دموکراسی اگر در بستری نامساعد و با بازیگرانی نامعتقد و نامتعهد به قواعد دموکراسی به کار گرفته شود میتواند پیامدهای سنگینی برای جامعه در بر داشته باشد...
این نوشتار، پیشگفتار مترجمان بر کتاب «درک دموکراسی» است که سالها پیش با اصلاحات اندکی توسط نویسندگان، به صورت مقالهای مستقل و با عنوان «دموکراسی یعنی تمرین دموکراسی» منتشر شده است. نظر به درسهایی که این نوشتار برای نسل نوخاسته مشتاق دموکراسی در ایران دارد، «ندای ایرانیان» تصمیم به بازنشر این مقاله گرفت. کتاب «درک دموکراسی» نوشته پروفسور جیمز پاتریک گانینگ است که برای تدریس در دانشگاههایی که کشورهایشان سابقه کمتری در تمرین سنتهای دموکراتیک دارند، تدوین شده است. گرچه این کتاب برای تدریس در مقاطع تحصیلات تکمیلی رشتههای اقتصاد و علوم سیاسی تدوین شده است، اما به اعتقاد مترجمان آن، کتابی است که مطالعه آن میتواند بسیاری از خطاهای نظری و عملی سیاست ورزان ایرانی را آشکار کند. این کتاب توسط دکتر محسن رنانی و دکتر محمد خضری ترجمه و در سال ۱۳۸۵ توسط انتشارات سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور به چاپ رسیده است. پس از آن نیز، با وجود تقاضا برای آن، به علت انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی، چاپ دیگری از این کتاب به بازار نیامد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این کتاب، میتوانید به «تارنمای رسمی محسن رنانی» مراجعه کنید. مقاله ذیل توسط دکتر محسن رنانی در اختیار پایگاه خبری و تحلیلی ندای ایرانیان قرار گرفت:
ما انسانها نیازهایی داریم که بدون برآورده شدن آنها احساس رضایت و سعادتی در زندگی نخواهیم داشت. نیاز به خوراک و پوشاک، نیاز به امنیت و سرپناه، نیاز به محبت و کمال، نیاز به نظم و مقررات و نظایر آنها نیازهایی هستند که برای برآورده شدن آنها، در هر جامعهای، باید هزاران نوع کالا و خدمت، تولید و عرضه شود. چگونه برای تولید و عرضه این همه کالا و خدمت در جامعه تصمیم میگیریم و چگونه تولید و مصرف هزاران کالا و خدمت را با تواناییها و امکانات موجود در جامعه هماهنگ میکنیم؟ تجربه تاریخی بشر نشان از آن دارد که «مدیریت اجتماعی» برای سازگار و هماهنگ کردن انبوه نیازهای هر جامعه با تواناییها و امکاناتش، در طول تاریخ با سه شیوه یا سازوکار انجام گرفته است: سنت، بازار و دولت. از سنت – به عنوان یک شیوه منسوخ تاریخی برای برآورده سازی نیازها – که بگذریم، حداقل در قرن بیستم مساله اساسی در تمامی کشورها این است که کدام یک از کالاها و خدمات مورد نیاز جامعه بوسیله دولت و کدام یک با سازوکار بازار تولید و عرضه شود. اقتصاددانان با برشمردن محدودیتها و نیز قابلیتهای این دو سازوکار، جوامع را از تکیه بیش از حد بر یکی از آنها، برای برآوردن نیازهایشان، زنهار دادهاند. آنها با استدلال و ذکر شواهد تجربی نشان میدهند که هریک از این دو نهاد در مواردی صلاحیت