چکیده: جامعه صنعتی با نمایان کردن چشم اندازهای استقلال مالی و حقوقی چنان اشتیاقی در زنان برای ورود به بازار کار ایجاد نمود که زنان سراسیمه به آن پیوستند. این در حالی بود که محیط های کار مردانه بودند و پیش شرط ناگفته برای کار زنان، «مرد شدن» یا «وانمود کردن به مردانگی» بود. لذا، مطلب حاضر علیرغم ارج گذاری بر تلاش زنان در عرصه کار و ستودن طاقت و تحمل آنان، غفلت زنان را از وجود خویش که به دلیل پیش شرط نانوشته رُخ داده است، مورد بحث قرار داده است.
مقدمه
هستی بر تلاش و کوشش استوار است، لذا به میدان آمدن زنان برای کار و دستیابی به مناصب، امری نیکو و پسندیده است. به خصوص که کار زنان، نوید بخش رهایی آنان از قیود نقش های سنتی و به دست آوردن استقلال مالی برای نجات از زندگی های تلخ و خشونت بار بود. کار، زنان را از بن بست تقدیر آزاد می کرد و کنترل زندگی را به دست آنان می داد. لذا زنان داوطلبانه و خود خواسته، دوشادوش مردان برای رشد و پیشرفت خویش و جامعه قدم بر داشتند و با کسب مدارج عالی، توان خویش را برای مدیریت و راهبری اثبات نمودند. مشکلات، موانع، فراز و نشیب های دستیابی زنان به موقعیت های رفیع بر کسی پوشیده نیست و هنوز سخن از آنان بسیار است و پیگیری برای حل آن ها ادامه دارد. وسعت دردها، رنج ها، آزارها و مسائل پیشروی زنان در عرصه کار و حضور در جامعه چنان بزرگ و عمیق بود که مجالی نگذاشت، برای سخن از تغییرات زیادی که زندگی زنانه را به تموج کشانده است. مطلب حاضر، فرصت را مغتنم دانسته و به رنج و دردهای پنهان زنان که ریشه از نانوشته های قواعد کار می گیرند، به اختصار پرداخته است.
قواعد نانوشته کار؛ مرد شدن
در واقع، با ورود زنان به بازار کار، دو اتفاق «هماوردی با مردان» و «فراموشی زنانگی» هم زمان رُخ داد. جامعه مدرن که به نیروی کار جدید محتاج بود و شرایط را برای ورود زنان مهیا می کرد به هماوردی با مردان توجه داشت و حوزه های مختلف این هماوردی چون میزان دستمزدها، تبعیض ها، کلیشه های شغلی و غیره را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. از سوی دیگر، زنان نیز که دنیای جدیدی را پیش روی خویش می دیدند، شتابان و با آغوش باز به آن شتافتن و سختی ها و ناملایمات را به جان خریده و سعی در تصاحب سهم بیشتری از میدان کار کردند. بنابر این، گرچه سنگلاخ های بسیاری در مسیر هماوردی با مردان وجود دارد، ولی ناهمواری ها دیده شده است و محافل گوناگون در صدد کاهش و حل آنان هستند. اما، فراموشی زنانگی از دیده ها پنهان مانده است و سخنی از آن به میان نیست.
در نتیجه، هر روز که می گذرد و زنان در کار و سُکان داری جامعه تبحر بیشتری پیدا می کنند، از هویت زنانگی خویش بیشتر فاصله می گیرند و بر عمق غفلت از خویش می افزایند. این دو اتفاق هم زمان را می توان به پدیده «صنعتی شدن جوامع» و «فراموشی از محیط زیست» تشبیه کرد. بشر با غوطه ور شدن در دستاوردهای صنعت از آسیب های زیست محیطی آن غافل ماند. عظمت صنعت، چنان آدمی را به تحسین و تشویق مشغول داشت که لحظه ای فرصت برای تفکر در باره محیط زیست نداشت. به همین قیاس، کار و شغل برای زنان چنان با حاصل شگفت و حیرت آوری همراه بود که تمام تفکر و اندیشه بر جُستن گوی سبقت از مردان معطوف گشت و تمام هم و غم بر چگونگی بُرد و باخت در کاراز قدرت و ثروت تمرکز گرفت.
در اینجا، قصد خط بطلان کشیدن بر دستاوردهای زنان در بازار کار نیست یا انکار پیشرفت و بلوغ زنان در عرصه کار و شغل نمی باشد. هدف یادآوری وجه به فراموشی سپرده شده است که تا به گرداب بحران زیست محیطی گرفتار نیامده است، علاج و چاره یابد. هدف توجه دادن به طبیعت زنانه است که در هیبت تولیدات بازارهای گوناگون صنعت، خدمات، اطلاعات، رسانه به گوشه ای افتاده است و از چرخه زندگی به دور مانده و روز به روز ضعیف و نحفیف تر می گردد.
این قانون هستی است که برای رسیدن به خواسته ای لازم است، قوا را در جهت آن بسیج کرد و از همه اعمال و رفتارهای مرتبط با آن دریغ نورزید. به طور مثال، محصلی که قصد موفقیت در امتحانات را دارد، زندگیش تحت الشعاع امتحانات قرار خواهد گرفت و قوای خویش را جهت امتحانات به کار می گیرد یا فردی که می خواهد در شیرینی پزی متبحر باشد، لازم است، وقت زیادی را صرف آن نماید. بر همین اساس، زنان که به حوزه کار دستمزدی ورود کردند، امری طبیعی بود که باید زندگی خویش را با محوریت کار برنامه ریزی نمایند، تا بتوانند به موفقیت برسند. در نتیجه، تلاش و کوشش زنان برای موفقیت در کار لازم است و نقدی بر آن نیست یا صرف وقت یا انرژی زنان برای کسب مشاغل تخصصی روال عادی به شمار می آید.
اما، نکته غافل گیری آن است که زنان به بازار کار مردانه آمدند و در ساختار کار مردانه مشغول به کار شدند. به مانند این می ماند که لازمه امتحان دادن، داشتن نژاد سفید باشد یا لازمه شیرینی پزی، چاق بودن. نتیجه چه خواهد بود، کسانی در امتحانات شرکت خواهند کرد که سفید هستند یا خود را سفید وانمود می نمایند. همچنین کسانی شیرینی پزی را می توانند حرفه خویش سازند که یا چاق هستند یا خود را چاق وانمود می کنند. همین رخداد در مورد زنان نیز به وقوع پیوست، یعنی زنانی قادر به کار شدند که خویش را «مرد» وانمود کرده باشند. در نتیجه به اذعان زنان، پس از چند صباحی از کار که می گذرد و زنان در کارنامه شغلی خویش از سابقه درخشانی برخوردار می شوند، تفاوتی بین خود و مردان نمی یابند. چرا که در محیط کار مردانه وارد شده اند و برای به دست گرفتن کار باید «چون مردان» عمل می کردند. به بیان دیگر، پیش شرط ورود به کار، «مرد شدن» است و زنانی که توانسته اند، خویش را «چون مردان» وانمود کنند، در عرصه کار دوشادوش مردان قرار گرفته اند و توانسته اند بر مسند امور سوار شوند.
محیط های کار چنان در ساز و کارهای مردانه پیچیده است که زنان گاهی نیز که به خود می آیند و بر وجود از دست داده خویش تاسف می خوردند، راهی جز ادامه «مرد شدن» بر خود نمی بینند. چون محیط های کار در روال مرسوم نیز آسیب های سخت از آزارهای جنسی گرفته تا انواع تحقیرها و ستم ها را بر زنان چنان بار می کند که باعث می شود آنان هر روز بیشتر بر مرد شدن خویش پافشاری کنند، چه برسد به این که بخواهند با قلب مهربان، لطافت بیان، زیبایی چهره، عشق به یاری و کمک، دل رحمی و دلسوزی در کار خویش حاضر باشند. از طرف دیگر، برخی زنان در مسابقه مردنما بودن چنان تبحر از خود نشان می دهند و چنان شاکله های زنان خویش را به قهقرا برده اند که در برخورد با آنان گفته می شود، صد رحمت به مردان. جالب این جاست که این زنان چنین گفتارهایی را به عنوان موفقیت در کارنامه خویش ثبت می کنند.
