پیش از هر چیز جای آن هست که از موسسه فضا و دکتر فلامکی گرامی تشکر کنم که این مجموعه از برنامه ها را درباره سینمای محمد رضا اصلانی برگزار کرده اند. خوشبختانه در کشور ما هنوز هستند موسسات و اندیشمندانی همچون دو استاد بزرگوارم آقایان فلامکی و اصلانی عزیز که می توان در آنها امید به کار خوب کردن و پشتگرمی و اخلاق را یافت. بسیار ارزشمند است که این جلسات به بحث و مبادله فکر درباره آثار اصلانی اختصاص یافته است. آن هم در حالی که متاسفانه هر چه به ظاهر و به خیال خود، ما هر روز بیشتر به دانشمان، به هنرهایمان و به جلوه ها و برجستگی هایمان می افزاییم و می نازییم، در طول سال ها، هر چه بیشتر و پیشتر در بی اخلاقی به جلو تاخته ایم. اگر روزی این پهنه جایی بود برای آنکه روابط استاد و شاگردی در نوعی انتقال دانش و هنر و ادب به همراه یکدیگر پیش رود، امروز جای این روابط به نوکیسگان فرهنگی و اقتصادی داده شده است تا به جای استاد و شاگردی را به مرید و مرادی بدهند و جای اندیشیدن و اندیشمندان را به چاپلوسان و بندگانی خود خواسته که در خدمت این و آن قلم بزنند و نام این کار را «نقد» بگذارند.
این نکته را از آن لحاظ گفتم که این مجموعه به «نقد» آثار محمد رضا اصلانی نیز اختصاص داشته است و دوستان زیادی در اینجا سخنان و اندیشه هایی توانا را عرضه کردند و این همه را باید به برکت توانایی موسسه فضا دانست که چنین فرصت هایی را فراهم می کند تا بحث هایی جدی درگیر شوند و در عین آنکه یک اثر شکافته می شود و ضعف و ها و قدرت های آن به بیان در می آیند، جایگاه آن نیز به خودی خود و در میان آثار یک مولف روشن شود . اما در عین حال، در این جلسات از جو مسموم و نسبتا گسترده حاکم بر محیط روشنفکران و هنرمندان و «منتقدان» نوکیسه کشور فاصله گرفته شود، جوّی که در آن عرصه نقد را متاسفانه تبدیل به جایگاهی برای تسویه حساب های مغرضانه و یا نان قرض دادن ها و بده بستان های خود کرده است. این وضعیت امروز به شکلی در آمده است که مجلات زرد روشنفکرانه ما که هر روز مثل قارچ هایی جدید می رویند، به هر تازه از راه رسیده ای، اجازه می دهند، ثمره ده ها سال کار را «به زیر سئوال ببرد» و به خیال خودش «یک شبه ره صد ساله» را طی کند و جای کار سختی را که چنین استادانی برای رسیدن به چنین نقطه ای طی کرده اند، را با چند چرخش قلم توهم آمیزپشت سرگذارد، بدون آنکه در نظر بگیرد که پنجاه یا شصت سال کار علمی یا هنری کردن و همچنان آبرو مند ماندن و همچنان شرافتمند و یار و کمکی برای جوانان بودن، چه قدرت توانفرسایی می خواهد.
در مجموعه جلساتی که به بازنمایش فیلم های آقای اصلانی در موسسه فضا اختصاص داشته اند، برای دو جلسه این افتخار به من داده شده است که سخنان را بیان کنم و با ارادتی که به استادانم داشته ام و دارم هر دو را پذیرا شدم. نخست این جلسه درباره فیلم «کودک و استثمار» و دومی آخرین جلسه درباره فیلم «آتش سبز» و نگاهی عمومی به سینمای اصلانی که مختصری از آن را در جلسه رونمایی کتاب ایشان «بازخوانی سینمای مستند» ماه گذشته در خانه هنرمندان ایران بیان کردم. اما در جلسه آخر و همچنین در تدوین سخنرانی جلسه پیشین، ارائه خواهم داد. همچنان که در چندین مقاله دیگر درباره سینمای ایشان و برخی از فیلم هایشان از جمله «تهران، هنر مفهومی» و «آتش سبز» بزودی منتشر خواهد شد و امیدوارم در نهایت در قالب یک مجموعه در چارچوب پروژه «انسان شناسی تاریخ فرهنگ مدرن ایران» در موسسه انسان شناسی و فرهنگ نیز عرضه شود.