لازم برای تدارک برخی کالاها و خدمات را ندارند. «شکست بازار» و «شکست دولت» دو مفهومی هستند که اقتصاددانان برای بیان ناتوانیهای این دو نهاد، در تدارک کالاها و خدمات با کمترین هزینه، به کار میبرند. هر چند که دولتها معمولاً به بهانه شکست بازار به تدارک برخی کالاها وخدمات میپردازند، ولی چه بسا هنگامی که سیاستهایی را برای اصلاح موارد شکست بازار اتخاذ میکنند، خود نیز دچار شکست شوند. افزون براین، موارد زیادی در اقتصاد وجود دارد که تصحیح شکست بازار در آن، تنها در صلاحیت یک دولت دموکراتیک است، و گرنه هیچ دلیلی وجود ندارد که اعتقاد داشته باشیم که در همه موارد شکست بازار، نتایج حاصل از اقدامات دولتهای غیر دموکراتیک، بهتر از نتایج کارکرد بازار باشد. از دیدگاه علم اقتصاد، در عالم خاکیای که ما آدمیان مُخطی بر آن حکومت میرانیم هیچ گامی نمیتوان برداشت مگر آنکه هزینه آن را بپردازیم. گرچه ممکن است همه ما نتوانیم همه پی آمدهای تصمیمات و اقداماتمان را به شماره آوریم، اما ندیدن غیر از نبودن است. اگر قانون بقای انرژی بر این عالم حاکم است، مگر میتوان کاری کرد که از شمول این قانون بیرون باشد؟ هزینه، چیزی نیست جز بیان دیگری از «صرف انرژی». بیگمان ما آدمیان هر چه کسب میکنیم، حداقل برابر آن، انرژی صرف خواهد شد. اما این صرف انرژی میتواند به صورت مصرف نفت یا پول یا استهلاک تن و جان و نظایر آن باشد – که از نگاه ما آدمیان، کسب همه آنها از ما یا از گذشتگانمان انرژی برده است. پس همه خواستنهای ما، پسندیده یا ناپسند، خودخواهانه یا دگرخواهانه، شخصی یا اجتماعی، مادی یا معنوی و... هزینه میبرد. تمام سخن علم اقتصاد این است که چه کنیم که برای اقداماتمان هزینه کمتری بپردازیم، نه اینکه چه کنیم تا هزینهای نپردازیم. بنابراین آنجا که گمان میکنیم برای انجام اقدامی یا کسب چیزی هزینهای نپرداختهایم، در واقع هزینههای آن را به فرد یا جامعه دیگری تحمیل کردهایم. به زبان اقتصادی، برای مجموعه آدمیان ساکن خاک، همه آثار، درونی است. سخن از آثار برونی (بروندادها) زمانی است که آدمیای در برابر آدمیای یا جامعهای در برابر جامعهای قرار میگیرد. اعضای هر جامعه به سان بازیگران یک بازی فوتبال هستند که دو تیم خودی در آن به رقابت مشغولند. گرچه هر یک از دو تیم تلاشی و انرژیای و هزینهای صرف میکند تا به حریف گل بیشتری بزند، اما همه این هزینهها را یک جامعه میپردازد – و البته مجموعه ساکنان آنجامعه نیز از رقابت دو تیم داخلی خود رضایت، شادمانی و نشاط (به عنوان تولید یا دست آورد بازی) کسب میکنند. اکنون جامعه میتواند قواعد بازی فوتبال را به گونهای برقرار کند که همان نشاط با انرژی کمتری به دست آید. هنر جوامع در این است که بازیهای اقتصادی و اجتماعی خود را به گونهای سامان دهی کنند که در عین آنکه اصل بازی متوقف نمیشود و جامعه به نتایج مورد نظر خود میرسد، هزینه کمتری نیز برای آن پرداخت شود.
