گاهی اوقات که دعوت می شوم تا برای بعضی علاقه مندان بویژه مدیران ارشد درباره آینده پژوهی صحبت کنم در همان ابتدا اشاره می کنم که تصور عمومی براین است که اشخاصی که مثلا یک زمین مفت می خرند و چند سال بعد شیرین می فروشند یا جنسی ارزان وارد می کنند و چند برابر قیمت می فروشند به طور کلی افرادی زیرک و رزنگ و دانا و بویژه آینده نگر هستند. اگرچه با اطلاق چنین صفت هایی مخالفتی ندارم اما به نظرم این سبک آینده نگری فقط یکی از چندین سبک مختلف ممکن است.
تا کنون در مورد شناسائی میزان و سبک آینده نگری افراد آزمون های روانشناختی نسبتا مفیدی توسعه یافته و استفاده شده است. یکی از آنها که در دسترس عموم قرار دارد تحت عنوان CFC شناخته می شود. یکی دیگر از آزمون های ارزیابی میزان و سبک آینده نگری FSA نام دارد که توسط ناتالی دیان، از آینده پژوهان مقیم سوئد، ابداع شده ااست. البته خواندن پرسشنامه، پرکردن، و گرفتن نتایج آزمون رایگان نیست و تقریبا 15 دلاری خرج بر می دارد.
ناتالی در آزمون خود شش سبک مجزا برای آینده نگری را اندازه گیری کرده و در مقیاس صفر تا 80 به افراد نمره می دهد. سبک های مد نظر عبارتند از:
در واقع بر حسب شاخصی که ناتالی تهیه کرده است من جزو 25 درصد افراد دارای بیشترین گرایش آینده گرائی و جزو 25 درصد افراد دارای کمترین گرایش فرصت گرائی هستم (بیچاره آن دختری که بخواهد با این وضع تورم سر به فلک کشیده شده روزی با من ازدواج کند). به هر حال قبل از این نیز یکی از دوستان عزیز همیشه آنلاین و وبلاگ نویس، پیمان، تاکید می کرد که من بیشتر به مکتب اروپائی یعنی توجه به مسائل تمدنی و انسانی و جهانی گرایش دارم و کمتر به مکتب آمریکائی یعنی سلطه جویی و انتفاع جویی هر چه بیشتر بر اساس شناخت بهتر آینده. اگرچه بر خلاف پذیرش اعتبار آزمون ناتالی خودم شخصا این تفکیک برجسته بین مکتب اروپائی و آمریکائی را زیاد قبول ندارم. جالب است که یک بار هم حامد قدوسی در وبلاگش راجع به موضوعی مشابه توضیح داده بود. اینکه چرا علی رغم فهم خوب اقتصاد و بازارهای مالی فرصت طلب نیست یا نمی تواند باشد.
به هر حال، چند روز پیش متوجه شدم که ناتالی در وبلاگش درباره شگفت زدگی بعضی افراد درباره نتایج این آزمون گزارش داده است. ظاهرا یکی از دانشجویان احساس کرده است علی رغم اینکه خیلی به نظر خودش آدم فعالی نیست اما نمره سبک فعال گرائی بالائی گرفته است. ناتالی به او و ما این طور توضیح می دهد که فعال بودن به این است که شما تلاش کنید که دیگران را درباره دیدگاه خود قانع کنید. اینکه فکر و رفتار دیگران را تغییر دهید. البته بعضی ها دوست دارند در یک زمان ذهنیت افراد زیادی را عوض کنند (آنهایی که لقب فعال به نظر همه برازنده شان است) اما بعضی ها هم ترجیح می دهند که در یک زمان مشخص فقط ذهنیت یک فرد را عوض کنند (آنهایی که خودشان خبر ندارند که لقب فعال برازنده شان است). به هر حال همانطور که ناتالی تاکید می کند هر دو فعال گرا هستند تنها با این تفاوت که استراتژی های مختلفی دارند.
نکته جالب دیگر این لست که ظاهرا یک شخص بازرگان و موفق از لحاظ مالی که احساس می کرده است چون همیشه جلوتر از همپایگانش فکر کرده و پولدارتر شده است پس لزوما آینده گرا تر هم هست. در حالی که بر خلاف انتظارش نمره آینده گرائی اش پایین و در عوض نمره فرصت گرائی اش بیشتر شده است. ناتالی این بار به او و ما این طور توضیح می دهد که افراد دارای سبک آینده گرا معمولا آنقدر به افق های بسیار دور فکر می کنند که از بهره وری زیاد در فعالیت های روزمره و رقابت با هم عصران خود ناتوان وبنابراین بر حسب شاخص های مادی و مالی کمتر موفق هستند در حالی که افراد فرصت گرا این طور نیستند.
البته با توجه به مطلبی که چند روز پیش تحت عنوان "بی اقدامی موجه" نوشتم فعلا مشغول بحث با ناتالی درباره این هستم که عامل های سه گانه توانمندی، جذابیت، و ضرورت در کنار همسانی یا عدم تطبیق افق زمانی چه کمکی به فهم بهتر موضوعاتی مانند آینده نگری در برابری فرصت طلبی افراد می تواند بکند.