بخش پنجم و پایانی- پایان عصر تسخیرشدگی و آغاز عصر آگاهی
نوشتهی: سید علیرضا حجازی
در چهار گفتار پیشین با مروری بر اندیشهی جولیان جینز اهمیت شناخت دیدگاه او را در ایجاد زیرساختی برای آیندهاندیشی توضیح دادم و گفتم كه "آگاهی" عنصری است كه میتواند از هر فرد اندیشمند در مفهوم متعارف آن اندیشمندی "آگاه" بسازد و او را نسبت به دیگر اندیشمندان متمایز سازد. این نكته را نیز یادآوری كردم كه اگر آیندهاندیشی به عنوان یكی از شیوههای اندیشهورزی نتواند ذهنهای آماده را بیدار كند، به جرأت میتوان گفت كه مانند دیگر مكاتب فكری به همان خواب سنگینی فرو رفته كه بیدار شدن از آن بسیار دشوار است.
در گام بعد اقدام شجاعانهی او را در رد نظریههای زیستی دربارهی آگاهی تمجید كردم و پس از توضیح دلایل رد این نظریهها از سوی جینز توضیح دادم كه چرا گریز او از خطای دیرینهی بشر در فهم آگاهی شایستهی احترام است. در گفتار چهارم نیز توضیح دادم كه از دیدگاه جینز آگاهی چه چیزی نیست. اینك و در گفتار پایانی مروری كلی بر نظریهی انقلابی او یعنی "ذهن دو جایگاهی" خواهم داشت و از عموم علاقمندان به آیندهپژوهی و آگاهی دعوت میكنم كتاب ارزشمند "خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی" را كه توسط جولیان جینز به نگارش در آمده و از سوی گروهی از روانشناسان ایرانی به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات آگاه منتشر شده است، مطالعه كنند.
جولیان جینز بر این باور است که در مقطعی از تمدن بشری، سرشت ذهن انسان به دو پاره تقسیم شده بود. پارهای در بر گیرندهی فرامین خدایان بود و پارهی دیگر مجری و فرمان بر پارهی نخست بود و وجود انسان زمینی را نمایندگی می کرد. و جالب این كه هیچ کدام از این دو پاره آگاهی نداشتند. جینز میگوید كه نداهای انسانی با ذهن دو جایگاهی در دوران کهن کیفیتی مانند توهمهای شنوایی انسان امروزی دارد. به بیانی دیگر در افراد مبتلا به بیماری روانی اسکیزوفرنی توهمهای شنوایی مانند نداهایی است که در ذهن دوجایگاهی بسیار شایع است. اغلب این توهمها شنیداری است و گاهی به شکل توهمهای بصری نیز بروز میکند. حتا با شوک الکتریکی و فعال کردن نیم کره راست که مرکز توهمها و احساسات است، فرد دچار توهمهای دیداری و شنیداری میشود.
در حالتهای شدید اسکیزوفرنی معروف به "شبه رویا " که حتا در طول روشنایی روز به بیمار دست میدهد صحنههای توهمی با طبیعتی به ظاهر روحانی به نظر فرد بیمار میرسد و تصور میكند موجودی فرا زمینی با او سخن میگوید. حتا در برخی اوقات نوشتهای در برابر بیمار ظاهر می شود. بیشتر توهمات به شکل نورهای درخشان و یا مه تیره حضور پیدا می کنند، مانند تتیس که بر آشیل ظاهر شد. جینز بر پایهی فرض همسانی توهمهای اسکیزوفرنی با آنچه در برخی مكاتب یا فرامین هدایت کنندهی خدایان در عهد باستان نامیده می شود، محرک فیزیولوژیکی مشترکی را برای هر دو قائل می شود. این محرک فیزیولوژیکی استرس یا فشار عصبی است. و از آنجا كه آستانهی تحریک برای فشار عصبی و درنتیجه ایجاد توهمها در انسانهای دوران باستان که دارای ذهنیت دو جایگاهی بودند بسیار پایین تر از انسانهای امروزی و حتا افراد اسکیزوفرنیک بود، انسانها بیشتر دچار توهمهای شنیداری میشدند و بیشتر این حالت به آنها دست میداد که پذیرای فرامین هدایتگر خدایان هستند.
