در جستجوی آینده همواره عنصر زمان را با خود به دنبال می کشیم. آگاهی از آینده ناخواسته با عامل جبری زمان همراه است و درک آینده بدون در نظر گرفتن این عامل امکان پذیر نیست! پس چاره کار در چیست؟ آیا سرانجام راه حل ورود به آینده یا به بیان بهتر "زمان" ارایه خواهد شد یا همچنان باید این آرزوی به ظاهر دست نیافتنی را در فیلم های علمی – تخیلی به تماشا بنشینیم؟ درست در لحظه ای که آینده را ولو با بهره گیری از توانمندی تخیل خلاق در برابر خویش حاضر می پنداریم، عنصر زمان وارد می شود و با به صدا درآوردن تیک تاک ساعت حضور واقعی خود را بر آینده ای که "حال" پنداشته شده تحمیل می کند. بار دیگر همه چیز دور می شود و فاصله زمانی خود را میان حال و آینده در می یابیم. این پارادکس همیشگی به ویژگی تمامی مباحثی مبدل شده است که پیرامون آینده مطرح می شوند و جهان آینده را درون گردآب تضادآلود خود فرو برده است.
درک عنصر زمان به ما کمک می کند تا دریابیم "آینده" پیش از هر چیز یک مفهوم انتزاعی است و تجسم آن در قالب های ذهنی میسر است. آینده در ذهن انسان به مفهومی نمادین مبدل شده است که شناسایی آن در گروی مقایسه آن با زمان حال امکان پذیر است. انسان می فهمد که آینده دورتر یا دیرتر از حال است. اما امروزه تفکر پیرامون آینده یا به اصطلاح "آینده اندیشی" فراتر از مرزهای تخیل یا به بیانی خیالبافی رفته است و بسیاری از امور روزمره ازجمله برنامه ریزی های فردی و سازمانی را در بر می گیرد.
انسان امروزی دیگر منتظر از راه رسیدن آینده نمی نشیند، بلکه با برنامه ریزی و شبیه سازی شرایط سازنده خود را برای آن آماده می کند و به گونه ای به استقبال آن می رود. فعالیت هایی مانند پیش بینی دیگر نه به عنوان اعمالی خارق العاده و در ردیف فال گیری و کف خوانی، بلکه در قلمروی کوشش هایی کاملاً هدفمند و بر پایه توانمندی های علمی در نظر گرفته می شوند. کوشش برای کشف آینده به دانشی مدون و نظام یافته مبدل شده است که از آن با عنوان "آینده پژوهی" یاد می شود و آکادمی های معتبر و مشهوری برای آموزش آن به علاقمندان تاسیس شده است. بر این اساس کشف آینده و ورود به زمان دیگر در چارچوب های علمی رنگ و معنا می یابد و مجموعه ای از دانش ها و فناوری گوناگون برای شناخت آن به میدان می آیند از علوم محض گرفته تا دانش های نوپدید و میان رشته ای.
بررسی های علمی که عموماً توسط روان شناسان و دست اندرکاران علوم شناختی صورت گرفته است، روشن می سازد که سامانه عصبی انسان به گونه ای توسعه یافته است که بخشی از هوشیاری انسان را به درک مفهوم زمان، گذر آن و رسیدن به حال و آینده و فهم زمان گذشته اختصاص داده است. توانایی های حسی انسان با دریافت محرک های محیطی در زمان بیداری گذشت زمان را برای او قابل درک می سازد و تصویری از گذشت زمان را در ذهن او پدید می آورد که بیشتر یک مفهوم مجازی مکانی است تا زمانی. مقایسه زمان ها با یکدیگر، درک مدت زمانی که برای فعالیت های گوناگون صرف می شود و تفکیک زمان های کوتاه از مدت های طولانی که بر پایه قراردادهای هفتگی، ماهانه، سالانه و ... برنامه ریزی شده اند، همگی به لطف سامانه عصبی انسان تحیلل و ادراک می شوند.
