مدتی پیش که در مطالعه ای گسترده درگیر بحث سیاست گذاری علم و تکنولوژی و آموزش و پژوهش بودم تلاش اساسی بر این استوار بود که سناریوهای آینده جهانی و ملی در این حوزه شناخته و بررسی شوند. قاعدتا عدم قطعیت های برجسته یکی از عناصر مهم برای تشکیل فضای سناریوها هستند. مثلا اینکه آیا دنیا به سمت جهانی شدن بیشتر حرکت می کند یا به سمت ملی گرائی یا منطقه گرائی بیشتر؟ آیا پاردایم عرضه گرائی حاکم می شود یا تقاضا گرائی؟ آیا صلح پایدار خواهیم داشت یا جنگ و ناامنی؟ آیا رشد و توسعه علم و تکنولوژی کند خواهد بود یا بسیار سریع؟ و خیلی آیاهایی دیگر مشابه. اگرچه مجموع این نوع نگاه ها می تواند مفید باشد اما به نظر می رسد برخی رویدادهای با احتمال پایین و تاثیر زیاد یا همان سناریوهای شگفتی ساز آنچنان که باید و شاید مد نظر قرار نمی گیرند. در واقع بسیاری از آینده هایی که بر مبنای عدم قطعیت های مشهود تهیه می شوند به عبارتی سناریوهایی متعارف هستند و شامل موارد نامتعارف نمی شود. البته اینکه یک آینده خاص چقدر نامتعارف می تواند باشد خود جای بحث فراوان دارد.
به نظر من دو موضوع کلیدی در آینده های نامتعارف دانش و آموزش که کمتر مد نظر قرار می گیرند به ۱) تمایل به همکاری افراد تحصیل کرده با مراکز تبه کار و غیر قانونی و ۲) نگرش عمومی ضد ارزشی به دانش و دانشمند مربوط می شود.
در مورد محور اول باید گفت که مهم ترین فرض در برنامه های توسعه علم و دانش و آموزش و پژوهش این است که افراد متخصص پس از فراغت از تحصیل جذب بازار کار قانونی می شوند. البته شکی نیست حتی کسانی که ظاهرا جذب فعالیت ها قانونی می شوند می توانند به اندازه دیگر دزدان بی آبرو شده که جذب فعالیت های غیر قانونی می شود تبه کار باشند. اما به هر حال چون در پناه قانون کار می کنند دزدی و تبه کاری آنها به آسانی برملا نشده و معمولا مجازاتی در پی ندارد. مثلا یک اقتصاددان ساکن یک منطقه جنوب شهر می تواند پس از ورود به بانک مرکزی به خاطر اشرافی که بر موضوع پیدا می کند ظرف مدتی کوتاه از طریق فساد اقتصادی بالای شهر نشین شود. در واقع هستند متخصصان آموزش دیده ای که جذب باندهای به اصطلاح مافیایی در سازمان های قانونی می شوند و هر از چند گاهی در دام مجازات گرفتار می شوند. اما نکته مورد نظر من این است که متخصصان از همان ابتدا با افتخار جذب تشکیلات مافیایی و غیر قانونی و سازمان های تبه کار شوند. اگرچه به دست آوردن آمار در این رابطه نسبتا دشوار است اما بعید نیست که مثلا درصدی حتی ناچیز از فارغ التحصیلان دانشگاه هایی مثل هاروارد و ام آی تی با افتخار و بدون هیچ پوشش قانونی جذب سازمان های غیر قانونی و زیرزمینی بشوند. تنها تفاوت این دسته افراد با دیگر تبه کارانی که در سازمان های قانونی کار می کنند این است که با افتخار می گویند که ما برای فعالیت خود و خالی کردن جیب دیگران از مسیر قانونی حرکت نمی کنیم.
در مورد محور دوم باید گفت که مهم ترین فرض در اکثر برنامه های توسعه آموزش و پژوهش این است که افراد دارای دانش بیشتر همیشه قابل احترامند یا حداقل هدفی برای تهدید جانی به شمار نمی روند. علاوه بر وجود مواردی همچون نخبه کشی یا نخبه پرانی و همچنین تهدید جانی کسانی که در صنایع حیاتی کار می کنند به نظر می رسد که شاید هنگام فشار زیاد از طرف بازار کار بر نوجوانان و جوانان برای گذراندن دوره های تحصیلی و آموزشی زیاد به منظور به دست آوردن حداقل های یک زندگی آبرومندانه یک جنبش اجتماعی ملموس علیه دانش و متخصص شکل بگیرد. همان کسانی که با گسترش مرزهای دانش با سرعتی سرسام آور بر حجم درس ها و کتاب هایی که دیگران باید بخوانند تا مدرک های لازم را برای ورود به بازار کار بگیرند می افزایند. در چنین دنیایی طبقه ای از افراد که به خاطر کمبود استعداد یا هر دلیلی دیگر از آموختن و یادگیری مادام العمر ناتوان هستند بعید نیست که علیه طبقه ای دیگر از افراد که به خاطر ظرفیت بالای استعدادی مرتب در حال افزودن بر محتوای قابل آموزش دانش هستند به فعالیت های مخرب و حذف فیزیکی آنها دست بزنند.
به نظر می رسد که با توجه به گسترش بحران مالی جهانی سناریوهای مورد اشاره نه تنها ممکن بلکه باورکردنی و شاید هم محتمل باشند.