به باور جینز كه یك روانشناس بود، نیم کره راست، نیم کره ی مغلوب و نیمکره چپ نیم کره غالب است. در اغلب انسانها مناطق گفتاری سه ناحیه است: 1- منطقه ی کمکی حرکتی 2- منطقه ی بروکا 3- منطقه ی ورنیکه. هر سهی این مناطق گفتاری و تکلم که عملکردها و ارزش های عملی متفاوتی دارند، در نیمکره چپ هستند. مهمترین رابط میان دو نیمکره جسم پینهای حجمی است با حدود بیش از دو میلیون رشتهی عصبی. اما لوبهای گیجگاهی در انسان، رابط ویژهی خود را دارند که رابط قدامی نامیده میشود و خیلی کوچکتر است. این رشتههای عصبی به شكل طنابی عرضی از قشر لوب گیجگاهی به ویژه شکنج میانی آن از جمله منطقهی ورنیکه میآیند و به شكل رشته باریک متمرکزی به قطر یک هشتم اینچ در حالی که از بالای هستهی بادامی و هیپوتالاموس عبور میکنند به سوی لوب گیجگاهی طرف مقابل می روند. از همین جاست که جینز گمان میکند که فرامین از روی این پل بسیار باریک و ظریف عبور كردند و پایه گذار تمدن بشر شدند و بنیان باورهای گوناگون دینی را در جهان بنا کردند، خدایان با بشر صحبت کردند و بشر از فرامین آنها پیروی کرد.
بر این پایه بر اثر فشارهای عصبی و استرسها و تحریک مرکز توهمها که در نیم کرهی راست قرار دارد، این نیم کره بر نیم کرهی چپ برتری مییابد و از این مرکز توهمها که در قسمتهای قرینهی ناحیهی ورنیکه در نیم کرهی راست قرار دارد، تجربههای هشداردهنده را سازمان دهی کرده و آنها را تبدیل به نداهایی میکرده که بعدا از راه رابط قدامی توسط نیم کرهی غالب شنیده میشده است. به باور جینز اگر لوب گیجگاهی راست،به ویژه در قسمت پشتی شکنج فوقانی و منطقهی ورنیکه به وسیلهی جریان الکتریکی مورد تحریک واقع شود، توهمهای شنوایی و بینایی به صورت دیدن واقعی تجربه میشوند، در ست همان گونه که آشیل تتیس را تجربه کرد.
توهمهای اسکیزوفرنی اغلب اوقات توهمهای شنیداری و به شکل شبه آسمانی است. به همین دلیل بیماران اسکیزوفرن پیوسته نداها و امر و نهیهای هشداردهنده و انتقادآمیز میشنوند. از انجا كه این توهمها غالباً شنیداری هستند جینز "بر آمدن آگاهی" را "جابجایی از ذهن شنیداری به ذهن دیداری" تعبیر میکند. اما در پاسخ به این پرسش که "چرا این توهمهای اسکیزوفرنیک به شكل توهمهای شنوایی و شبه آسمانی هستند؟" این گونه پاسخ می دهد: "تنها توجیهی که در فرضیهی مطرح شده به آن پرداختهایم وجود ذهن دو جایگاهی است و این که ساختار عصبی مسوول این توهمها از نظر عصب شناختی به محلی از مغز وابسته است که مربوط به احساسات روحانی میشود و به همین دلیل سرچشمهی پدیداری مذاهب و خدایان را باید در مغز دو جایگاهی جستجو کرد."
جینز پس از تشریح ذهن دو جایگاهی به مسالهی تسخیر شدن انسان توسط خدایان میپردازد و نشان میدهد افرادی که در تسخیر خدایان هستند و دچار توهمهای شنیداری و بعضاً دیداری میشوند ساختار و کارکرد مغزشان با انسانی که به آگاهی رسیده یا میرسد، متفاوت است. او میگوید: "تسخیر شدگی یک تغییر حالت ویژه برآمده از ذهن دوجایگاهی است که در آن آداب القا واحکام شناختی جمعی و انتظارات آموخته شده باعث تظاهر تسخیر شدگی در یک فرد خاص از طریق نیمهی آسمانی ذهن دوجایگاهی او میشود. شاید بتوانیم بگوییم که آگاهی در حال گسترش برای بازیافت ذهنیت قدیمیتر مجبور بود بیشتر و بیشتر زدوده شود، و یا خود نیمهی انسانی را مهار کند و نیمهی آسمانی را تحت قدرت خود قرار دهد." جینز می گوید از روی مدل وارهای که در فصل 5 کتاب اول نشان داده است باید فرض کنیم که در تسخیر شدگی یک نوع اختلال در ارتباط قالب طبیعی میان دو نیم کره وجود دارد که در آن نیم کرهی راست تا اندازهای بیش از حالت طبیعی فعال می شود.