ارتباط بخش ادراکی زمان در مغز و سامانه عصبی با دیگر نواحی که مسوول شناخت، یادگیری، تفکر، تجسم، تکلم، حافظه و حتا حرکت هستند، مجموعه ای را به وجود می آورد که برای شناخت مفاهیم انتزاعی از جمله "آینده" به کار می آید. شناخت "سرشت زمان" در قالب چنین مجموعه ای صورت می گیرد و کارکردی ترکیبی از نقش ها و وظایف گوناگون عصبی درک عنصر زمان را برای آدمی امکان پذیر می سازد. بر این اساس در بحث پیرامون زمان نخست با مهمترین سامانه بدن انسان یعنی سامانه عصبی سر و کار داریم. عصب شناسان و روان شناسان گروه اول کارشناسانی هستند که به این قلمرو گام می نهند و بدون حضور آنها مباحث نظری نمی توانند به دستاوردهای کاربردی بیانجامند.
با این حال مفهوم زمان تنها به حوزه های زیستی و روانی محدود نمی شود و قلمرو دیگر علوم از جمله فیزیک را در بر می گیرد. سرشت فیزیکی زمان و ویژگی های آن فیزکدانان را از ابتدا مجذوب خود ساخته بود و مقوله هایی مانند شتاب، سرعت، حرکت و غیره را با در نظر گرفتن این متغیر مورد مطالعه و بررسی قرار داده اند. حتا اخترشناسان و منجمانی که برای سنجش فواصل آسمانی از مفاهیمی مانند سال نوری کمک می گیرند، در پایان به مفهوم زمان می رسند و با این مقوله اعجاب انگیز رو به رو می شوند. پس زمان کارشناسان بسیاری را به خود مشغول کرده است و شناخت غایی آن دستاورد کوشش جمعی تمامی آنان می باشد.
در تشریح مفهوم زمان و به ویژه زمان آینده در مبانی دانش آینده پژوهی با مقولاتی مانند شبیه سازی یا بازسازی آینده رو به رو می شویم. از نخستین روزهای دانش آینده پژوهی، آینده پژوهان به محدودیت های تصور زمان و آینده واقف بودند، از اینرو کوشیدند آینده را در زمان حال "بازآفرینی" کنند و تکنیک های آینده اندیشی را با در نظر گرفتن چنین ملاحظه ای پایه ریزی کردند. روشن است که برون رفت از زمان حال و رسیدن به زمان آینده در شرایط عادی و متعارف امکانپذیر نیست و کوشش هایی که در طول تاریخ دانش و فناوری برای رسیدن به آرزو صورت گرفته اند در حد نظری باقیمانده و هیچگاه حالت عینی و تحقق عملی به خود ندیدند. بنابراین، دانشمندان واقع بین تلاش خود را صرف سفر به آینده نکردند، بلکه به بررسی شیوه ها و روش های بازآفرینی آینده در زمان حال پرداختند و کوشیدند آینده را در زمانی که در آن به سر می بریم شناسایی کنند.
به بیانی دیگر بر خلاف نویسندگان رمان های علمی - تخیلی، آینده پژوهان انرژی خود را صرف رسیدن به زمان آینده نکردند، بلکه آن را به مصرف برنامه ریزی برای آینده کردند. از دیدگاه و نگرش آینده پژوهی معاصر، حضور در آینده به معنای حضور فیزیکی در آن نیست، بلکه به مفهوم برنامه ریزی برای آن است، برنامه ریزی که با گسترش آگاهی نسبت به رویدادها و شرایط احتمالی آینده تدوین می شود. در آینده پژوهی تفکرات انسانی پیرامون آینده به مدد مبانی علمی و فناورانه می آید و ساختارهای مشخص و معینی را شکل می دهد که درک و شناسایی آینده برای برنامه ریزی های فردی و سازمانی را محقق می کند.
از این رو می توان گفت مشکل ما در شناخت و درک آینده، ورود فیزیکی به زمان و آینده نیست، بلکه محدودیت های شناختی ما نسبت به شرایط آینده است، شرایطی که امکان شبیه سازی و بازآفرینی آنها در زمان حال وجود دارد؛ اما همیشه به این بازآفرینی توجه نمی کنیم یا شاید ناخواسته از آن غافل می شویم. پس باید این هوشیاری را تحریک نمود و آن را بیدار ساخت و در پرتوی دانش آینده پژوهی آن را به رفتاری پیوسته مبدل نمود و از آن یک هوشمندی باثبات و آینده گرا پدید آورد.