تاریخ بنا به تعریف اتفاقاتی است که در زمانی دیرینه افتاده و به گذشته تعلق دارد. اما این زمان در دوره های متفاوت از زمان طولانی به زمان کوتاه تبدیل شده است. جهان دوران انسان های وحشی و غار نشین بی زمان است و زمان در آنجا بی نهایت! ولی در دوران برده داری زمان طولانی است ولی بینهایت نیست. دوران فئودالی زمان را به چهار فصل تقسیم میکند که بهار و تابستان فصل برکت و پائیز و زمستان فصل تنبلی است. در جهان سرمایه داری جهان به دقایق و ثانیه ها تقسیم میشود و دیگر فصول بهم می ریزد. ولی در جهان دیجیتالی و در آینده ی نزدیک مثلا جهان اسپینی دیگر زمان از ساعات و دقایق و ثانیه ها گذشته است. زمان به چند دهزارم ثانیه ویا چند میلیونیم ثانیه تقسیم شده است.
اگر برای اولیس در ادیسه ی ایلیاد هفت سال بسیار طولانیست. برای بچه ای که پشت کامپیوتر نشسته و منتظر یک دانلود است ثانیه ها یکسال است. در تفسیری که برتراند راسل از نسبیت اینشتاین میکند. میگوید برای فهمیدن نسبیت بایستی اینگونه فکر کنید که اگر قرار باشد که یک دقیقه روی بخاری بنشینید برایتان یکسال می گذرد ولی اگر یک ساعت با خانم خوشگلی بگذرانید فکر میکنید که یک ثانیه بوده است.
نتیحه ی این فرایند تکنیکی ما را قدری تکان میدهد. اگر در زمان مارکس تاریخ امری مهم بود و بایستی از آن یاد میگرفتیم بود، دلیلش گذشته ی خام ما بود. یا شاید دلیلش اینبود که احاد مردم در طول تاریخ به اندیشه های گذشتگان دسترسی پیدا کرده آنرا زیر ذره بین بگذارند. مارکس آنقدر احمق نبود که تاریخ را به این دلیل مطرح کند که بگوید تکنولژی باعث رشد بورژوازی شده است. این برای مارکس مسلم بود. جملات از تاریخ بیآموزیم یعنی اینکه گذشته ی آزموده را تکرار نکنیم. و گفته ی هگل که تکرار دوباره تاریخ را کمدی میداند نه بدلیل اینکه چیزهای خنده داری اتفاق می افتد، خیر! بلکه به دلیل تکرار آن است. یعنی ادای و اطوار گذشته را در آوردن و هنوز نپخته و نادان عمل کردن!
پس برای اینکه تاریخ تکرار نشود و یا از آموزشی تاریخی رخ دهد. تنها میتواند این باشد که اعمال انجام شده در دسترس عام قرار گیرد. یعنی یک کرونولوژی آموزشی (از تاریخ بیآموزیم).
حال دیگر تکنولوژی و جهان دیجیتالی کاری کرده است که این کرونولژی آموزشی میلیونها بار سریعتر از زمان مارکس انجام پذیر شده است. همین انقلاب سبز ایران براحتی نشاندهنده ی این تاریخ میلیون ساله ی میلیونیم ثانیه ای است. اخبار ایران با سرعت نور خودشان را به ماهواره های خبری و از آنجا تا دورترین دهات جهان رساندند. اعتراضات در عرض چند دهم ثانیه جهانی شد. نامه و میل الکترونیکی از همه جا سرازیر شد آنهم درست به داخل دفتر روسای جمهوری ها و سازمان ملل و حقوق بشر و قهوه خانه های مصر و هتل های هند و پس کوچه های چین و استراحت گاههای ثروتمندان در ساحل عاج. دیگر لازم نیست چیزی در تاریخ نوشته شود. شروع و پایان تاریخ در چند ثانیه انجام می شود.
آیا انجیل و یا تاریخ بیهقی اینقدر در جهان شناخته شده و اهل مطالعه داشته است که انقلاب سبز در عرض چند روز داشت؟ آیا حرکتی مردمی اینقدر جهانگیر شده بود که حتی خواننده گانی که شهرت جهانی نیز دارند برای این حرکت اشعاری سروده و با آوازی زیبا بخوانند؟ که انقلاب سبز ایران بدان شهرت رسید؟
آموزش تاریخ اکنون عمرش را کوتاه کرده و چیزی به اسم تاریخ دیگر مفهوم گذشت زمانی اش را از دست داده است و حتی آموزگاری اش را نیز به حدی کوتاه وپربار کرده است که به هیچ وجه به اندیشه ی مارکس نمی توانست برسد. لذا بزرگترین شاخه ی دستگاه تفکر مارکسیستی درهم می شکسته است.
همین یوتیوب Youtubو گوگل Google با عکس ها و فیلم های مستند و رنگی بهمراه شعارهایی که مستقیم و در چند هزارم ثانیه پیشتر از دهن آزاده ای در یکی از خیابانهای تهران در آمده روی نت گذاشتند. را روی نت های جهان برد. سی ان ان CNN مستقیما همه ی دقایق حرکات را نشان داد. دیگر چیزی به اسم دروغ معنی اش را از دست داده است. این تاریخ دیگر تحلیل و تفسیر نمی خواهد. واقعیت فراتر از هر تحلیلی عمل میکند. چشمان روانشاد خانم ندا هنوز بسته نشده جهان به سوگش می نشیند و متاثر میشود. باتون جلاد هنوز بالاست و فرود نیآمده، در زلاندنو دیده میشود. با محاسبه ای بسیار ساده میتوان نشان دارد که ما که در اروپا جلو تلویزیون نشسته ایم سریع ترا از یک تظاهر کننده صدای فریاد یکنفر را که زیر لگدهای پوتین های یک پاسدار له میشود را می شنویم. اگر نتوانستید محاسبه کنید من برایتان در دفعات بعد محاسبه میکنم. بهر حال این تاریخ بسیار مستند تر و روشنتر و با مدارکی بینهایت معتبرتر و فوق العاده بی زمانتر واقعیت را نشان میدهد. تاریخ مُرد مُرده باد ستم!