یکی از سرگرمی ها و شاید هم گاهی اوقات دغدغه های اشخاص دست به قلم و بویژه وبلاگ نویس این است که درباره مخاطبان خود اصطلاحا آمار جمع کنند. اینکه بدانند چه کسانی و از کجا مطالبشان را پیگیری می کنند. خوشبختانه امکانات نرم افزاری و مستقیم که در اختیار وبلاگ نویسان است خیلی بیشتر از فعالان در حوزه نشر کاغذی است. در واقع شمارشگرهای متنوعی که وجود دارند علاوه بر ارائه یک دید کلی نسبت به هویت احتمالی مخاطبان (مثلا از روی آی پی مورد استفاده آنها) درباره کلید واژه های جست و جو و نیز پر مراجعه ترین صفحات نیز اطلاعات ارزشمندی فراهم می کنند.
من هم جزو کسانی بودم و هستم که علاقه زیادی به جمع آوری آمار های اینچنینی دارم. نرم افزاری که به طور پنهان در این وبلاگ و دیگر صفحات اینترنتی گذاشته بودم آنقدر قوی بود که اگر کسی مثلا صفحه ای را روی رایانه اش ذخیره می کرد علاوه بر اطلاعات رایج حتی اسم فایل و پوشه و اسم رایانه اش را نیز ثبت می کرد.
به هر حال یکبار یکی از دوستان که درباره پربیننده ترین مطالب سوال می کرد به او گفتم که آمار موجود نشان می دهد که پر مراجعه ترین مطلب فارسی مقاله ای بود که به اتفاق یکی از دوستان، عزیز علیزاده، درباره روش برنامه ریزی بر پایه سناریو در سال ۱۳۸۳ نوشتیم. واضح است که می توان درباره دلایل این اتفاق حدس هایی زد مثلا وجود یک نیاز عمومی در بین کارشناسان و مردم برای یافتن راه حل های زندگی در شرایط عدم قطعیت یا مثلا ساده و قابل فهم بودن مطلب آن یا هر دلیلی دیگر. به هر حال از دید خودمان باید بگویم که قبل از نوشتن این مطلب ما دو نفر علاوه بر مطالعه یک دوجین کتاب مرتبط تقریبا هزار مقاله علمی در این باره خوانده بودیم و تقریبا یک هفته درباره ساختار محتوایی و بویژه کلمات و جملات آن با هم کار کردیم. اتفاقا همین مقاله هم باعث شد که دو سال بعد پیشنهادی برای تالیف کتابی در باره همین موضوع دریافت کنیم. دو سال بعد از اینکه نتایج آن مطالعه منتشر شد موفق به دریافت جایزه کتاب فصل هم شد.
اما در مورد مطالب انگلیسی به ترتیب مطالب نامه ای به آیندگان، اهداف و ارزش های شخصی، و سناریوهای همانند سازی انسان بیشترین توجه را جلب کرده است. بر طبق آماری که دارم مراجعه کنندگان از آمریکا و چین و کانادا بویژه کسانی که در مدارس هستند نامه ای به آیندگان را بیشتر از بقیه می خوانند و مطلب مربوط به اهداف و ارزش های شخصی نیز در بین کشورهای مختلف جهان تقریبا به یک اندازه و بويژه در بین مراجعه کنندگان از شرکت ها و کمپانی ها علاقه مند دارد. البته می توان درباره دلایل این اتفاق حدس هایی زد. اما جالب است که بعد از آغاز بحران اقتصادی جهانی دفعات مراجعه به مطلب اهداف و ارزش های شخصی در زندگی بویژه از طریق جستجو گر گوگل از دفعات مراجعه به مطلب نامه ای به آیندگان بیشتر شده است. برای شخص خودم این تغییر در ارزش ها و اهداف واقعا تاثیر گذار بوده است. مثلا اگرچه قبلا کمک کردن به دیگران برایم خیلی مهم و بنابراین یک ارزش بود از آن تاریخ به بعد عبارت کمک به آزادی انتخاب دیگران جایگزین آن ارزش قبلی شد. طبیعتا همین جایگزینی خیلی از کارهای روزمره ام را تحت الشعاع قرار داد. مثلا اگرچه در گذشته تقریبا همه خدماتی که به درخواست دیگران ارائه می کردم کاملا رایگان بود اما اکنون برای کوچک ترین خدمات نیز برچسب های قیمت نسبتا گران می گذارم مگر در شرایط استثنائی. تاثیر جایگزینی سایر ارزش های نو نیز تقریبا به همین منوال و شدت بوده است. به هر حال به نظر می رسد در شرایط بحرانی کنونی در سطح جهان یک نیاز عمومی چشمگیر در بین کارشناسان و عموم مردم جهان برای بازنگری در ارزش ها و اهداف زندگی شکل گرفته باشد. در نتیجه آموزش و اطلاع رسانی در این حوزه خاص یعنی تجدید نظر در ارزش ها و اهداف زندگی به طور بالقوه کمک زیادی به آزادی انتخاب آنها و نهایتا رهایی از سردرگمی ناشی از بیکاری و مشکلات مالی خواهد کرد. این موضوع باید قابل توجه خیل عظیمی از بازاریاب ها، روانشناس ها، مربی ها و غیره باشد که می خواهند از شرایط دشوار کنونی اصطلاحا پولی به جیب بزنند. زیرا همانطور که قبلا گفتم يک حدس درست و غير بديهي درباره نيازهای آينده مردم، کسب درآمد را تضمين مي کند.