معمولا هر وقت که اشخاصی از روی کنجکاوی صرف یا از روی یک نیاز کاملا واقعی در مورد اصول انتخاب و تصمیم گیری سوالاتی می کنند آنها را به ادبیات تخصصی موجود مثلا کتاب های متعدد مرتبط با موضوع ارجاع می دهم که در تالیف یا ترجمه بخشی از آنها سهم زیادی داشته ام. با این وجود احساس می کنم که گویا بعضی از این علاقه مندان تقریبا هیچ علاقه ای به مطالعه و تحقیق زیاد ندارند و ترجیح می دهند کسی دیگر برای آنها نقش عقل منفصل را بازی کند. همین موضوع باعث شده است که ببینم آیا می توان یک توصیه کلیدی را در قالب یک اصل مهم معرفی کرد که اگر آن را بپذیریم و پیاده کنیم نود در صد موضوع حل شده باشد؟
به نظر من مهم ترین اصل هایی که هم به تصمیم گیری و هم به شناخت آینده ربط دارد بحث محدودیت ها و به چالش کشیدن آنهاست. در تقریبا همه مساله های تصمیم گیری معمولا شناسائی و ثبت محدودیت ها با دقت زیادی انجام می شود و نتیجه آن بسته تر شدن فضای گزینه ها و امکان های مختلف است. مثلا اشخاص جوان محدودیت عمده ای به صورت منابع مالی دارند و در سنین کهن سالی بیشتر محدودیت های زمانی یا جسمی دارند. صرف نظر از زمینه بروز محدودیت ها می توان محدودیت ها را به دو دسته تقسیم بندی کرد: واقعی و پنداری. محدودیت های واقعی بیشتر ماهیت فیزیکی دارند مانند اینکه شما نمی توانید در پارکینگ منزل خود یک کامیون را نگهداری کنید. یا همانطور که در ابتدای دوره درسی تحقیق در عملیات یا اقتصاد آموزش داده می شود نمی توانید در انباری که گنجایش آن هزار متر مکعب است بسته هایی را نگه دارید که حجم آنها در مجموع پنج هزار متر مکعب می شود یا در زمینی که مساحت آن یک هکتار است پنج هکتار سطح زیر کشت داشته باشید. اما محدودیت های پنداری بیشتر در ذهن و فکر ما ریشه دارند و کافی است که اصطلاحا از دریچه دیگر به موضوع نگاه کنید تا متوجه شوید که یک محدودیت پنداری واقعا محدودیت نیست. شما برای پروژه های شرکت خود دنبال مدیر پروژه لایق و کار بلد می گردید اما به طور سنتی موقع انتخاب مدیر پروژه محدودیتی به صورت گزینش از میان پرسنل استخدام شده شرکت دارید. شما به شهر جدیدی منتقل شده اید و دنبال مسکن هستید و خود را میان گزینه رهن و اجاره یا خرید خانه محدود می بینید. شما قصد تحصیل دارید و خود را محدود به شرکت در کنکور سراسری یا دانشگاه آزاد می بینید. تعداد و تنوع محدودیت های پنداری خیلی زیاد است اما وجه مشترک آنها یک چیز است اینکه آنچه که شما آن را به عنوان محدودیت تلقی کرده یا ثبت می کنید صرفا ساخته و پرداخته ذهن شما و اطرافیانتان است. کافی است که اختیار تصمیم گیری را به کسی دیگر واگذار کنید تا متوجه شوید که گاهی اوقات پیدا می شوند کسانی که محدودیت های پنداری شما را اصلا به رسمیت نمی شناسند. البته ممکن است افراد به شدت خلاقی هم پیدا شوند که حتی محدودیت های واقعی را نیز به چالش بکشند. مثلا کسی چه می داند شاید بتوان کامیون را دمونتاژ کرد و قطعات آن را درون پارکینگ منزل جا داد!
به هر حال به نظر می رسد که نادیده گرفتن یا به چالش کشیدن محدودیت های پنداری هنگام تصمیم گیری یک اصل مهم و اصطلاحا یک الزام راهبردی است. حداقل توصیه این است که برای تصمیم گیری و انتخاب دست کم در شناسائی و مخصوصا ثبت محدودیت ها زیاد عجله نکنید.