پرسشی كه مطرح می شود این است که "تفاوت ذهن دو جایگاهی و حالت تسخیر شدگی در چیست؟". جینز به این پرسش این گونه پاسخ می دهد: "شاید یک احتمال بیشتر این باشد که تفاوت عصب شناختی بین ذهن دو جایگاهی و حالت تسخیر شدگی امروزی این است که در اولی توهمات در واقع باید در نیم کره راست تشکیل و شنیده می شدند، در حالی که در تسخیر شدگی سخنان ملفوظ گفتار طبیعی نیم کره چپ ما تحت مهار یا رهبری نیم کرهی راست است. به عبارت دیگر، آنچه مرتبط با منطقهی ورنیکه نیم کرهی راست است منطقهی بروکا در نیم کرهی چپ را مورد استفاده قرار می دهد که نتیجهاش حالت خلسه و از خود بی خود شدن است. این کنترل از طرف مقابل میتواند زیربنای عصب شناختی از بین رفتن آگاهی طبیعی باشد." به اعتقاد جینز تسخیر شدگی و پر شدن از خدایان ساختار و کارکرد آگاهی و شعور را در مغز انسان از بین می برد. انسان تسخیر شده می تواند یاد بگیرد، تجربه کند، استدلال نماید و حتا از حقایقی سخن بگوید. اما دربارهی آنچه كه میگوید چیزی نمیداند زیرا تسخیرشدگی و الهام ساختار و کارکرد ذهن انسان را از حالت طبیعی خارج مینماید و شعور و آگاهی را از بین میبرد.
در تسخیر شدگی در ارتباطات میان دو نیم کره اختلال به وجود میآید و نیم کرهی راست بر نیم کرهی چپ غلبه مییابد و آن را تحت رهبری و مهار خود در می آورد. جینز میگوید: "ورنیکه در نیم کرهی راست با به کارگیری منطقهی بروکا در نیم کرهی چپ مدار آگاهی را می شکند و دور میزند." جینز شرح میدهد که در اغلب افراد راست دست یعنی حدود 95 درصد مردم نیم کره چپ، نیم کره غالب و نیم کره راست نیم کره مغلوب است. اما در افراد اسکیزوفرنی و تسخیر شده این نسبت برعکس می شود. در بسیاری از ما، مجموع فعالیت مغز در طولانی مدت به طور خفیفی در نیم کره چپ بیشتر از راست است. ولی در فرد مبتلا به اسکیزوفرنی این پدیده معکوس می شود و کمی فعالیت الکتریکی مغز در نیم کرهی راست بیشتر دیده می شود. این فعالیت افزایش یافتهی نیم کره راست در اسکیزوفرنی پس از چند دقیقه محرومیت حسی بسیار بارز میشود و البته محرومیت حسی در افراد سالم نیز می تواند توهم شنوایی ایجاد کند.
بروز آگاهی نوعی مهار توهمهای شنوایی را ایجاد میكند که از کورتکس گیجگاهی راست سرچشمه میگیرد. میتوان دریافت که بر پایهی فرضیات جولیان جینز ساختار و کارکرد مغز در ذهن دو جایگاهی و تسخیر شدگی توسط خدایان، ساختار آگاهی را میشکند و کارکرد مغز را از مدار آگاهی خارج مینماید. و به عکس آن فرایند تکامل انسان از عصر بدویت و سنت به عصر آگاهی توهمهای شنوایی اسکیزوفرنیک را مهار میکند و به اصطلاح جینز ذهن دو جایگاهی و تسخیر شدگی با بروز آگاهی فرو می پاشد. تاریخ بشر نیز تاریخ فروپاشی تسخیر شدگی و ذهنیت دو جایگاهی و بروز آگاهی و شعور است. جینز میگوید: "برآمدن آگاهی را میتوان تا اندازهای به یک معنا جابجایی از ذهن شنیداری به ذهن دیداری تاویل کرد." میتوان بر پایهی باور جینز این گونه تعبیر نمود كه در عصر تسخیر شدگی انسانها به شنیدن و گوش سپردن و روایت کردن دل سپرده بودند و در عصر آگاهی و دوران مدرن انسانها به تجربههای بصری که در علوم تجربی متبلور است، میپردازند. به هر حال چنین به نظر میرسد كه عصر تسخیر شدگی به پایان رسیده و عصر آگاهی آغاز شده است.
اگر یك آیندهپژوه از این واقعیت آگاه شود كه پیشینیان آن گونه كه او امروز به آینده نگاه میكند، نگاه نمیكردند (و در واقع نمیتوانستند چنین نگاهی داشته باشند) و تنها با یك آیندهی محتوم رو به رو بودند كه خدایان به او نشان میدادند و نه آیندههای بدیل، اولاً پی به خوشبختی خود میبرد از این كه در چه عصری پا به عرصهی حیات گذاشته و ثانیاً در مییابد كه تازه این آغاز راه است و با تكامل سامانهی بشری كاملاً محتمل است كه درك او از آینده تغییر یابد و ابعاد ناشناختهی دیگری از آیندههای گوناگون بر او نمایان شود و به نادانستههایی پی ببرد كه اگر پیشتر و زودتر از آنها اگاه میِشد، به سطح پیشرفتهتری از تمدن دست مییافت.
منبع: جينز، جوليان. "خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دوجايگاهي" جلد 1، ترجمه خسروپارسا و ديگران. تهران: آگاه، 1380