دموکراسی طراحی یک روش بازی است
در واقع دموکراسی طراحی یک روش بازی است، که اندازه منافع و هزینههای آن به توان بازیگران و عادات و خلق وخوی آنان، تماشاگران و رفتار آنان، داور و نحوه مدیریت او و نهایتا زمین، امکانات مادی و تجهیزات اقتصادی بازی بستگی دارد. گرچه تجربه بشری نشان داده است که دموکراسی در بین روشهای موجود و در دسترس بشر برای ساماندهی جوامع، حداقل در بلند مدت، کم هزینهترین راه حل است اما الزاماً بهترین راه ممکن نیست. همچنین تجربه نشان داده است که بازی دموکراسی در جوامع مختلف عملکردها و هزینههای مختلف داشته است. در واقع، دموکراسی نیز مانند همه خواستههای آدمیان، هزینهها و منافعی دارد و همانند همه ساختههای آدمیان، کاستیها و خطاهایی. دموکراسی نیز زاد و رشد و تکامل دارد و همانند هر موجود پویایی، در هر دوره از زندگی خود نیازمند شرایط، مقدمات و لوازمی است. دموکراسی هدف نیست، ابزار است و کارآمدی آن، همانند هر ابزاری، بستگی به کیفیت تولید آن و فرهنگ استفاده کنندگان آن دارد. دموکراسی نیز تکامل مییابد و رشد و تکامل آن از یک سو تابع نیاز کاربران و از سوی دیگر وابسته به فناوری مورد استفاده آن است.
دموکراسی به رای دادن خلاصه نمی شود
دموکراسی به رای دادن خلاصه نمیشود، همانگونه که مدنیت، تنها با شهر نشینی تحقق نمییابد. اگر باسواد شدن شرط لازم فرهیختگی است، رای دادن نیز تنها، شرط لازم دموکراسی است اما نه همه آن. اگر شهرنشین کردن اجباری و زودهنگام روستائیانی که هنوز اقتضائات زندگی شهری را نمیدانند یا باور ندارند تنها به بیهنجاری و درهم ریختگی و در نتیجه پرهزینه کردن زندگی آنان میانجامد، رأی دادن مردمی که هنوز آزادی اندیشه و بیان، رواداری، تکثر و تحزب را نه میشناسند و نه باور دارند چه حاصلی دارد جز بیثباتیهای پی درپی سیاسی و اقتصادی؟ در واقع دموکراسی یک پدیده ذهنی است نه فقط یک قاعده عینی. دموکراسی یک رفتار است نه فقط یک ساختار. دموکراسی، خلق و خو است نه فقط گفتوگو. دموکراسی نه الهه رهایی است و نه آخرین راه حل. دموکراسی یکی از ابزارها و روشهای تجربه شده بشری برای مدیریت جامعه است و البته به تجربه دریافتهایم که - در بلند مدت و برای جوامعی که تجربه دیرپایی از دموکراسی را دارند - کم هزینهتر از سایر ابزارها و روش هاست. اما همان گونه که اگر کودکان دبستانی، که ارزش و هدف نهایی تحصیل را نمیدانند، قدرت و اختیار انتخاب درسها و معلمان را داشته باشند، آنان تنها به معلمان خندان و درسهای بازی گون رأی خواهند داد، حق رای و انجام انتخابات درمیان مردمی که ارزش و غایت دموکراسی را نمیدانند، میتواند به برآمدن فریبکاران و انتخاب سیاستهای بیمحتوا بینجامد. شاید این سخن احمد بابامیسکه پُر بیراه نباشد که درباره مردم جهان سوم گفته است که بیش از دموکراسی، به خو گرفتن به گفتوگوی