چندین سال پیش که یکی از این هنرمندان خوش صدای ایران برای اجرای کنسرتی به آمریکا آمده بود ، شبی به تصور اینکه بخشی از وظیفه دوستان خارج از کشور در اختیار قرار دادن همه امکانات خود برای خوش آمد گوئی است قصد تصرف میکنند. وقتی با مقاومت رو به رو میشوند، میفرمایند که پس این چه میهمان نوازی است. البته شباهت ها ومثال های زیادی در حوزههای دیگری هم هست، چه جسمانی و چه توقعات نوع دیگر، که شاهدش بودهایم و نیازی به اشاره ندرد. اما نقطه مشترک همه آن مشاهدات این بوده است که ما ظاهراً در خارج با فرهنگ نوع دیگری مدارا گری را آموختیم و عاطفه و دوستی را با وقار دیگری اندازه میگیریم. شاید به همین خاطر هم زود باورتر شدهایم. مثلا اینکه چون فلانی شاعر ، نویسنده و یا هنرمند است از مقام خاصی برخوردار است. و باید که تحملش کرد. و بودند کسانی که دلایل فراوانی در اینکه چرا با خواص، و خاصه با خواص ایرانی ، باید مدارا کرد، به عبارت دیگر هنر با اخلاق در آمیخته است و دوستی آن پذیرش آن دیگری است این خاصان را به دوش میکشیدند.
اینها استدلالات برخی از روشنفکران رادیکال و عدالتخواه ایرانی بود. طبیعتا بودند دیگرانی هم که نه تنها این بستهبندی را نمیپذیرفتند بل، هم از نظر ادب اجتماعی و هم از زاویه شئونات انسانی آن رفتار را نفی میکردند. گذشت و انقلابی شد و سر انجام اژدها، پس از تسویه حسابهای اولّیه با غیر خودیها ، شروع به خوردن فرزندان خود کرد. روشن است که در این گیر و دار عدهای توانستند از آتش اژدها بگریزند. آقای گنجی چنین کرد و از بد حادثه گردشان ٔبر گرده برخی روشنفکران زود باور و مداراگر نشست . و چه زود خواستند نرسیده سر صف بایستند . بار دیگر تعدادی کت بسته زود باور و عدالت خواه و آماده به خدمت ، میهمان نواز تحفهای از ایران شدند.
اینکه آقای گنجی با چه کوله باری از ایران راهی خارج شدند، امری است که به خود ایشان ٔبر میگردد. اما اینکه چرا کسانی خامی این کوله بار شدند، مسئلهای است که، شاید بخشی توهم، برخی آینده نگری و قسمی هم درخشش امید در وجود ذیجود آقای گنجی یافته شده بود. در هر صورت، ابزار کار ایشان با راه هموار سازیهای مریدان آن زمانی ایشان ، آقا را به تیتر اخبار خارج از کشور و سخنگوی ویراسته شده مخالفین درون کشور بدل کرد. بدون زحمت به سر صف رسیدند و طرفدارانشان در لانسه کردن ایشان چهها که نکردند و چه تئوریها و تجربیاتی که تحت سایه ایشون فراموش نشد. خارج از کشور قهرمان نوی را میجست و شانس با آقای گنجی بود . ولی امروز وبه اعتقاد من از همان اول آقای گنجی در خطاب به این مریدان حساب خود را جدا کرده بودند و نمایش داده بودند که من از شما نیستم، ولی مریدان، بسان عاشقان زود رنج از دور نزیک میشدند و بعضی عشوه ها را به پای بسته بندیها میگذشتند. خب این توضیح شخصیت پرستی خارج از کشور بود. ظاهرا آقای گنجی در مقاله " سازش با حکومت استبدادی " ، در توضیح ندانم کاریها و بد سنجیهای اپوزیسیون خارج از کشور، نیشگون بزرگی از برخی مریدان گرفته و چراغ راهنمای بعضیها را خاموش و روشن کرده. خب ، به نظر میاید که لا اقل برای مدتی دیگر ما همچنان از خارج از کشور میهماندار اصلاح خواهان ، دگر دیسان و نو یافتهگان بیشتری باشیم. آیا زمان آن نرسیده است با نگاهی رشگ انگیز و آغوشی زود باور به فرودگاهها نرویم و همیشه داستان روباه و دخترک را که به سراغ مادر بزرگش میرفت به یاد داشته باشیم.