در مارکسیسم آرمان رهائی به تسلط طلبی تبدیل می شود. این نقطه ی اساسی نقد مارکسیسم است. متاسفانه بعدها نقد روشنگری قرن بیستم از آدرنو و هورکهایمر گرفته تا دریدا و حتی نیچه از این زاویه به روشنگری برخورد کردند. این زاویه ی برخورد مجددا به همان نقطهای بر میگردد که آغاز شده بود. سیکلی که دور یک مرکز می چرخد. انتقاد آنها بر روشنگری از خود روشنگری آغاز می شود و به یک روشنگری مشابهی ختم می شود که باز تسلط طلب است. آنها در نگاههایشان به جهان پیرامون ابدا به خطا نرفتند، ابزار آن نوع نگاه در آن جامعه وجود داشت. در آن جامعه و در آن زمان ما فاصله ی کوتاهی با رشد ابزار تولید و ابزار آگاهی نسبت به زمان مارکس داشتیم. ولی اکنون جهان بطور شگفت انگیزی دگرگون شده است.
بنابراین رهائی انسان کنونی در جای دیگری رقم خورده می شود. در این دوره از رشد اجتماعی و علمی نه اینکه انسان ابزارگرا شود و یا اینکه انسان اسیر ابزار خودساخته شود. بلکه این ابزار است که انسانی می شوند. تمامی هّم انسان کنونی انسانی کردن ابزار است. درحالیکه سیستم تولیدی تیلور و فورد و امثال آن به ابزار کردن انسان تعلق داشتند. آن حائلهای دروغین بین ابزار و انسان، و بین علم و اندیشه، روزبروز دارند از بین می روند. اکنون ابزار هوشمند به انسان نزدیکتر هستند تا انسان به ابزار. بنابراین این ابزار هستند که انسان می شوند و نه برعکس!
در دنیای پیش از این ابزارها غیر هوشمند بودند. تبر با انسان هیچ مقاربت و وجه مشترکی نداشت. ولی در جهان کنونی تلفن همراه، رایانه دوست معنوی و آگاهی دهنده انسان هستند. بدانجهت در جهان کنونی نمیتوان گفت که سیستم اقتصادی مبتنی بر ابزار، انسان را به زیر یوغ خویش میکشند. بلکه برعکس از زیر یوغ رها میسازد. نگاه عمیق به این ابزار نشان میدهد که کارگری که دیروز ناآگاه بود و بزعم مارکس بایستی به آگاهی سیاسی مجهز می شد دیگر اینگونه نیست. اکنون یک کودک هم از پیچیده ترین نوع انتقاد یعنی انتقاد توتالیتری هم درک انتقادی داشته و آنرا خوب می شناسد. آنها کنج و زوایای مختلف استثمار و بهره کشی را میشناسند. آنان هر روز به اخبار محلی و جهان از کانالهای مختلف گوش فرا میدهند و آنها را تجزیه و تحلیل میکنند. از جنگهای گوشه و زوایای جهان و دلایلش آگاهی دارند و زیر یوغ دروغها نمی روند. انسانهای با وجدانی هم وجود دارند که سیاست ها و دروغهای سلطه گران را افشاء می کنند. این باعث شده است که جوانان و آحاد مختلف مردم به اخبار با دیده ی شک و تردید بنگرند و کوکورانه هر چیزی را باور نکنند. این نوع رشد در زمان مارکس نه تنها نبود بلکه قابل تصور هم نبود. مارکس از دیدن یک قطار باربری دچار چنان شعف می شود که آنرا در چندین اثر خویش بعنوان اژدهائی که کالاها را از این سوی جهان به آن سوی جهان منتقل می کند نام می برد. بی انصافی محض و یا شاید نادانی خواهد بود که ما ابزار کنونی را با ابزار زمان مارکس یکی بدانیم.
جوانی در آن سر عالم می تواند آموزشهای علمی ام آی تی را پی گیرد و یا اخبار جهان را از هرگوشه ی جهان دنبال کند. از هر رشته ی علمی آگاهی داشته باشد و از پیشرفتهای جدید علمی استفاده نماید. در حالیکه زمان مارکس علم هم در انحصار یک سری محدود و از ما بالاتران بود. اکنون علم در خانه ی همه است و هرکس به اندازه ی آگاهی و خواست و حتی سلیقه ی خویش از آن استفاده می کند. هر چند که در گوشه و زوایای جهان هستند انسانهائی که از نظر مالی و معیشتی در مضیقه هستند و یا زیر استاندارد جهانی زندگی میکنند ولی چنانکه میبینیم ابزار کنونی باعث شده است که جوانان و حتی سیاستمداران نیز تحت تاثیر قرار گرفته و در صدد حل این وضع اسف بار انسانی برآیند. چرا که پس از اینهمه تمدن و پیشرفت حالاست که انسانها حس می کنند عضو یک خانواده ی بزرگی هستند و زمین منبع معیشت همگان است نه فقط یک سری مشخص اجتماعی. لذا در جهان مدرن کنونی آرمان رهائی به تسلط طلبی تبدیل نمیشود بلکه به آرمان انسانی تبدیل میشود که در آن تسلط طلبی مغموم و مذموم است. حتی توتالیترترین حکمرانان نیز اکنون اینترنت را خطرناکتر از هزار اسلحه می دانند. این موفقیت بزرگی بر تکنولوژی کنونی است. موفق ترین حکومتها حکومتهائی خواهند بود که اینترنت و تکنولوژی را پشتوانه ی خود قرار دهند و گرنه به زودی از بین خواهد رفت. در جهان کنونی همه چیز به سرعت پیش میرود. دیگر عبارت دیر یا زود از بین میروند به، به زودی بین میروند تبدیل شده است.
شیرزاد کلهری ۲۰۱۷/۰۵/۳۱