شواهدی بر قواعد نانوشته کار
در مجموع، زنان خواسته یا ناخواسته، چنان به هیئت مردانه در آمده اند که شگفت آور است و انسان را به حیرت وا می دارد. چو مردان، لباس می پوشند، جدی و بلند صحبت می کنند و خلاصه می توان آنان را مردان بدون سیبل دانست که وقتی تلنگره های بدنشان آنان را به یاد آوری تفاوت می کشاند از وجود خویش می رنجند و از این که چرا این نعمت بی نظیر هستی یعنی تولد به عهده وجود آنان سپرده شده است، گلایه و شکایت دارند. از بارداری و شیر دهی و هر آنچه تفاوت آنان را از مردان بیشتر نمایان می کند، شاکی هستند و طاقت و تحمل از دست می دهند.
شگفتی آورتر این که در حوزه کار «تولید» اساس و بنیان است، یا به تعبیر دیگر کار همان تولید است. یعنی کار انجام می شود تا تولیدی در کشاورزی یا صنعت و غیره زاده شود. اما به زنان که می رسد تولید (فرزند) نه تنها بی اجر و مزد است که با نکوهش و سرزنش نیز همراه است. چرا که مانع تولید در کار مردانه است و بازده تولید مردانه را پایین می کشد. در نتیجه نسل زنان که سال های متمادی کار در ساز و کارهای مردانه را تجربه کرده اند، با هستی زنانه خویش بیگانه هستند و بر صفات مردانه نمای خویش تکیه می زنند، چو مردان از بارداری انتقاد می کنند، چو مردان ترس ها و دلشوره ها نسبت به فرزند را به باد استهزاء می گیرند، چو مردان دغدغه ها و نگرانی ها را به دیده تمسخر می نگرند و آن ها را مانع بر سر راه موفقیت زنان می انگارند. غافل از این که شاید مسیر موفقیت مردانه از راه پیروزمندانه زنانه متفاوت باشد.
سرانجام نانوشته
روایت کار زنان تبدیل به «تراژدی» خواهد شد، وقتی آنان گرفتار بدسرپرست یا بی سرپرستی باشند. زنانی که باید تاوان بد سرپرستی شوهران خویش را جبران کنند یا زنانی که باید سرپرست بودن را به عهده گیرند. زنان در وادی کار از خویش فاصله می گیرند، ولی هنوز کور سویی از امید برای فهم زنانگی دارند و می توانند، زن بودن خویش را به یاد آورند. اما زنان گرفتار بدسرپرست یا بی سرپرستی، دیگر مجالی برای اندیشیدن به خویش ندارند و دایم بر زنانگی خویش که توان هماوردی با مردان ندارند، می تازند و آن را چو فرزندی ناخواسته تحمل می کنند. این زنان بیش و بیشتر از زنانگی خویش بیگانه می باشند.
در سوی دیگر، زنان، اگر بتوانند بقایایی از لاشه زنانگی خود را در وجودشان زنده نگه دارند، یک مسیر نافرجام پیش روی خویش می شناسند و آن که عروسکی برای مردان باشند و زنانگی را در ناکجا آباد مدل های لباس، آرایش ها و اطوارها به نمایش بگذارند. این زنان، گرچه از ارزش های سنتی که زنان را برای غذا پختن و فرزندآوری برای مردان به تصویر می کشید، تنفر دارند، اما به وجه دیگری در خدمت دنیای مردانه قرار می گیرند و نسبت به هویت واقعی خویش بیگانه هستند.
خلاصه کلام:
بازار کار و مردانه بودن آن را به هر دلیل و عللی از نظام پدر سالاری گرفته تا دیکتاتوری و انحصارگری ارجاع دهیم. شاید، اینک وقت آن رسیده باشد که پس از اثبات به مردان که زنان می توانند امور را به دست گیرند و از عهده آن بر آیند، به تجدید نظر و بازسازی سیستم کار همساز با زنان پرداخته شود. سیستم کار دو گانه و در عین حال مکمل هم، به قیاس دستگاه های امروز چون آب سرد کن ها که هر دو وجه گرم و سرد را در خود دارند. سیستم کار و شغل همگرا با خلق و خوی هر دو موجود انسانی یعنی زنان و مردان ساخت و پرداخته شود تا مردان را از افراطی گری و زنان را از فراموشی هستی خویش برهاند و آنان را کنار یکدیگر و برای یکدیگر به اوج پیروزی در کار برساند.