فراگیر و ملی درباره مسائلشان نیاز دارند، وگرنه دموکراسی نیز ابزاری برای فریبشان خواهد شد. با این همه نمیتوان نشست و دست روی دست نهاد تا مردمی و جامعهای رشد کند و قامتش برازنده دموکراسی شود. همان گونه که نمیتوان صبر کرد تا بازیگران فوتبال، نخست قواعد و اخلاق بازی را بیاموزند و سپس برای آنها میدان بازی مهیا کنیم. تکنیکهای بازی و اخلاق بازی را نیز در بازی باید آموخت. و همان گونه که در گسترش اخلاق بازی در میان بازیکنان، نقش مربیان، داوران و تماشاگران بسیار سازنده است، در پدیداری اخلاق و رفتارهای دموکراتیک در جامعه نیز نقش گروههای مرجع اجتماعی (مربیان)، دولت (داور) و خارجیان (تماشاگران) غیر قابل چشم پوشی است. پس نه باید دموکراسی را به عنوان یک هدف مقدس، تنها ستایش کرد و چشم برهمه کاستیها و ناراستیهای آن بست و نه میتوان حکم به بیثمری آن داد و راه تحقق آن را مسدود ساخت. شاید این سخن منسوب به چرچیل سخن درستی است که گفته است «دموکراسی بدترین نظامها است، و نظامهای دیگر از آن بدترند». دموکراسی اگر در بستری نامساعد و با بازیگرانی نامعتقد و نامتعهد به قواعد دموکراسی به کار گرفته شود میتواند پیامدهای سنگینی برای جامعه در بر داشته باشد. با این حال چارهای جز پذیرش این پیامدهای سنگین و تحمل هزینههای دوره گذار دموکراسی نیست. تنها در یک افق زمانی بلند مدت است که دموکراسی آرام آرام به عنوان یک روش تصمیم گیری در نظام سیاسی به فرایندی مفید و کارآمد و کم هزینه تبدیل میشود. دموکراسی یک بازی اجتماعی است که تنها در صورت «تکرار شدن» به نتایج مورد انتظار خود میرسد. از نظریه بازیها میآموزیم که وضعیتهای تعادلی «مفید برای همه» تنها زمانی به دست میآید که بازیها تکراری باشند. دموکراسی زمانی به حداکثر کارآیی خود میرسد که در یک افق زمانی بلند مدت، تکرار شود. و بنابراین برای دست یابی به این افق بلند مدت، چارهای جز پذیرش هزینههای کوتاه مدتی که بازیگران نامعتقد بر دموکراسی تحمیل میکنند نیست. در واقع، درستتر آن است که بگوییم هیچ دموکراسی کاملی وجود ندارد. و اصولا دموکراسی کامل ـ منطقا ـ ناممکن است. آنچه ما به نام دموکراسی میشناسیم و حتی در غرب دهه هاست بدان عمل میشود، نه خود دموکراسی که «تمرین دموکراسی» است. در واقع دموکراسی همان تمرین دموکراسی است. مثل بازی فوتبال که هر چه ما بازی میکنیم در واقع تمرین بازی است. همان گونه که هیچ الگویی برای یک بازی فوتبال کاملا تکامل یافته و نهایی وجود ندارد، و تمام بازیهای امروز ما ـ حتی وقتی رسماً مسابقه میدهیم ـ نوعی تمرین برای بازیهای بهتر در آینده است، هیچ الگویی نیز برای «دموکراسی نهایی» وجود ندارد. تمامی رفتارهای ظاهراً دموکراتیک امروز ما نوعی تمرین برای دست یابی به دموکراسی است. به زبان ریاضی، دموکراسی یک مجموعه باز است که حد ندارد.
