امروز يکي از دوستان وبلاگ نويس از من دعوت کرد که مثل بقيه وبلاگ نويسان چند جمله اي را در قالب نامه اي به آيندگان بنويسم. اگرچه گاهي اوقات صراحت در افق زماني و نيز مخاطبان اصلي تفاوتي ايجاد نمي کند اما ترجيح دادم که حداکثر خود را به افق صد سال آينده محدود کرده و تا جايي که ممکن است بين مخاطبان تفکيک قائل نشوم. و اما نامه:
نمي دانم که آيا وقتي اين اطلاعات به درون شبکه هوشمند محلي يا جهاني شما وارد، پردازش و خلاصه شده است من هنوز زنداني اين سخت افزار کنوني و گرفتار محدوديت هاي آن هستم يا نه. اما تقريبا مطمئنم وقتي که محتواي حرفهايم را بررسي مي کنيد به نوعي بالاي سرتان هستم و متوجه مي شوم که هوشمندي شما و من به نوعي در يک حضور هم زمان با يکديگر پيوند مي خورد.
تا زماني که هستي ما بر هستي شما مقدم بود در مقايسه با کساني که هستي شان بر هستي ما مقدم بود در طبيعت اطراف خود تغييرات زيادي ايجاد کرده بوديم. البته همه اين تغييرات خودخواهانه و بيشتر با هدف راحتي، آرامش و آسايش بيشتر خودمان بود اگرچه عده اي نيز براي انواع ديگر هستي ها که شايسته لقب انسان نبودند ارزشي به مراتب بيشتر از آنچه که ما به آن عادت کرده بوديم قائل بودند.
زماني که هنوز شما نبوديد تا شاهد ماجرا باشيد ما براي بسياري از موضوعات و مشکلات خود راه حل هائي نه چندان عالي بر اساس معيارهاي شما پيدا کرده بوديم. با وجود اينکه درست تر اين بود که براي انتخاب بهتر با شما مشورت مي کرديم اما چاره اي نداشتيم جز اينکه بسياري از کارها و رفتارهاي خود را بر مبناي حدس ها و فرضيه هايي به ظاهر درست در گذشته هاي دور يا نزديک بنا کنيم که خود اصلا شاهد آن نبوديم. آيا شما بالاخره راهي براي کشف واقعيت هايي که از هستي ساقط شده اند پیدا کرده ايد؟ آيا توانسته ايد بالاخره راهي براي بي اعتبار ساختن تفسيرهاي مختلف و متضاد از هويت کيهاني، زميني، و انساني و رسيدن به واقعيتي عاري از هر گونه توهم، تفسير، روايت يا داستان پردازي درباره هستي ما و خود پيدا کنيد؟
زماني که هنوز شما نبوديد تا شاهد ماجرا باشيد ما براي تعيين مرزها و نيز حکومت داري و گردش اقتصاد خود از روش هاي ابتدايي، احمقانه و ايستا مثل کشيدن خط بر روي نقشه زمين، برگزيدن نماينده يا سخنگو براي مدت چند سال يا تا زماني که بميرد و همچنين مبادله و آرشيو اعتبار مالي و مقدار بدهکاري به يکديگر در ازاي زحمتي که کشيده ايم استفاده مي کرديم. آيا شما هنوز براي خطوطي که ما روي نقشه کشيده ايم اعتبار قائل هستيد؟ آيا بالاخره توانستيد راه بهتري براي حضور همگاني و لحظه به لحظه و کاملا پوياي تک تک هستي ها اعم از انسان و غير انسان در تصميم ها و انتخاب هاي همگاني پيدا کنيد؟ آيا توانستيد راه بهتر و عاقلانه تري به جز مبادله و آرشيو اعتبار مالي براي تخصيص منابع محدود به نيازها و خواسته هاي نامحدود خود پيدا کنيد؟ يا اينکه اصلا اوضاع کاملا بر عکس شده است و منابع شما نامحدود و نيازها و خواسته هايتان محدود شده است؟
زماني که هنوز شما نبوديد تا شاهد ماجرا باشيد ما در مصرف انرژي، ماده، و فضا بسيار اسراف کار بوديم. يعني در واقع راه درست استفاده از انرژي، ماده، و فضا و تسلط بر آنها را بلد نبوديم. از طرف ديگر خود را در يک رقابت هميشگي با زمان و محدوديت هاي آن مي ديديم. آيا شما بالاخره توانستيد انرژي، ماده، فضا و زمان را به تسخير خود در آوريد يا هنوز محکوم به سازگاري با وضعيت دستکاري نشده آنها هستيد؟
زماني که هنوز شما نبوديد تا شاهد ماجرا باشيد در بين ما درصد بسيار اندکي قادر و مايل به تفکر و تامل بودند و در نتيجه اکثريت دنباله رو آن درصد بسيار اندک، فاقد استقلال در هوشمندي و حتي گاهي اوقات فاقد استقلال در هوشياري بودند. آيا هنوز اين درصد غير متوازن در بين شما حفظ شده است؟ يا توانسته ايد بالاخره شالوده هاي ساخت جامعه اي تقريبا همگن و يکنواخت بر حسب هوشمندي را پايه گذاري کنيد؟
زماني که هنوز شما نبوديد تا شاهد ماجرا باشيد ما از يک سو بسياري از تالمات، ناراحتي ها و سختي ها را به نام عشق و براي عشق پست سر مي گذاشتيم و از سوي ديگر بسياري از حرکت ها، جنبش ها، و تکان ها را به نام عشق و براي عشق آغاز مي کرديم. آيا شما توانستيد به درکي عميق تر و متنوع تر از عشق برسيد؟ آيا هنوز عشقي که در ادبيات و هنر و شعر خود توصيف مي کنيد دست نيافتني تر و روياپردازانه تر از عشقي است که در زندگي روزمره از نزديک آن را لمس کرده يا مي چشيد؟