در ارتباط با سیاست خارجی جمهوری اسلامی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[28 Jan 2020]
[ مجید / ایران]
جناب دکتر محیط عزیز با تشکر از برنامه های پر بارتان ، خوشوقتم که در برنامه گذشته هنگامیکه از برنامه ملاقات عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق و سردار سلیمانی صحبت میکردید ، اشاره فرمودید که عربستان ، عراق و ایران در منطقه آرامش می خواهند و نامه عربستان در جواب نامه جمهوری اسلامی که بنا بود آقای سلیمانی آنرا از عادل عبدالمهدی دریافت کند دقیقا در همین رابطه بود. فرمودید که امریکا هرگز خواهان این صلح در منطقه نیست و شاید سردار سلیمانی را در همین رابطه ترور کردند. جان کلام در همین جاست. صلح در خاور میانه یعنی کساد مالی در آمریکا. یعنی تعطیلی کارخانه های اسلحه سازی و طیف وسیعی از بنگاههای اقتصادی آمریکا ، و این به معنی لطمه شدید به اقتصادی جمهوری خواهان در امریکاست.
منافع آمریکا را در خاورمیانه بحران و احتمال جنگ میان کشور های منطقه و نه با امریکا تامین میکند. این جاست که ما باید سیاست خارجی ایران را برسی و تحلیل کنیم. آیا ما به معنی جمهوری اسلامی ، دقیقا این وظیفه تاریخی را انجام نمیدهیم؟ آیا بدون تهدید بودن ما برای کشورهای منطقه ، امریکا میتواند به این حد در منطقه اسلحه بفروشد و ژاندارمی کند وکشور های ثروتمند منطقه را بخود متکی کند و از این طریق چپاول کند و دلار خود را به همه جهان تحمیل کند.
سیاست خارجی ما یک فرم دارد و یک محتوا. فرم آن دشمنی با آمریکاست ، شعار آن مرگ بر آمریکاست ، ولی محتوای آن چطور ؟ آیا غیر از ایجاد شرایط بحران و ادامه آن در منطقه است که امریکا خود بذر آنرا می پاشد. آیا امریکا مدام این تهدید بودن ایران برای کشور های منطقه را بزرگتر و قوی تر جلوه نمیدهد. آیا اظهار نظر رهبران و فرماندهان نظامی آمریکا در بزرگ داشت مواردی مثل سقوط پهباد آمریکائی و انفجار آرامکو و موشک باران پایگاه نظامی آمریکا در عین الاسد گواه این حقیقت نیست که با چه آب و تابی از قدرت موشکی ایران صحبت میکنند. عربها تا نترسند و وحشت نکنند که نیروئی بسیار قدرتمند تر از خودشان انها را در منطقه تهدید میکند ، به نوکری و دوشیده شدن و خرید اسلحه تن نمیدهند. این محتوای سیاست خارجی ماست که این شرایط را برای امریکا تامین میکند و آب به آسیاب او میریزد. آیا شما این اقدامات را ضد امپریالیستی قلمداد میکنید؟ اگر استراتژی آمریکا ، ایجاد رعب وحشت در منطقه باشد و عمل ما هم دقیقا در خدمت این استراتژی باشد ، آیا اینها کسی را ضد امپریالیست میکند ، حتی اگر به حزب اله و نهضت فلستین کمک کندو در عراق و سوریه مستقیما بجنگد و در یمن با جانیان صعودی و آمریکائی بطور نیابتی مصاف کند. ما از همه این نهضت ها پشتیبانی میکنیم ولی عمل جمهوری اسلامی را هم توجیه نمیکنیم . به اضافه استراتژی سیاسی جمهوری اسلامی ایجاد هژمونی شیعه است و نه حمایت ازجنبش های آزادی بخش منطقه که بتوان پس وند ضد امپریالیستی به آن اضافه کرد.