در دنیای جدید، ورود جوامع به دموکراسی، همچون ورود افراد به مرحله بلوغ زیستی وجسمی شان است. نه پوشاندن یا مبارزه با بلوغ ثمری دارد، که سر انجام رخ خواهد نمود و نقش خود را در زندگی فرد بازی خواهد کرد، ونه پیش انداختن آن الزاما ً مفید خواهد بود، که میتواند به اختلالات رفتاری و تجارب نادلپذیر بینجامد و زندگی فرد را پر هزینه سازد. در دنیای جدید، دموکراسی نیز در وقت خویش رخ خواهد نمود. دولتهای مخالف دموکراسی، عِرض خود میبرند و زحمت مردم میدارند. آنان تنها میتوانند زمان تحقق و تکامل دموکراسی را طولانی کنند. اما نمیتوانند مانع وقوع قطعی آن شوند. البته تزریق مصنوعی و سریع دموکراسی نیز میتواند سیر تکامل تاریخی جوامع را پر هزینه سازد. بر خلاف تصور رایج، درک عموم مردم و حتی فعالین سیاسی از دموکراسی اندک است. هرچند کوششهای فکری زیادی برای شناساندن دموکراسی انجام شده است، اما بیشتر آن کوششها با رویکرد سیاسی و از زاویه تحلیل قدرت به تحلیل دموکراسی پرداختهاند و در واقع، بیشتر درصدد توصیف جنبههای مثبت و نقاط قوت آن برآمدهاند. این در حالی است که درک درست دموکراسی مستلزم شناخت همزمان نقاط قوت و ضعف آن است. بویژه درک دقیق دموکراسی آنگاه روی میدهد که به دموکراسی از منظر ابزاری اقتصادی برای کم هزینه ساختن زندگی اجتماعی بنگریم. دموکراسی بدیل سیاسی بازار است. بازار نیز سازوکاری است مبتنی بر رأی بازیگران. در اینجا رأی بازیگران (عرضه کنندگان و متقاضیان) همان دلارهایی است که آنان در بازار خرج میکنند. بر اساس سازوکار دموکراتیک بازار، جامعه تصمیم میگیرد که چه مقدار از کالاها و خدمات را چگونه و برای چه کسی تولید کند. دموکراسی نیز بازاری سیاسی است مبتنی بر رأی که در آن تصمیم گرفته میشود که چه مقدار از قدرت، چگونه و به که واگذار شود. هر دوی این سازوکارها نسبت به یکدیگر نقاط ضعف و قدرت دارند. باید شناخت خود را از بازار و از دموکراسی ارتقا دهیم و بکوشیم تا نقاط قوت بازار به دموکراسی نیز منتقل شود؛ همچنین نقاط قوت دموکراسی به سازوکار بازار راه یابد.
اهمیت درک دموکراسی برای جامعه ایران
اهمیت درک دموکراسی برای جامعه ایران از آن جهت است که به رغم کوششهای بیوقفه و سابقه طولانی مبارزه برای استقرار دموکراسی در این مرز و بوم، هنوز ساکنان آن در حسرت دستیابی به این کالای خواستنی و دلپذیر ماندهاند. به نظر میرسد ایرانیانی که نخستین مجلس قانون گذاری را در آسیا داشتهاند و پیشتاز استقرار دموکراسی در این بخش از عالم بودهاند، هنوز در درک دموکراسی، درگیر مفاهیم اولیهاند. بسیاری از ما هنوز گمان میکنیم که دموکراسی موهبتی است که از حکومت به جامعه میرسد یا حکومت میتواند از استقرار آن در جامعه ممانعت کند. حتی گاهی نخبگان اجتماعی و سیاسی ایران بر اساس این باور کوشیدهاند تا از راههای غیردموکرتیک، به بسط دموکراسی در ایران یاری رسانند. باید بیاموزیم که شناخت غلط و استفاده نادرست از یک ابزار خوب، گاهی به مراتب هزینهای بیشتر از شناخت و کاربرد آگاهانه و درست یک ابزار بد دارد. تلاش ما برای درک درست دموکراسی میتواند ما را در شناخت و هموار کردن مسیری که میتواند ما را به سوی شرایط دموکراسی تکراری سوق دهد، یاری رساند و بر استواری گامهایمان بیفزاید.
۱. ماهنامه آیین شماره ۱۱ اسنفد ۱۳۸۶. ۲. externalities ۳. نامه سرگشاده به سرآمدان جهان سوم، ترجمه جلال ستاری، انتشارات توس، ۱۳۶۳، ص ۱۳۶-۱۱۸. ۴ - به عنوان مثال بازار دارای این نقطه قوت است که تمام بازیگران آن از بازی، راضی بیرون میروند (آنان که خرید کردهاند، کالای خود را میبرند و آنان که خرید نکردهاند، پول خود را میبرند). اما در دموکراسی فقط برندگان از بازی، راضی بیرون میروند. در مقابل، دموکراسی این ویژگی مثبت را دارد که هر بازیکن یک رأی دارد، اما در بازار برخی بازیکنان رأی (دلار) بیشتری دارند.