سخنانی که در اینجا خواهم داشت، بنابراین در این مجموعه باید فهمیده و درک شود. آنچه در این محفل خواهم گفت دو بخش دارد: بخش نخست به خود فیلم «کودک و استثمار» و جایگاه آن در کارهای آقای اصلانی مربوط می شود، و بخش دوم به موضوع فیلم و قرار دادن آن در چارچوب های جدید امروزینش در جهان و در ایران.
«کودک و استثمار» استثنایی بر تایید یک قاعده
اگر خواسته باشم سینمای اصلانی را در یک جمله به بیان دربیاورم، خواهم گفت: شعری عرفانی به زبانی تصویری و مدرن. از این لحاظ فیلم «کودک و استثمار» که آن را می توان تا حدی یک فیلم مستند گزارشی دانست، بیشتر یک استثنا در کارهای اصلانی است که قاعده یعنی رویکرد خاص او را نسبت به واقعیت جهان بیرونی با بهره گیری از سنت عرفانی و نگاه شاعرانه و صورت های مدرن امروزین، تایید می کند. تا جایی که من بر کارهای اصلانی تامل کرده ام ، کار دیگری را نظیر «کودک و استثمار» سراغ ندارم که او از این شیوه فیلم سازی و این رودررویی مستقیم در انعکاس واقعیت استفاده کند. از این رو باید بگویم که این فیلم در فاصله نسبت به فیلم هایی چون مجموعه «منطق الطیر» یا «تهران، هنر مفهومی» و حتی نخستین (و آخرین فیلم او به دلیل بازسازی) یعنی «جام حسنلو» قرار می گیرد. با وجود این، با شناخت عمیقی که تصور می کنم در طول گفتگوهای بسیار طولانی با وی از روحیه اش پیدا کرده ام، می توانم بگویم، آنچه در فیلم مشاهده می کنیم، یعنی نوعی همدلی و همبستگی با رنج و درد این کودکان، تلاش برای یافتن راهی برای رهایی جهان از این فلاکت، به باور من کاملا با روحیه و دیدگاه های اصلانی هماهنگی و همسویی دارد. به عبارت دیگر در فیلم «کودک و استثمار» نوعی نگاه و رویکرد انسان گرایانه و نوعی تمایل به انگشت گذاشتن بر دردهای جامعه برای حل معضلات اجتماعی مشاهده می شود که کاملا با دیدگاه های انسانی اصلانی هماهنگ است. اما پیش و پس از این فیلم، وی به رویکرد همیشگی خود به واقعیت باز می گردد که به همان اندازه انسان گرا است، هر چند به نظر ممکن است به شدت با واقع گرایی گزارشوار این فیلم فاصله بگیرد و به گونه ای از نگاه شاعرانه که بسیار به عمق می رود نزدیک شود: چه در به نمایش گذاشتن شرارت ها و چه در برجسته کردن انسانیت ها و ظرافت هایی که روح انسانی می تواند به آنها دست یابد.
اما با وجود آنکه فیلم «کودک استثمار» را نمی توان نمونه ای گویا از سینمای اصلانی در معنایی که تعریف کردم دانست؛ به نظر من الگویی که فیلم عرضه می کند می توانست و می تواند برای ساختن مستند های اجتماعی بسیار مفید باشد. فیلم اگر از متن روایت و شیوه بیان این روایت بگذریم که به آن بازمی گردم، به شدت از ساختارهایی که مدتهاست به صورت کلیشه هایی مطمئن برای به نمایش در آوردن مصیبت و رنج و درد انسان ها به کار می رود فاصله دارد. برای آنکه به اختصار بگویم چه منظوری دارم، اشاره می کنم به مجموعه بزرگی از فیلم هایی که به خصوص در سال های اخیر ساخته شده اند و در آنها تصور بر این است که برای نشان دادن عمق دردها و آسیب های اجتماعی باید تا بی نهایت سوژه را در موقعیت های «حقیر» نشان داد تا ایجاد تاثیر و اندوه کرد؛ اینکه تا جای ممکن تاکید را بر آن چیزهایی گذاشت که این سوژه ها را در فاصله با انسانیت هایشان نشان می دهد؛ گویی فقر سبب می شود که انسان، شخصیت و انسانیتش را از دست بدهد، گویی فرد فقیر را باید همواره به شکل موجودی در هم تکیده و در خود خزیده و بیچاره و فلک زده نشان داد که حتی نمی تواند دردهایش را بیان کند: موجودی به دور از هستی، به دور از خوبی، انسانی تهی از انسان بودن و از شرف و اعتبار و آبرو و همه ارزش هایی که یک انسان می تواند به آنها افتخار کند. این گونه از سینما که به ویژه مورد علاقه برخی از تلویزیون های خارجی است، متاسفانه به شدت رشد کرده و جوانان از همان جنس «جویای نام» و در پی پیمودن «ره صد ساله در یک شب» به شدت به آن تمایل دارند.
از این لحاظ به باور من، هر چند اصلانی همین یک فیلم را به مثابه یک مستند اجتماعی واقع گرا در معنی اخص کلمه ساخته است، اما الگویی که از شرافت و انسانیت این کودکان ترسیم می کند، بدون آنکه کوچکترین تلاشی خودآگاهانه یا ناخود آگاهانه برای کاهش نمایش دردهای آنها بکند، هم این رنج ها را به بهترین شکل به مخاطبان منتقل می کند و هم از برانگیختن احساسات سطحی به آنها پرهیز می کند. باید توجه داشت چنین انتقالی را لزوما نمی توان امری مثبت تلقی کرد زیرا در این حالت تاثیر و تاثر به مثابه ابزارهایی در می آیند که مخاطب از خود سلب مسئولیت بکند، زیرا تصورش خواسته یا ناخواسته آن باشد که با اشک هایی که ریخته با «دلی که سوزانده»، خدمتی به کسی یا چیزی کرده است، این اشک ها اما هر اندازه هم صادقانه باشند می توانند هم منشا حرکتی مثبت باشند و هم شروع حرکتی منفعلانه و منفی. می توانند مثبت باشند زیرا حس نوع دوستی ، انسان گرایی، تغییری در رویکرد به زندگی ، بالا بردن سخاوتمندی و مثبت اندیشی برای کمک به خود و دیگران را در فرد و گروه افزایش دهند، اما می توانند منفی باشند زیرا ممکن است فرد یا گروه را به این خیال بکشانند که وظیفه و رسالت آنها به ریختن این اشک ها و ابراز این دلسوزی ها خلاصه می شود و می توانند با وجدانی آسوده سالن نمایش را ترک کنند. واقعیت اما ، آن است که در جهانی این چنین همه ما باید خود را گناهنکار بدانیم و هرگز احساس آسودگی وجدان نکنیم، و این همواره برایمان انگیزه ای باشد برای آنکه کاری بکنیم؛ کاری که می تواند هر چیزی باشد، از اقدامی مدنی و فعالیتی برای کمک به چنین کودکان و سایر دردمندان مدرنیته، تا آنکه کار خود را با وجدان بیشتری انجام دهیم، اینکه صرفا هنر خود را برای ارزش و شرافت هنر، نوشتن خود را برای لذت نوشتن و انتقال دانش به دیگری و سخاوتمندی انجام دهیم و یا حتی با جدا کردن خود از نوکیسگان و تازه به دوران رسیدگانی که پیشرفت و «بزرگ» شدن ِ خیالین خود را در تحقیر کار دیگران می جویند و نام این کار را «نقد» می گذارند، خود را می ستایند و بر دیگری منت می گذارند، کاری در تغییر جهان بکنیم.
«کودک و استثمار»، فرزنان دردمند این سرزمین را به ما نشان می دهد که در بدترین شرایط زندگی و کار می کنند، اما میلیونها فرسنگ با حقارت فاصله دارند، آنها برای خانواده هایشان کار می کنند، برای آنکه سرشان را بالا بگیرند برای آنکه انسانیت خود را حفظ کنند؛ آنها دست های کوچکشان را از دست می دهند، سینه هایشان می سوزد، نفس هایشان مسموم می شود، زیر بار کار له می شوند، اما تمام تلاش خود را می کنند تا انسان باقی بمانند و به خصوص دوربین اصلانی و اندیشه انسانی که در پشت آن وجود دارد، دائما ما را وا می دارد که نگاه تحقیر آمیز به آنها را کنار بگذاریم و اندیشه خود را متوجه راه حل هایی بکنیم که باید برای این شرایط که متاسفانه تا امروز ادامه یافته و حتی در بسیاری موارد در جهان بدتر شده است، بکشانیم. اینجا است که باید اشاره ای به روایت فیلم و شیوه بیان آن نیز بکنم که باید آن را در چارچوب سال های نخست انقلاب قرار داد . روایت گویای پژوهشی است در موقعیت این کودکان و کاری بزرگی که پیش از ساختن فیلم انجام شده است تا فیلم متکی بر سند و اندیشه و تحقیق باشد. این امر خود یک الگوی بسیار مهم است زیرا امروز متاسفانه کمتر با چنین تلاشی از جانب فیلمسازان به خصوص آنها که وارد عرصه فیلم اجتماعی می شوند روبرو هستیم. فیلم با روایت خود یک پژوهش را عرضه می کند و نه آنکه صرفا از روایت نوعی زمینه دلسوزانه و رومانتیک بر تصویر بسازد. با وجود این به گمان من، شیوه بیان و برخی از تاکید ها در این روایت، امروز فیلم را شاید به نظر به شدت متاثر از مقطع ساخته شدن آن قرار می دهد که ناگزیر بوده است. اما برای بیینده ای که بینش لازم تاریخی را داشته باشد، این کاستی نمی تواند ارزش فیلم را کاهش دهد هر چند شاید لازم باشد گاه به خصوص نسل جوان این توضیح را داد که فیلم در چه شرایطی ساخته شده است.
کودک و استثماری که ادامه دارد
اما در بخش دوم، باید به موضوع فیلم بازگردم و می گویم ناچارم و متاسفم، زیرا این فیلم در سال های ابتدای انقلاب به پایان رسید و روایت آن مربوط به سال های درست پیش و پس از وقوع انقلاب اسلامی است. فیلم، گویای اینکه چطور فقر و درد و رنجی که اکثریت مردمان این کشور در این سال ها می بردند است و نشان می دهد چطور این نابسامانی ها خود از عوامل اصلی وقوع انقلاب بودند. با وصف این، در موضوع مورد اشاره فیلم و در تحولاتی که پس از این زمان چه در کشور ما و چه در جهان شاهد آن بودیم، بسیار به دور از آرمان هایی به سر می بریم که سالیان سال است انسان هایی با شرافت انسانی در پی از میان بردنشان هستند: از میان بردن کار کودکان؛ بازگرداندن این دوران زیبا به معصومیت کودکانه. کودکان انسان، شاید تنها چند سالی فرصت دارند تا در نزدیکی با طبیعت معنای معصومیت و عشق را بچشند و تجربه کنند و این درست همان چند سالی است که کار و استثمار از کودکان می رباید و متاسفانه نباید تردید کرد که بسیاری از کودکانی که در این فیلم یا در موارد مشابه می بینیم، با از دست دادن همین فرصت برای تجربه معصومیت، خود می توانند به هیولاهایی وحشتناک و استثمارکنندگان آتی کودکان دیگری تبدیل شوند.
این چند سال فرصت برای تجربه سعادت انسانی، امروز برای میلیون ها میلیون انسان هرگز از راه نمی رسند. ما در کشور خود هر چند گودنشینی را از میان بردیم، اما اکثریت آن گود نشینان را به حاشیه نشینان شهری تبدیل کردیم و نزدیک به چهل سال پس از انقلابی که هدف رسمی و اعلام شده آن کمک به مستضعفان بود، هنوز در کشورما حرف اول را اقتصاددانان نولیبرالی می زنند که بازار و پول را معیار اول و آخر همه چیز می دانند. تاکید بسیار «موفقیت » کشور چین در پیشرفت اقتصادی در حالی که می دانیم این موفقیت را چین مدیون کار گسترده کودکان و فشار یک استبداد حزبی است، تاکید بر موفقیت کشورهای توسعه یافته به ویژه آمریکا در حالی که می دانیم این موفقیت بر پایه تکیه زدن بر بازی های به شدت آلوده به پول کثیف بازارهای مافیایی، مواد مخدر، فحشا، هرزه نگاری کودکان، بردگی های جدید کودکان و زنان و بی رحمی های مدرن استوار است، متاسفانه در کشور ما سال ها است سکه رایج گروه بزرگی از کسانی است که ادعای فکر و قلم دارند.
از این لحاظ بد نیست که سخنی درباره موقعیت کنونی بگوییم و تاکید کنیم که موضوع فیلم نه تنها قدیمی نشده است، بلکه به شدت به روز است و بسیاری از کسانی که به هر دلیلی نمی خواهد این واقعیت را ببینند و صرفا در پی تایید بر موفقیت ها هستند و یا حتی کسانی که به ظاهر در خط همبستگی با همین مشکلات و دردها و رنج ها هستند اما سوژه خود را تحقیر می کنند تا اغلب مسببان بدبختی این سوژه را در یک «بیگانه گرایی» و دلسوزی های ظاهری، از درد عذاب وجدان خلاص کنند، باید تلاش کنند که از این وقعیت ها درس بگیرند و بیشتر از آنکه به سرنوشت حرفه ای و سیاسی و اقتصادی خود موفقیت هایشان در این و آن جشنواره و این و آن رده بندی جهانی فکر کنند، به رسالت و وظیفه ای که بر دوش همه ما انسان ها سنگینی می کند فکر کنند.
بگذارید با چند عدد و رقم که با استناد به گزارش های مهم سازمان جهانی کار درباره کار و وضعیت زندگی کودکان داریم به سخنان خود پایان دهم تا بدانیم در چه شرایطی و در چه جهانی زندگی می کنیم. بنا بر این آمار وضعیت جهان در این زمینه چنین بوده است:
کار کودکان همواره وجود داشته است اما ابعاد آن با انقلاب صنعتی گسترش می یابد زیرا نیروی بدنی کمنتری برای استفاده از ماشین ها لازم است؛
کار کودکان از نیمه قرن نوزده به تدریج کاهش یافته و در کشورهای توسعه یافته اروپاو آمریکا از نیمه قرن بیستم تقریبا بسیار محدود می شود؛
بیش از 210 میلیون کودک کار در جهان وجود دارند که سن آنها بین 5 تا 14 سال است؛ (2005)
بیش از 140 میلیون کودک کار بین 15 تا 17 سال؛
بیش از 8 میلیون در «وضعیت بسیار خطرناک» یعنی کودکانی که عمدتا به مثابه برده جنسی و فحشاء (به ویژه دختران)، هرزه نگاری جنسی (2 میلیون) ، کودکان سرباز(بیش از 300 هزار)، قاچاق مواد مخدر، و استفاده از اندام های انسانی به کار برده می شوند. این رقم بنا بر برآوردها بسیار پایین تر از رقم واقعی است. قاچاق کودکان سالانه شامل یک میلیون و دویست هزار کودک می شود؛
در سال 2013، همان سازمان، تعداد کودکان کار 168 میلیون و کودکان کارهای خطرناک 85 میلیون اعلم کرده که یک کاهش را نشان می دهد ه تا خدی به دلیل امشای مقاوله نامه های 185 و 132 سازمان ملل است؛ اما این آمار تنها در کشورهایی که دارای وضعیت آکماری درست و مناسب هستند قابل پذیرش است؛
بدترین وضعیت ها در کشورهای آمریکای لاتین(برزیل)، آمریکای مرکزی، آفریقای سیاه، هندو پاکستان و چین (به ویژه به عنوان کارگر صنعتی) وجود دارد؛
کار کودکان صرفا به کشورهای در حال توسعه مربوط نمی شود امروز در آمریکا بنا بر برخی برآوردها بیش از 100 هزار کودک در موقعیت فاحشگی قرار دارند؛ اما در کشورهای جهان سوم وضعیت به مراتب بدتر و به دلیل نبود ابزارهای دموکراتیک، آمار بهتر شدن وضعیت در اغلب آنها قابل اعتماد نیستند؛
فقر، بیسوادی یا کم سوادی، اعتیاد دلایل اصلی رها کردن کودکان و وضعیت نابسامان آنها هستند؛
در ایران رقمی بین یک تا دو میلیون حداقل شامل کودکان کار و کودکان خیابانی می شوند؛
آمار در این زمینه بسیار ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند به خصوص د مورد بخش زراعی و کارهای خانگی؛
گرایش به افزایش سوء استفاده جنسی و افزایش فحشا کاملا آشکار است و بالا رفتن درآمدهای عمومی و ثروت های تزریق شده نفتی در این زمینه بسیار موثر بوده اند؛
تعداد سازمان های مردم محور که در این زمینه فعال هستند نسبت به نیازها بسیار پایین است.
پایانی بر دردنامه ای غیر انسانی
کار کودکان در طول سال های نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه در سه دهه اخیر با فرایند جهانی شدن اطلاعات به شدت به سوی خشونت و جنسی شدن سوق یافته است. این امر گویای درگیر شدن هر چه بیشتر دو ساختار در جوامع انسان است، از یک سو، آنچه از انسانیت باقی مانده است که در یک سوی آن مفهوم کودکی و زنانگی، مفاهیم دلسوزی، همدردی، انسان دوستی، دگر دوستی و اقتصاد، کار و انباشت رفاه و مادیات در خدمت همه انسان ها و همبستگی ناگزیر آنها با یکدیگر در سرنوشت گونه خودو محیط زیست وجود دارد ؛ و در سوی دیگرش مفاهیم بزرگسالی و مردانگی (در معنای خشونت آمیزی که در گونه انسانی با شکار و جنگ آغاز شد)، فردگرایی های بی تفاوت نسبت به دیگری، سرمایه داری بی ضابطه، انباشت ثروت های بی پایان، نوکیسگی، خشونت، به ویژه خشونت های ایدئولوژیک، جنگ و تنش های قومی و نژادی و سلسله مراتبی کردن جوامع و توزیع نابرابر امتیازات که محصول آن یعنی جهانی هر روز ناامن تر و خطرناک تر و بی رحم تر است که آن را هر چه بیشتر به یک دوزخ تبدیل می کند که دیگر نه کودکان در آن امکانی برای آسایش و آموختن انسانیت دارند و نه هیچ کسی دیگر. همین امر بنا بر چرخه ای باطل دائما بر امکان بالا رفتن خشونت در جهان آینده می افزاید زیرا آنها که هرگز مهری نمی بینندو زندگی را در شکنجه آغاز می کنند و ادامه می دهند به احتمالا شکنجه گران آتی خواهند شد.
برای گریز از این سرنوشت اندوه بار که روسو سیصد سال پیش آن را پیش بینی می کرد، چاره ای نیست جز مقاومت کردن زیرا بازگشت به موقعیت طبیعی برای انسانیت ممکن نیست. آنچه امروز اهمیت دارد تاکید بر مفهوم خرده مقاومت ها در همه سطوح ملی و بین الملی است. گرد هم آمدن انسان های باشرافت برای دخالت و ایجاد تغییراتی ولو کوچک برای خروج از منطق نوعی گسترش سرمایه داری مذکر و بی رحم و نوزایی ذات انسانی در مفهوم زنانگی و کودکی است.
سخنرانی در جلسه نمایش فیلم کودک و استثمار در موسسه فضا