دارد. پذيرش آينده يا به اصطلاح "آيندهپذيري" (Futurability) به معناي وجود استعداد، شناخت و درك لازم در ميان شهروندان يك جامعه براي "پذيرش آينده" و به بيان بهتر استقبال از آينده است. منظور از استقبال از آينده، مشايعت گذشته و خداحافظي با آن است. زمان با سرعت بسياري رو به آينده در حال حركت است و گرفتار شدن در چنگال گذشته تنها سبب غفلت از آينده و آنچه كه در پيش است، ميشود. بهره گيري از فنوني نظير "ارزيابي فناوري" (Technology Assessment) با هدف ايجاد موقعيتهاي بهتر براي زندگي، سلامتي و بقاي انسان در محيط ناآرام و متلاطم كنوني جهان با در نظر داشتن ايده آينده پذيري صورت مي گيرد. آيندهپژوهان نقش قابل توجهي را براي ”فناوري“ به منظور ساختن جهان آينده قايل هستند و با ترسيم آينده ارجح براي جوامع انساني، در پي استقرار الگوهاي مناسبتري از حيات فردي و اجتماعي هستند. ايجاد بسترهاي مناسب و فراهم ساهتن عوامل موثر است كه اين آيندهي ارجح را به واقعيتي عيني و ملموس تبديل مينمايد، و الا هيچ آيندهپژوهي بدون ايجاد شرايط لازم نميتواند ايدهها و انديشههاي خود را پيرامون آينده محقق سازد.
نوآوري، تفكر خلاق، ايدهپردازي و ديگر توانمنديهاي ذهني همگي در خدمت فرايندي قرار ميگيرند كه هدف آن ايجاد شرايط بهتر براي فعاليت و زندگي نسلهاي كنوني و بعدي انسان بر روي كره خاكي زمين (و شايد كرات ديگر) در آينده است. با اين وجود، به دليل آن كه آينده سرشار از رويدادها و احتمالاتي است كه شناسايي و پيشبيني تمامي آنها به صورت كاملاً دقيق وجود ندارد، برخي افراد كه ديدگاههاي مشكل پسند يا كمال گرا (Perfectionist) دارند، با ديدهي شك و ترديد به اين تلاش مينگرند.
نكتهاي كه هنوز براي بسياري روشن نشده اين است كه وقتي از مقوله آيندهنگري و پيشبيني آينده سخن به ميان ميآيد، باور عمومي به اين پندار گرايش مييابد كه آيندهپژوهان نيز مانند طالع بينان يا فالگيران مي توانند به پيشبيني آينده و امور آن بپردازند، حال آنكه واقعيت كاملاً متفاوت از اين است. هيچ آيندهپژوهي تا كنون ادعا نكرده است كه ميتواند آينده را به درستي و بي هيچ كم و كاست يا اختلافي پيش بيني كند، بلكه آيندهپژوهان آيندههاي ممكن در ارتباط با يك رويداد يا پديده را در قالب سناريوها، چشم اندازها و تصاوير بزرگي از آينده ترسيم ميكنند كه رسيدن به هر يك از آنها را منوط به طي شدن فرايندي خاص و ايجاد شرايطي ويژه ميدانند.
از اين رو آينده پژوهي كوششي براي رسيدن به آينده است (كه مانند هر كوشش ديگري امكان و احتمال بروز خطا و اشتباه در آن وجود دارد)، نه گمانه زني دقيق و خطاناپذير آينده. براي آن كه بتوانيم ظرفيتهاي "آيندهپذيري" را در يك جامعه افزايش دهيم بايد ظرفيت هاي پذيرش انواع رويدادهاي محتمل را در ميان آحاد آن جامعه بالا ببريم. اين كار جز با پرورش ذهنهاي آيندهگرا و انديشههاي آيندهنگر امكانپذير نيست. از آنجايي كه آيندههاي بديل در قالب تصويرهاي فردي از آينده تجسم مي يابند، نخستين گام در اين مسير تقويت استعدادهاي آيندهانديشي ولو از نوع علمي – تخيلي است. دانههاي آينده براي جوانه زدن در مزرعه آيندهانديشي نياز به نور و آفتاب "آيندهپذيري" دارند، پس بياييد با تاباندن نور "آيندهپذيري" سر برآوردن آنها را به تماشا بنشينيم.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴ نوامبر ۲۰۲۴
اندیشمندان آیندهنگر
|
|