در مورد آینده های شخصی و اجتماعی وضع به گونه ای دیگر است. من بر اساس دانش و تجربه ای که دارم معتقدم که مهم ترین اصل آینده اندیشی این است که توجه کنیم که بر خلاف میل یا گرایش اولیه ما، دوره یا عصر کنونی که در آن زندگی می کنیم هیچ ویژگی برجسته یا خاصی ندارد. اگر بخواهم در سطح گروه های اجتماعی موضوع را باز کنم باید به تمایل عمومی و البته نادرست ما انسان ها اشاره کنم که احساس می کنیم عصر یا دورانی که در آن زندگی می کنیم دارای یک ویژگی خاص مثلا بر حسب پشت سر گذاشتن بعضی اتفاقات برای همیشه یا دستیابی به مجموعه ای پیشرفت های انتهایی است. مثلا بعضی افراد تصور می کنند که از لحاظ فنآوری آنچه که ما اکنون داریم دیگر نقطه پایان است. اما انسان هایی که در قرن های گذشته زندگی می کرده اند نیز دقیقا همین تصور نادرست را داشتند. البته معمولا نوآوری های اجتماعی بیشتر از نوآوری های فنآوری بیشتر در معرض تردید قرار می گیرند. به بیان دیگر احساس عمومی ثبات طبیعی نسبت به نظام ها، نهادها، و سازمان های موجود و بنابراین کاهش انتظار تغییر در این حوزه ها خیلی بیشتر است. اما بر اساس اصل مذکور یعنی نبود هیچ ویژگی خاص در عصر یا دوره کنونی باید گفت که در آینده در هر حوزه ای اعم از فنآوری یا اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی و در هر مقیاسی اعم از محلی یا جهانی امکان وقوع و تکرار همه آنچه که قبلا اتفاق افتاده است به اضافه بیشمار نوآوری هایی که فعلا به ذهن هیچ یک از ما خطور نکرده است و احتمالا نخواهد کرد، وجود دارد. در نتیجه کسانی که با اصرار مثلا می گویند نقشه سیاسی جهان و واحدهای دولت - ملت آن تغییر نخواهد کرد، کسانی که می گویند مبانی اقتصادی جدیدی ظهور نخواهند کرد، کسانی که می گویند یک جنگ هسته ای درست و حسابی و قاعدتا جهانی رخ نخواهد داد، کسانی که می گویند زبان و دین و فرهنگ یک منطقه جغرافیایی اصلا عوض نخواهد شد و به طور کلی کسانی که می گویند فلان چیز و بهمان چیز برای همیشه ثابت باقی می ماند در بهترین حالت حرف مفت می زنند چرا که دوره یا عصر حاضر هیچ ویژگی خاص و برجسته ای نسبت به دوره های گذشته و همچنین آینده ندارد.
در مورد آینده های شخصی نیز باور به داشتن ویژگی خاص جلوه ای دیگر دارد. مثلا بعضی افراد معتقدند که دوره بعضی کارها یا اقدام ها در زندگی آنها دیگر گذشته است. کسی که بازنشسته شده است تصور می کند که دیگر استخدام یا تاسیس یک کسب و کار جدید برای او میسر نیست. کسی که فارغ التحصیل شده است پیش خود فکر می کند که دیگر بازگشت به دوران درس خواندن بی معنی است. کسی که چهل سالگی را رد می کند احساس می کند نباید یا نمی تواند کارهای دوران بیست سالگی اش را تکرار کند. کسی که متاهل است از تکرار دوران تجرد ناامید می شود و همینطور الی آخر.
در مورد دوره های زمانی زندگی شخصی نیز اصل بالا را باید مد نظر قرار داد. دوره سنی یا هر دوره ای دیگر که برای شما تعریف کرده اند هیچ ویژگی خاص و برجسته ای نسبت به دوره های قبلی و همچنین آینده ندارد.
اصل معرفی شده در مورد آینده ها یعنی نداشتن ویژگی خاص دوره های زندگی شخصی یا جوامع در واقع خود به نوعی منعکس کننده و بر آمده از اصل معرفی شده در مورد انتخاب ها و تصمیم هاست. یعنی باور داشتن به یک ویژگی خاص در مورد دوره ها یا دوران ها به نوعی پذیرفتن یک محدودیت پنداری است که قاعدتا باید آن را نادیده گرفت یا حداقل آن را تا جایی که می شود به چالش کشید.
در پایان بد نیست نقل قولی را بگویم که متاسفانه منبع آن فراموش کرده ام که می گوید "هیچ اتفاقی تشویش بر انگیز تر و خجالت آور تر از این نیست که کسی دقیقا همان کاری را بکند که شما قبلا گفته بودید به هیچ وجه شدنی نیست. "