وقتی صحبت از تصمیم گیری می شود اشخاص مختلف کیفیت ها یا صفت های جذاب و البته معقولی را به آن نسبت می دهند. مثلا تصمیم گیری هوشمندانه، تصمیم گیری مبتنی بر ارزش ها به جای گزینه ها، تصمیم گیری زیرکانه یا از روی دانایی، و همچنین تصمیم گیری از روی آینده نگری.
یکی دیگر از صفت های جالب که معمولا آن را می شنوم این است که افراد به یکدیگر توصیه می کنند آگاهانه تصمیم بگیرید. اگرچه آگاهانه تصمیم گرفتن نیز به خودی خود جذاب و کاملا معقول است اما ظرافت هایی دارد که اشاره به آنها خالی از لطف نیست.
اساسی ترین نکته در مفهوم تصممیم گیری آگاهانه این است که بفهمیم اصلا آگاهی یا خود آگاهی چیست یا چه می تواند باشد؟ تاکنون درباره آگاهی مطالب زیادی نوشته شده است که بیشتر جنبه فلسفی دارد. اما آنچه که معمولا کمتر به آن توجه می شود یافته های برآمده از نگرش های علمی - تجربی به آگاهی و تشخیص زیربنای الکتروشیمیایی مغز و رابطه آن با آگاهی و تصمیم گیری و اقدام است.
تقریبا بیست سال پیش عده ای از روانشناسان، عصب شناسان و متخصصان علوم شناختی، که در بین آنها بنجامین لیبت شهرت بیشتری دارد، به یافته مهمی رسیدند مبنی بر اینکه لحظه آگاهی انسان از قصد و تصمیم مربوط به انجام اقدام های بسیار ابتدایی و ساده منطبق بر لحظه آغازین فعالیت های الکتروشیمیایی مغز مرتبط با همان قصد و تصمیم نیست. به بیان دیگر انسان ها به طور متوسط بین ۵۰۰ الی ۲۰۰۰ میلی ثانیه پس از شروع آمادگی سلول های مغزشان برای رسیدن به یک تصمیم یا قصد مشخص تازه آگاهانه متوجه آن تصمیم یا قصد می شوند. علاوه بر این مدت زمان بسیار اندکی در حد ۲۰۰ میلی ثانیه برای وتو کردن آگاهانه تصمیم ناآگاهانه ای که در مغزشان شکل گرفته است در اختیار دارند.
صرف نظر از اینکه این یافته علمی - تجربی جنجالی چقدر می تواند درک اولیه ما از اراده و آگاهی و نیت و قصد را تغییر دهد باید توجه کرد که مفهوم تاخیر زمانی خود آگاهی نسبت به ناخودآگاهی حتی به اندازه نیم یا دو ثانیه در نگاه ما به آنچه که واقعیت نامیده می شود بسیار مهم است. درست همانطور که همه می دانند خورشیدی که اکنون ما در آسمان می بینیم، به خاطر فاصله صد و پنجاه میلیون کیلومتری اش با زمین، خورشید هشت دقیقه و نوزده ثانیه پیش است. ناخودآگاه ما نیز برحسب فعالیت های الکتروشیمیایی مغز ثانیه هایی از خوداگاه جلوتر است.
اگر بخواهیم در تصمیم گیری آگاهانه نیز نگرش ساده و قوی ریاضی را حاکم کنیم باید گفت وقتی که برای ساده ترین تصمیم ها و اقدام ها که از لحاظ پیچیدگی و همچنین مرتبط بودن اخلاقیات و غیره اصلا به پای تصمیم ها و اقدام های کلیدی زندگی نمی رسند این تاخیر زمانی شگفت انگیز وجود دارد قاعدتا باید در مورد تصمیم های مهم و بزرگ به عوامل ناخوداگاه که در مدت زمانی نسبتا طولانی تر انباشته می شوند خیلی بیشتر توجه کرد. در واقع اگر بخواهیم هنگام تعریف مساله یا مشکل به کمک نظریه آغازگرها دقیق تر و درست تر آغازگر اصلی مساله را بشناسیم بی تردید نیاز به شناخت مقدمات یا پیش زمینه های ناخودآگاه آغازگر تصمیم دو چندان می شود.
توصیه شخصی من برای اشراف به ناخودآگاه این نیست که حتما هفته ای یکبار خود را در اختیار یک روانکاو قرار دهید. بلکه به جای آن دوست دارم که اولا بر مفهوم پرهیز از رفتار دو گانه با ۱۰ سال پیش تاکید کنم که در این مطلب آن را بیشتر توضیح دادم و خلاصه اش این می شود هر از چندگاهی با خودتان برخورد چکشی بکنید! دوما خاطره نویسی را بیش از پیش به عنوان یک عادت خوب جدی بگیریم تا بتوانیم مسیر اتفاقات مختلفی را که ممکن است به صورت ناخودآگاه منجر به یک تصمیم یا قصد مشخص و آگاهانه در زندگی ما بشود، بهتر درک کنیم. و سوما اینکه پیش از هر تصمیم گیری مهم با اولین کسی که مشورت می کنیم کسی باشد که یک شاهد نزدیک و همیشگی زندگی ما باشد. البته با این امیدواری که این شخص صرفا یک ناظر بی علاقه نسبت به آنچه که برای شما اتفاق افتاده است نباشد بلکه علاوه بر مهارت های مشاهده بسیار قوی، علاقه زیادی به آنچه که بر سر شما گذشته است داشته باشد. اگر کسی به این سه توصیه عمل کند شاید بتوان گفت که بتواند تصمیم های به اصطلاح اگاهانه تری بگیرد.