ایرانی که از حمایت کامل مردم برخوردار باشد ، صنعتی باشد ، قدرت تولیدی مناسب داشته باشد و مردمش درآزادی نسبی و رفاه اقتصادی زندگی کنند ، میتواند خیلی موئثر تر عمل کند و برای کشورهای اطراف سمبل و نمونه باشد نه لولوی سر خرمن . تعقیب تضاد اصلی جامعه هم همین را بما دیکته میکند. از ما نمیخواهد که در، مثلا سوریه سرباز پیاده کنیم و درگیر جنگ نیابتی شویم. حقیقتش من این مسئله را که اگر ما در جنگ سوریه شرکت نکنیم امریکا پیروز میشود و سپس نوبت لبنان و ایران است را قبول ندارم. این منطق درستی ندارد. برعکس اینرا تصور کنید. اگر دمکراسی نسبی ( بدون نظارت استثوابی ) در کشور حاکم باشد و اقتصاد تولیدی نفس راحتی بکشید، آیا هیچ کشوری یارائی تجاوز به مرز و بوم مارا دارد ؟ در صو شرتیکه اکنون دارد ،فقط به نفعشان نیست. بنا براین با این منطق نمیتوانیم سیاست عبور از مرزها را توجیه کنیم.
اقتدار طلبان گرچه موافق و پشتیبان کشورگشائی و گسترش در خارج از مرزهای ایران هستند ولی مردم انها را تائید نمیکنند. و اتفاقا این باعث میشود که شعارهای ارتجاعی نه فلسطین نه لبنان ........ در ذهن مردم مصداق پیدا کند. مردم ایران به سر نوشت فلستین سمپاتی دارند ولی نمیخواهند کاسه گرم تر از آش باشند.
ولی اینکه فرمودید شرکت وسیع مردم در سوگ سردار سلیمانی دو چیز را ثابت کرد و اولین آن اینبود که مردم رای مثبت به سیاست خارجی رژیم دادند، اصلا اینطور نیست. مردم و همه ما از کسی تشکر کردیم که جان و زندگی خود را فدای وطنش کرد و نه جیبش. مردم بین خادم و خائن فرق میگذارند وهمین را میخواستند به رخ چپاولگران بکشند. همین مردمی که ابان شعار مخالف میدادند، اینگونه از خادم خود تشکر کردند و نتیجه گیری شما در اینمورد صحیح نیست و این عمل مردم ، ارتباطی به تائید سیاست خارجی ندارد.
بهر حال ، بجای عمده کردن محتوای استراتژیک سیاست جمهوری اسلامی که همانا ایجاد بحران و تضاد در منطقه است ، و فقط فرم آنرا عمده کردن که همانا مخالفت با آمریکا و اشاعه شعار مرگ بر آمریکاست ، منطق درستی نیست . و تازه مسئله به اینجا ختم نمیشود . بعد دیگر قضیه اینست که ما با عمده کردن خطر حمله خارجی ، خط بین دوست و دشمن را به انحراف میکشیم و دوست و دشمن را جابجا میکنیم. تضاد خارجی را عمده میکنیم و در این میان اصلاح طلبان دشمن اصلی میشوند چون مخالف سیاست خارجی اقتدار طلبانند. چون اکثرا مخالف دخالت نظامی ایران در کشورهای همسایه اند. درست است که آقای رفسنجانی درب کشور را بروی کالای خارجی گشود و با این کار لطمات مهلکی به صنعت ایران زد ، ولی این همه حقیقت نیست . همین آدم با همین موضع طبقاطی در سالهای 76 تا 88 در مقابل استبداد حاکم و در کنار ملت ایستادو آخر هم ترورش کردند. این حقیقت چه چیزی را بما نشان میدهد. این بما نشان میدهد که علی رغم تضاد عمده ای که ما با فردی مثل رفسنجانی داریم ، فعلا در مواردی میتوانیم از نیروی هم استفاده کنیم و قویتر شویم و اگر اینکار را نکنیم با مردم دشمنی کرده ایم. همه میدانند که بزرگترین واقعه که جامعه ایران را متحول کرد انتخابات سال 76 بود که با ایستادگیهای رفسنجانی ها در انتخابات ، که جلوی تقلب را گرفتتد ، خاتمی پیروز شد. و نتیجه این پیروزی تحولات عظیم اجتماعی دهه هفتاد و هشتاد ایران بود. تازه ما هرگز رفسنجانی و روحانی و امثالهم را در جرگه اصلاح طلبان قرار نمیدهیم. یعنی اینها در جرگه اصلاح طلبان نیستند و من نمیدانم چرا ما انقدر اصرار داریم که انها را ، برای مضمهل کردن اصلاحات ، در این جرگه قرار دهیم.
ناکنون سالهاست که عمده ترین مسئله و مشکل مردم در راه دمکراسی ، نظارت استصوابی بوده است و نه سوریه. و این انتخاب است که خط میان دوست و دشمن را تعین میکند.و ما با نفی کامل اصلاح طلبان که خواهان نفی نظارت استطوابی هستند ، خود را در مقام دشمن قرار میدهیم. به نظر من توافق یا عدم توافق با نظارت استثوابی ، اکنون عمده ترین انتخاب سیاسی در مقابل مردم است . مخالفین و موافقین نظارت استثوابی دوستان و دشمنان کشورند.
شعاع استراتژی سیاسی نه جنگ و نه صلح امریکا ابعاد بسیار وسیعتری در منطقه دارد و باز همانطور که فرمودید پاکستان سلاح اتمی دارد ولی در مقابل تجاوزات مستمر امریکا هیچ کاری نمیتواند بکند. پس امریکا از مجهز شدن ایران اسلامی به سلاح اتمی هیچ واهمه ای ندارد بلکه برعکس ا ین از اهداف بلند مدت استراتژیک سیاست جمهوریخواهان امریکا در خاورمیانه است. بی علت نبود که پرزیدنت اوباما تمام نیروی خود را، علی رغم موانعی که جمهوریخواهان بر سر راهش میگذاشتند، بکار برد که برجام امضا شود و ایران نتواند تا سالهای سال به سلاح اتمی مجهز شود برای انکه او کاملا به این برنامه جمهوری خواهان مبنی بر اتمی کردن خاورمیانه از طریق ایران ، اشراف نظر کامل داشت. حکومت امریکا مثل همه جریانات دیگر یک خط سیاسی واحد نیست. و این جناح ها شاید بعضی اوقات تا سرحد مرگ، یک دیگر را نفی کنند. زیراکه ممکن است تضاد منافع داشته باشند بخصوص بر سر لقمه چرب و نرمی مثل ایران. چنانچه رفتن شاه در درجه اول ، از تضاهرات همین سیاست بود و نه کمربند سبز. شاید کمر بند سبز بدنبال این سیاست بود
ترامپ آمد که برجام را تعطیل کند. و از آن مهمتر، آمد که با بیرون رفتن از برجام جمهوری اسلامی را مجبور به خروج از برجام کند. جمهوری اسلامی را وسوسه کند که فتوای امام را نادیده بگیرد و بدنبال تسلیحات اتمی برود. و بدین ترتیب علی رغم میل اسرائیل و اروپا و تمام دنیا ، ایران و منطقه مجهز به سلاح اتمی بشود. اگر برنامه جمهوری خواهان آمریکا این باشد ، با وجود مخالفت اروپا واسرائیل ، ترامپ جز از طریق جمهوری اسلامی ، برای شکل دادن این هدف، راه دیگری ندارد.
بنابراین آمریکا دیگر در خاورمیانه طالب جنگی که خود مستقیما یک طرف آن باشد نیست ولی میخواهد ساکنین این منطقه را بجان هم بیندازد و سود سرشار ببرد. این برنامه را از طریق استراتژی نه جنگ و نه صلح و بکمک برنامه هژمونی شیعه مداری جمهوری اسلامی در منطقه پیش میبرد. پس همه ما وظیفه داریم که این سیاست را بدون تعصب بشناسیم و بشناسیم، زیرا نجات ما در جهان چند قطبی بوجود آمده امروز، از این طریق است.
.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: