شانزده سال پيش آقاي جلايي پور مدير مسوول روزنامه جامعه بود و من يك جامعهشناس جوان بودم. در آن زمان آقاي خاتمي برنده انتخابات شد. من با روزنامه جامعه مصاحبهاي كردم.نام آن مصاحبه كه چندان ملايمتآميزي هم نبود اين بود: «جامعه مدني، آرمان خوش باوران».
در آن زمان گفته بودم كه تخيلي كه با روي كار آمدن آقاي خاتمي به وجود آمده تخيلي بود كه به سرعت به اتوپيايي تبديل ميشود كه تصور ميكند كه امر اجتماعي با امر سياسي لزوما منطبقاند. در حالي كه در واقع چنين نيست. بحث من در آن مصاحبه مخالفت با آقاي خاتمي نبود. بلكه بحث من آن بود كه زندگي در جامعه مدني كه در آن سالها زياد از آن بحث ميشد، در بسياري از موارد بسيار سختتر از زندگي در يك جامعه سنتي است. زيرا در جامعه مدني افراد بايد مسووليت رفتار و كنش خودشان را بپذيرند. متاسفانه با گذشت شانزده سال حتي يك كلمه از آن مصاحبه را نميتوانم تصحيح كنم. اين امر لزوما نشانگر پيشرفت امر سياسي در يك جامعه نيست. آن چيزي كه در اين جامعه رخ داد و حتي قبل از انتخابات رخ داد، پيروزي امر اجتماعي بر امر سياسي بود. آنچه در يك جامعه موثر است و به صورت قاطعانه ميتواند جامعه را تغيير دهد و ميتواند آن را به طرف بهتر شدن ببرد، يعني به سمتي كه كنشگران رضايت بيشتري داشته باشند، امر اجتماعي يعني كنش در سطح روزمرگي و در شكل پيوستاري اش است، نه اتفاقي كه در رأس سيستم بيفتد.
اما چرا در جامعه ما اين اندازه امر سيستم به معناي تغيير در رأس سيستم اهميت پيدا ميكند. زيرا در جامعه ما از حدود هفتاد سال پيش امر اجتماعي يعني زندگي روزمره مردم، يعني اينكه چطور زندگي ميكنند، بهطور كاملا مشخص و ريشهاي به امر سياسي متصل شد. بروز اين امر را از نظر اقتصادي در سيستم نفتي شاهديم. يعني جامعهاي كه در آن پول درماني به يك راه حل هميشگي بدل شده است. اگر به مشكلات عملي كه در سالهاي اخير داشته ايم و راه حلهايي كه داشتهايم، بنگريم، همين مساله تاييد ميشود. مثلا وقتي هوا آلوده ميشود، جامعه را تعطيل ميكنيم. اين پول درماني است. زيرا تعطيلي در جامعهاي صورت ميگيرد كه بتواند هزينه اين تعطيلي را از جاي ديگري تامين كند، و الا مكزيك وضعيت بدتري از ما دارد، اما مردم را تعطيل نميكند. بنابراين سيستم پول درماني، سيستمي است كه بهطور گسترده در سالهاي اخير در جامعه ما به كار رفته است. بهنظر من شكست امر سياسي به خصوص در چهار سال اخير در بسياري از موارد خود را نشان داد. نفي علوم انساني، نفي نخبگان، نفي انتقاد، نفي علوم اجتماعي، نفي ديدگاه عميق به مسائل، نفي نياز به متخصص، نفي نياز به برنامه ريزي و باور به اينكه يك سيستم بزرگ اجتماعي را ميشود صرفا بر اساس روابط و كنشهايي اداره كرد که در ابتداي دوران قاجار داشتيم، در اين دوران به اجرا گذاشته شد و اسمش را پوپوليسم گذاشتند. در حالي كه پوپوليسم با اين اقدامها تفاوت زيادي دارد. پوپوليسم شكل سياستهايي بود كه نمونهاش را در آمريكاي لاتين ميبينيم. آنچه در اينجا رخ داد يك «پوپوليسم قاجاري» بود. نتيجه آن شد كه ضرباتي به سيستم اجتماعي وارد شد كه واقعه بزرگي مثل انقلاب به جامعه وارد نكرده بود. وقتي انقلاب رخ داد، سازمان برنامه و بودجه از بين نرفت. در حالي كه در چهار سال گذشته سازمان برنامه، شوراي پول و بانك و صندوق ذخير ارزي بهعنوان يكي از بزرگترين دستاوردهاي دولت آقاي خاتمي نابود شد. همه اين اقدامها يك واكنش عقلاني، هم در حوزه سياسي و هم در مردم ايجاد كرد. بنابراين فكر نميكنم كه برنده انتخابات آقاي روحاني باشد، بلكه فكر ميكنم برنده اين انتخابات اگر بخواهیم برایش برندهای تعیین کنیم، هر هشت كانديدا بودند، زيرا هر هشت کاندیدا مخالف مسائلی بودند که در کشور اتفاق میافتد. حالا ممکن است برخی واقعا این اعتقاد را داشتند، برخی وانمود میکردند، برخی بیشتر و برخی کمتر. هیچ کدام از کاندیداها از کارهایی که در این هشت سال رخ داده بود، دفاع نمیکرد. اقدامهای که دولت را بهعنوان محور عقلانیت یافته کنترل خشونت و قدرت درجامعه هدف قرار گرفته بود، کارهایی که جامعه را بهعنوان اساس و ساختاری که میتواند عده زیادی را در داخل خود جمع کند، هدف قرار داده بود. من اصلا فکر نمیکنم که کسانی که رای دادند، نسبت به هیچ یک از کاندیداها توهمی داشتند. من معتقدم که جامعه ما امروز با بیش از پنج یا شش میلیون دانشجو که اکنون در دانشگاهها هستند و چندین میلیون تحصیل کرده که فارغ التحصیل شده اند، جامعهای با این سرمایه اجتماعی بالا و با این نسبت شهرنشینی قابل ملاحظه، را بشود با گفتمانهای سیاسی سطحی وادار کرد که کنشهای اجتماعی را انجام دهد که یک گروه خاص بخواهد. این جامعه حتی اگر نتواند انتظارات خودش را بیان کند، در داخل سیستم شناختی خودش به سمت عقلانیت میرود. جامعه ما نه تنها امروز که چهار سال پیش نیز عقلانیت را میخواست. چیزی که عوض شده است این است که خوشبختانه سیستم سیاسی این را درک کرده است که یک جامعه هفتاد یا هشتاد میلیون نفری که در آن شصت یا هفتاد درصد جمعیت زیر چهل سال سن دارند و جوان است، جامعهای که به شدت دانشگاهها و سرمایه فرهنگی در آن رشد کرده است، را نمیتوان مثل بهگونهای اداره کرد که به دلخواه یک گروه خاص عمل کند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. بنابراین من فکر نمیکنم که حتی کسانی که به آقای روحانی رای ندادند و به دیگر کاندیداها رای دادند، با همین عقلانیت به دیگر کاندیداها رای دادند. به همین جهت نمیتوان گفتمان آقای روحانی را اصلاحطلبی خواند. حتی خود ایشان هم گفته که من فراجناحی عمل میکنم. علت این قضیه هم این است که توانسته از جامعه بازخورد مناسب بگیرد و آن را درک کند.
من معتقدم که وظیفه انجمن جامعهشناسی و جامعهشناسان و دانشجویان امروز بیش از هر زمان این است که اگر فضای بهتری برای نقد به وجود آمده، نقد کنند. اگر فضای بهتری برای بحث به وجود آمده بحث کنند. اگر قدرت سیاسیای بر سر کار آمده که میگوید من با مخالفان خودم برخورد امنیتی نمیکنم و ایشان را زیر فشار نمیگذارم، باید نقد از همین امروز شروع شود. دولت در چند ماه آینده میخواهد کابینه خود را تعیین کند. در اینجا یک انتخاب سیاسی وجود دارد. آیا دولت این کار را براساس سیاستهای خرده جهان سیاسی میخواهد انجام دهد یا براساس نیازهای جامعه؟ من ابدا طرفدار رادیکالیسم و حداکثرخواهی و عجله و اتوپیسم نیستم. اما معتقدم از همین قدم اول انتخابها باید عقلانی باشد. زیرا همه خواهند دانست که این انتخاب تا چه میزان عقلانی و تا چه میزان براساس جهتگیریهای سیاسی است. کسی که در رأس وزارت فرهنگ و ارشاد قرار میگیرد، همه خواهند دانست که تا چه اندازه براساس ملاحظات سیاسی انتخاب شده است و تا چه اندازه کسی است که میتواند فرهنگ در این کشور را رشد دهد. چیزی که ما میتوانیم بگوییم این است که در چهار سال گذشته هم گفته ایم. من در چهار سال گذشته زیر هیچ فشاری نبودم، شاید به خاطر اینکه همسو بودم، زیرا نمیدانم سو چیست، یا غیر همسو. به هر تقدیر بسیاری از دوستان ما زیر فشار بودند. بسیاری دچار مشکلاتی شدند، کسانی که نمیخواستند از این کشور بروند، بلکه به مردم و نظام اعتقاد داشتند و دلشان میخواسته در این کشور کار کنند. اما متاسفانه بدون قدرشناسی زیر فشار بودند. من این شانس را داشتم که زیر فشار نباشم، اما معتقدم که از این شانس باید استفاده کرد و هر چه بیشتر به انتقادکرد. اما نباید فکر کرد که قدرتی که در رأس نظام سیاسی قرار گرفته، هر کاری میتواند انجام دهد. بحث من این نیست که فشاری وارد شود، بحث من این است که به هر تقدیر وقتی بعد از این انتخاب درها باز شده، از فضای باز برای نقد استفاده کنیم. وظیفه ما تعریف کردن نیست، بلکه وظیفه ما نقد کردن است. ما وظیفه داریم بگوییم چه چیزی کار نمیکند. علوم اجتماعی وظیفه ندارد از چیزهایی که خوب کار میکند، دفاع کند. اگر این کار را بکند به ذات خودش خیانت کرده است.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران