یک سیستم فیزیکی متشکل از مولکول های گاز را در نظر بگیرید. تصور کنید که می توانید در یک لحظه مشخص از همه مولکول های درون این سیستم عکس برداری کرده و مکان هر مولکول را درون این حجم ثبت کنید. حال به جای همه مولکول های درون این حجم فقط یک مولکول یا گروه کوچکی از آنها را انتخاب کرده و در یک بازه زمانی مشخص مسیر حرکت آنها را ردگیری و ثبت کنید. اگر نتیجه مشاهده تراکم مکانی و لحظه ای کل مولکول ها را با نتیجه مشاهده تراکم متوسط مکانی گروه کوچک منتخب در بازه زمانی طولانی مقایسه کنید متوجه می شوید که هر دو تقریبا یکی است. به این معنی که آن تنها مولکول یا گروه کوچک در یک بازه زمانی به اندازه کافی طولانی می تواند معرف یا نماینده خوبی از کل مولکول ها باشد. درواقع در درازمدت همه آرایش های ممکن بین این مولکول ها محتمل است و احتمال اینکه یک آرایش خاص هیچگاه تکرار نشود صفر است.
حال یک سیستم انسانی مثلا شهروندان یک جامعه را در نظر بگیرید. تصور کنید که می توانید در یک ساعت مشخص از همه این شهروندان در مراکز خرید عکس برداری کنید و میزان تراکم خریداران را در این مراکز ثبت کرده و شلوغ ترین و خلوت ترین مراکز خرید را مشخص کنید. حال به جای همه شهروندان فقط یک نفر یا گروه کوچکی از آنها را انتخاب کرده و مثلا در یک بازه زمانی یک ساله حضورشان را در مراکز خرید ردگیری و ثبت کنید. آیا نتیجه مشاهده تراکم لحظه ای شهروندان در مراکز خرید مختلف با نتیجه مشاهده متوسط تراکم آن دو سه نفر منتخب در بازه زمانی یک ساله در مراکز خرید یکسان است؟ یعنی آیا الگوی حضور یک یا چند شهروند در مراکز خرید مختلف می تواند به شما بگوید که کدام مرکز خرید شلوغ ترین است؟ خیر. پاسخ منفی است. به بیان دیگر همه آرایش های ممکن برای شهروندان در مراکز خرید محتمل نیست و این احتمال وجود دارد که تعدادی از الگوهای تراکم شهروندان در مراکز خرید مختلف هیچگاه تکرار نشود. به همین دلیل گفته می شود که وجود دارد بعضی وضعیت های خرد یا آرایش ها و ترتیبات ریز انسانی درون یک سیستم کلان انسانی که احتمال رخداد یا ظهور یا تکرار آنها صفر است.
همانطور که همه می دانیم انتروپی در سیستم های فیزیکی رو به افزایش است مگر اینکه بخواهیم جهت پیکان گذشت زمان را به جای جلو به سمت عقب نشان دهیم. به بیان دیگر تعداد وضعیت های خرد گوناگون متناظر با یک وضعیت مشخص کلان در گذر زمان افزایش پیدا می کند و نه بر عکس. اگرچه این احتمال وجود دارد که یک تخم مرغ شکسته شده دوباره سالم شود اما این احتمال آنچنان ناچیز است که زمانی بیشتر از طول عمر کیهان لازم است تا تخم مرغ شکسته سالم شود. هنگام تعیین آنتروپی این سوال را باید مطرح کرد که آیا علی رغم تغییر در آرایش های خرد این سیستم در کلیت خود هنوز همان سیستم قبلی است؟ شما وقتی که شیر قهوه خود را هم می زنید کاری ندارید که تک تک مولکول های شیر و قهوه کجا هستند چون آنچه که می بینید همان شیر قهوه قبلی است. در مورد سیستم های فیزیکی به دلیل ویژگی فوق الذکر این انتظار که وضعیت کلان آنها تا بروز، ظهور، و رخداد همه وضعیت های خرد ممکن متعدد و محتمل همان وضعیت سابق باقی بماند معقول است.
اما در مورد سیستم های انسانی صرف نظر از اینکه یک گروه چند نفره یا یک گروه چند میلیون نفره باشد به دلیل ویژگی فوق الذکر طبیعتا تعداد قابل توجهی از وضعیت های خرد هیچگاه امکان بروز، ظهور، و رخداد نخواهند داشت و بنابراین همان ماندن سیستم کلان به معنی این است که آرایش های خرد درون آن بین حالت ها و وضعیت های معدودی در حال جابجائی است. در نتیجه انتظار و صبر برای این همان نماندن کل سیستم نباید به درازا بکشد. به بیان دیگر حداقل انتظار می رود که سیستم های انسانی در بازه های زمانی به مراتب کوتاه تری در مقیاسه با سیستم های فیزیکی دیگر همان نباشند و اصطلاحا زودتر از این رو به آن رو شوند.
سوالی که مطرح می شود این است که چه کار باید کرد که سیستم کلان انسانی دیگر همان نباشد؟
نخست بهتر است که برای توصیف وضعیت های متعدد خرد و وضعیت واحد کلان از دو دیدگاه مکمل استفاده شود تا بتوان برخی بینش های مهم را به دست آورد.
در دیدگاه اول سیستم انسانی در گذر زمان اقدام به بازتولید اجزا و عناصر خود می کند چیزی که از آن به تناسل افراد تعبیر می شود. علاوه بر این در گذر زمان نقش های این افراد نیز بازتولید می شود. نهایتا معنای این نقش ها نیز معمولا بازتولید می شوند. حتی ممکن است نقش ها بازتولید نشوند اما معنی نقش های مذکور دقیقا و کاملا بازتولید شوند.
در دیدگاه دوم که به نوعی مکمل دیدگاه اول است سیستم انسانی متشکل از عناصر و ساختار ایستا، مکانیسم و پیوندهای پویا بین این عناصر، و نهایتا کارکرد و اهداف و ارزش هایی است که عناصر مذکور در پی تحقق و عمل به آنها هستند.
بدیهی است که تک تک افرادی که پی در پی در سیستم های انسانی متولد شده و می میرند عناصری هستند که در چارچوب دیدگاه اول و دوم بازتولید می شوند. نقش های افراد نیز تا زمانی که مکانیسم پیوند بین این افراد روشن نشود مشخص نخواهد شد. بنابراین بازتولیدنقش های افراد بر این دلالت دارد که مکانیسم و پیوندهای بین عناصر دست نخورده است. اگر کارکرد و هدف مطلوب جمعی از افراد را بتوان با معنی نقش هایی که بازی می کنند مرتبط دانست تطابق دیدگاه اول و دوم بیشتر از این روشن و معین می شود.
اگر به سوال اولیه باز گردیم که چگونه می توان کاری کرد که سیستم کلان انسانی دیگر همان سیستم پیشین نباشد می توان تعریف مساله را به این صورت تغییر داد که بهترین، مناسب ترین، و آسان ترین شرایط و به موقع ترین زمان برای مداخله برای تغییر و تبدیل کلیت سیستم کدام است؟ و نیز چه تفاوتی بین منشا درون سیستمی و برون سیستمی تغییر و تحول وجود دارد؟
واضح است که اگر افراد، پیوندهای بین افراد، و اهداف افراد همگی با هم تغییر کنند آنگاه وضعیت ایده آل و جهشی برای تبدیل از یک وضعیت کلان قدیمی به وضعیت کلان جدید مهیا می شود. اما چنین انتظاری نسبتا غیر واقع بینانه است. واقعیت این است که در بسیاری از موارد صرفا بازتولید افراد و عناصر به طور خودکار منجر به باز تولید نقش ها و پیوندها و مکانیسم ها در یک سطح و بازتولید معنی نقش ها و کارکردها و هدف های سیستم های انسانی می شود. به همین دلیل می توان ادعا کرد ایده آل ترین شرایط و مناسب ترین زمان برای ایجاد یا انتظار تغییر در وضعیت کلان سیستم عبارت است از جلوگیری و ممانعت از بازتولید افراد و عناصر سازنده سیستم، رخدادی که قاعدتا تنها از طریق فاعلیت و اراده برون سیستمی محقق می شود. اما در سطحی دیگر که فضای مانوری نیز برای عاملیت و خواست درون سیستمی وجود دارد می توان حتی در صورت بازتولید افراد و عناصر سازنده سیستم در برابر بازتولید نقش ها و پیوندها از یک سو و در برابر بازتولید معنی نقش ها و کارکردها و اهداف مد نظر افراد مقاومت کرد.
در واقع حذف طبیعی و چشمگیر بعضی پیوندها و نقش ها به هر دلیلی (مثلا حذف برخی از افراد در گذر زمان یا منسوخ شدن بعضی نقش ها ناشی از تحولات غیر اجتماعی) می تواند شرایط و زمان مناسب و آسانی برای ایجاد تغییر در وضعیت کلان فراهم کند. بویژه اینکه همانطور که اشاره شد درسیستم های انسانی تعداد قابل توجهی از وضعیت های خرد متناظر با یک وضعیت کلان مشخص که با نقش ها و پیوندهای جایگزین مرتبط باشند هیچگاه امکان بروز، ظهور، و رخداد نخواهند داشت.
آنچه تا اینجا بیشتر مد نظر بود صرفا تغییر در وضعیت کلان سیستم بود حتی اگر این تغییر موقتی و ناپایدار باشد. در حالی که تغییر پایدار معمولا مطلوب تر است. در واقع اگر عاملیت درون سیستمی یا فاعلیت برون سیستمی در تبدیل نقش ها و رفتار ها و پیوندها و مکانیسم ها موفقیتی کسب کند بی آنکه معانی اساسی نقش ها و کارکردهای عمده و اهداف بنیادی سیستم را تغییر دهد همیشه این احتمال وجود دارد که وضعیت کلان تغییر یافته به وضعیت سابق بازگردد. به بیان دیگر اگرچه هر گونه شرایط مناسبی برای آرایش مجدد نقش ها و پیوندها و مکانیسم ها می تواند فرصتی برای تبدیل وضعیت کلان باشد اما تضمین پایداری و عدم رجوع به وضعیت سابق منوط به عدم بازتولید معانی نقش ها و نیز تغییر چشمگیر اهداف بنیادی مدنظر افراد تشکیل دهنده سیستم است.